پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | میراث فرهنگی روستاها را نجات دهید

میراث فرهنگی روستاها را نجات دهید





۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۲۳:۵۹

میراث فرهنگی روستاها
را نجات دهید

علیجان غضنفری

نخست سنگ قبرهای قدیمی تاریخ دار را بردند. سپس آسیاب های قدیمی آبی و امروز غارها، زیارتگاه ها، قلعه ها و همه میراثی که تاریخ و هویت روستاهای ما را تشکیل می دهد. واقعیت این است که روستاهای ما به طور مداوم در معرض حمله و هجوم قرار گرفته اند. آن هم نه از سوی یک دشمن غارتگر و خون ریز، بلکه از ناحیه بسیاری از دوستان نشان دار.
حقیقت این است که هفته گذشته در همین تعطیلات 8و9 مرداد، رفته بودیم گوغر، بخش مرکزی گوغر شامل دو روستا است به نام های چشمه سبز و امیرآباد، روستای چشمه سبز در واقع قدیمی ترین روستای گوغر بوده و به واسطه یک چشمه نسبتاً پر آبی که از زیر کوه با نام (مزار) بیرون می آید، سرسبزی ویژه ای به این روستا می دهد که مورد توجه توریستی زیادی می باشد. خود روستا در دامنه جنوبی تل سرخرنگی قرار گرفته با نام قلعه کهنه! که دوران کودکی من دو دیوار، قله سنگی آن را از آبادی جدا می کرد.
نوک قله آن از یک صخره طبیعی بسیار بزرگ تشکیل شده که سوراخی به سمت شمال دارد و اطراف قلعه یک جان پناه طبیعی برای نیروهای لشکری بوده و از این سوراخ هر جنبده ای را تا کیلومترها می توان از شمال و جنوب زیرنظر قرار داد. بخش شمالی این کوه یک پرتگاه 200 متری عمودی است که به دره ای به نام (اردوبازار) منتهی می شود، اگر به نام ها هم توجه کنید، متوجه خواهید شد، این قلعه تاریخی است و سرحدی طبیعی ایلات اقطاع و افشار بوده و همانند سنگری طبیعی عمل می کرده، چنان که درسال های 1320 هم که دزدی و گردنه بندی رواج داشته، نیروهای چریک دولتی برای تعقیب دزدان مدت ها در همین قله و قلعه مذکور، سنگر گرفته بودند.
هرچند، به قول قدیمی ها، رفتار خودشان کم از دزدان نبوده است! به هر نقطه این روستا دست بزنی قدمت می بارد. چهل سال پیش، که البته بنده در گوغر نبوده و در شهرستان رفسنجان مشغول تحصیل بودم، یکی از هم فامیل های ما به رحمت خدا رفت. گفته شد، هنگام دفن وی از گور او سنگ قبری درآمد که نوشته های روی آن نه فارسی بود و نه عربی! گفتند آن سنگ را برای مطالعه به کرمان بردند و معلوم نشد، عاقبتش به کجا رسید! حدود 45 سال پیش در دل بخش قدیمی روستا، خمره هایی نمایان شد که با حضور فرماندار، رئیس دادگاه شهرستان بافت و ژاندارمری وقت، آن ها را بیرون آوردند که جز خاک چیزی داخلشان نبود! با کمال تاسف سال ها بعد با رضایت گرفتن از صاحبان این خانه ها، به نیت ساختن حسینیه حضرت سیدالشهدا با دستگاه های مختلف خانه ها را تخریب کردند و در آخر هم دور آن حصار کشیده و فروختندش به یک سرمایه دار بندرعباسی!!! جالب است، نه؟!
این قلعه کهنه که شرحش رفت، مایه سرگرمی سال های کودکی ما هم بود. هر روز که بارانی می زد، بچه ها و گاه بزرگترها راه می افتادند در دامنه همین قلعه کهنه و دنبال مهره سبز و دیگر اشیای قدیمی که پس از باران از خاک بیرون می زد می گشتند.
شایعاتی از زمان های قدیمی تر سرزبان ها بود و می گفتند فردی به نا «علی محمد» بافتی در این جا ساکن می شود. یک روز که مشغول کندن و بارکردن خاک زرد و مخصوصی که در آن جا فراوان است بوده، گاوش،شاخش را فرو می کند در دیواره کوه و «علی محمد» گردن بند طلایی را بر سرشاخ گاو مشاهده می کند که منبع ثروتش می شود و مشهور است که می گویند: «وقتی خدا بخواهد به کسی بدهد، بر شاخ گاو علی محمد بافتی هم طلا می دهد!»
مثل این که از مطلب دور شدم. در جنوب روستای چشمه سبز غاری وجود دارد به نام غار «زومنگ» در دامنه کوهی به همین نام درست در وسط دامنه جنوبی آن که یک پارچه از سنگ مرمر است. این غار جان پناه مردم در باران های تابستانی است. روز 8 مرداد نیز نزدیک غار بودیم که باران شدیدی شروع به باریدن کرد. به بچه ها گفتم بیایید به یاد سال های دور پناه ببریم به غار «زومنگ». این غار که قبلاً به اندازه یک اتاق 4×3 بود. برخلاف سقف و دیواره های سنگی، کفش پر خاک از بود. یکی از همراهان گفت: غار «زومنگ» با آن تصوری که تو از آن داشتی، دیگر وجود ندارد. از پارسال تا حالا دزدان میراث فرهنگی دوباره به آن دستبرد زده اند و گویا با دسگاه فلزیاب یک بار خاک برداری کرده و بود و نبودش را برده اند. اما دستگاه مجدداً آثاری را نشان می داده که دوباره در همین یکی دو ماهه به آن دستبرد زده اند و حالا دیگر قابل سکونت نیست، دود از کله ام بلند می شود.
می پرسم، هیچ ردپایی از دزدان هم به دست آمده؟
می گوید: می خواهی چه کسانی باشند، همان کسان هستند که ابتدا سنگ های قبور را بردند. بافت قدیمی ده را تخریب کردند. آسیاهای آبی را در سراسر منطقه کندند و خراب کردند. زیارتگاه ها را هدف گرفته اند. یادت نیست، زیارتگاه «امامزاده جعفر» را چگونه کندند و بردند. حالا هم دست روی غارها گذاشته اند که همه می دانند که دزدان قدیم، اشیای گران بهایشان را در همین غارها پنهان می کرده اند. درست در همین شب ها هم اهالی از گردش های شبانه و فلزیاب گذاشتن آن ها در دامنه قلعه کهنه خبر دارند.
– کسی علیه آنها اقدامی نمی کند؟
– به چه کسی شکایت کنند. در کلیه نهادهای روستا حضور دارند. مردمی هم که در این روستا مانده و مهاجرت نکرده اند یک مشت کشاورز ساده و زحمتکش اند که هیچ تمایلی ندارند در کار دیگران مداخله کنند.
اما اگر نیروی پیگیری باشد. اینان ناشناس نیستند. همه اهالی می شناسندشان. فقط به قول خودشان از دردسر دوری می کنند و گرنه اگر سیستم پیگیری باشد به هفته نخواهد کشید که همه شان را با مدرک شناسایی نماید.
با خود می اندیشم:«این فقط درد روستای ما نیست. متاسفانه تمام روستاها در معرض این هجمه هستند و تا وقتی که یک سیستم پیگیر به وجود نیاید. همین آش است و همین کاسه!

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *