پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۳:۵۴

کرمان بر پشت اسب
بخش 46
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه این بخش را با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
در بعضی جاها شترها چرا می کردند و منظره این حیوانات بدقواره باعث می شد پی ببرم در چه قسمت متفاوتی از کشور سفر می کنیم. تاکنون با قاطر سفر کرده بودیم. در مقابل با کشتی های بیابان کندرو و بدبویی، که برخلاف آن ها تمیز و تندرو بودند. اما اکنون، ما در مرز بلوچستان بودیم. در سرزمینی که قاطر نمی تواند به خاطر گرمای تابستان و پائیز جان در ببرد و بالاتر از همه از گرسنگی در دشت های بی حاصل می میرد که شتر با خاربن های فراوان فربه می شود. خدمه، که صرفاً به قاطرسواری عادت داشتند، اول اصلاً میل نداشتند سوار این موجودات ناشناس شوند که راه رفتن ناهنجار لنگردار آن ها بسیاری از آن ها را در شروع سفر دچار تهوع شدید می کرد؛ اما به زودی عادت کردند و آن ها را با مهار در بینی و ترکه نرم هدایت می کردند یا اگر جزء یک قطار بزرگ بودند بر پشت آن ها زود به خواب فرو می رفتند و جالب بود که ببینیم مهترها که در بالا نشسته بودند، اسب ها را همراه خود هدایت می کردند که به صورت کوتوله هایی به نظر می رسیدند و نسبت به همراه بلند قد خود خیلی کوتاه جلوه می کردند. غل غل و غرش این حیوانات و بوی نامطبوع آن ها ناخوشایند است. گردن دراز شتر می تواند به جاهای دوردست برسد که موجب ناراحتی است. از این جا به بعد از گاو نر اخته به عنوان حیوان باربر استفاده می کردند. دو روز بعد به برج رسیدیم و در این جا از اندازه عظیم درخت گز حیرت کردیم. تاکنون به دیدن خاربن یا حداکثر درختچه های کوچک عادت کرده بودیم، اما این نمونه ها با تنه های کلفت، شاخه های سنگین و برگ های سوزنی و پرداز تازگی داشت. برگ های خاکستری- سبز آن ها خیلی شبیه رنگ درخت زیتون بود و ظاهراً تابش آبی آسمان را تعدیل می کرد که سبز تند آن را تشدید می کرد. می بایست از یک رودخانه مردابی که احیاناً شکار و گراز فراوان داشت عبور کنیم و در این جا با تأسف فراوان با کنت ماگنیس خداحافظی کردیم که با شازده فرمانفرما قرار گذاشته بود در این نقطه منتظر ورود او باشد تا به اتفاق به شکار گور بروند. اکنون راهمان را به ریگان دهکده مرزی بین ایالات کرمان و بلوچستان ادامه دادیم و دیگر نمی توانستیم از هوای گرم شکوه داشته باشیم، چون رگبار شدیدی درجه حرارت را به 11 رساند. این تحول ناگهانی و شادی بخش ما را مجبور کرد که لباس های گرم خود را باز کنیم.
این جا با قسمت های دیگر ایران که سفر کرده بودیم تفاوت داشت و حالت عبور از پارک متروکه وحشی داشت. چون درختان گز پر شاخه و اقاقیاهای گره دار و پیچ خورده و علفزار زیبا فراوان بود. در حالی که درخت کُنار زیاد می رویید. کنار گونه ای از گیلاس وحشی است که از کوبیدن برگ آن صابونی تهیه می شود که هم برای شستن میت به کار می رود و هم آرایش. هم در اینجا و هم در بلوچستان گیاهی می دیدیم به ارتفاع حدود نود سانت با برگ های بزرگ گوشتی و توده گل های مخملی ارغوانی روشن که خیلی شباهت به پامچال داشت.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *