یادداشت میرزا متعهدالدوله یکی از تلاشگران اهل قلم دوست دارید در آینده چه شغلی داشته باشید؟
۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۳:۴۵
یادداشت میرزا متعهدالدوله یکی از تلاشگران اهل قلم
دوست دارید در آینده چه شغلی داشته باشید؟
این سوال لعنتی از کودکی به دنبال من میآمد و به هیچ وجه هم دست از سرم بر نمیداشت از اقوام و آشنایان گرفته تا حتی دوستان و همبازیهای هم سن و سال انگار بنیادیترین پرسش زندگیشان این بود که در آینده چکاره میشوید؟ از قضا من هیچ علاقهای به داشتن یک شغل ثابت از همان کودکی نداشتم و همیشه دوست داشتم کار هیجانانگیزی داشته باشم و هر روز به کاری مشغول باشم و مثلا امروز خلبان باشم و فردا چریک و پس فردا هم اگر اندکی آرامش خواستم کتابفروش و یا مربی یوگا اما از همان کودکی دریافتم که مردم حوصلهی شنیدن جوابهای مخاطب را ندارند و معمولا حتی وقتی چیزی را میپرسند صرفا به ان قصد است که پس از اینکه تو جواب دادی آنها جواب خودشان را به این سوال با طول و تفصیل شرح بدهند و مثلا وقتی میپرسند در آینده میخواهی چکاره بشوی؟ و تو میگویی خلبان، وی بدون اینکه ثانیهای به جواب تو فکر کند میگوید اما من دوست دارم استاد دانشگاه بشوم فکر کن چه کاری بهتر از اینکه تمام آدمهایی که قرار است فردا برای خودشان کسی بشوند و مملکت را سرو سامان بدهند شاگرد تو باشند و تا زنده هستند هر جایی که تو را ببیند بگویند این آقا استاد ما بوده و هرچه یاد گرفتیم از ایشان بوده و بعد هم حداقل نیم ساعت باید به خیالپردازی آن بندهی خدا گوش بدهی.
اما در زندگی من اتفاق مهمی افتاد و آن اتفاق راه زندگی مرا تغییر داد پنج یا شش ساله بودم که پدرم من و مادرم را برای دیدن یکی از اقوام سوار ماشین کرد و به سمت خانهی آن فامیل به راه افتادیم. توی راه تقریبا هرچه که مادرم میگفت با یک جواب دندان شکن از سوی پدرم مواجه میشد: پول ندارم. و چند دقیقه سکوتی سنگین در ماشین حکمفرما میشد تا بحث بعدی پیش کشیده شود، در راه به پمپ بنزین هم رفتیم تا اندکی بنزین بزنیم و با صحنهای روبرو شدم که تا بحال توجه نکرده بودم، تمام کارکنان پمپ بنزین دستههای درشتی از پول در دست داشتند و آنقدر پول زیادی را حمل میکردند که هر از چندی باید بخشی از آن را میگذاشتند توی یکی از جیبهایشان و دستهی پول را کمی لاغر میکردند تا بتوانند باز هم از بقیهی مشتریها پول بگیرند و این، آن تصویری بود که ساعتها ذهن من را به خودش مشغول کرده بود.
چقدر رویایی بود که آنقدر پول داشته باشی که حتی نتوانی آنها را حمل کنی و مردم هم صف بکشند که پول بیشتری به تو بدهند.
وقتی به خانهی آن فامیل رسیدیم طبق معمول آن لحظهی کذایی سر رسید و میزبان و مهمان به یکدیگر نگاهی انداختند و هر دو به این نتیجه رسیدند که احوالپرسی تمام شده و سوژهای هم برای حرف زدن در دسترس نیست و یکی از نوابغ حاضر صدایش را بلند کرد که: بیا اینجا ببینمت عمو اسمت چیه؟ آفرین چه اسم قشنگی خوب جاسمجان بگو ببینم وقتی بزرگ شدی دوست داری چکاره بشی؟
من هم بدون فوت وقت گفتم پمپ بنزینی؟ سکوت تمام مهمانی را فرا گرفت و میوه و شیرینی در دهان میزبان و مهمان ماسید و آن نابغهی جمع پرسید چرا پمپ بنزین عموجان؟
گفتم : چون خیلی پول دارن.
و بمب خنده در آن مهمانی منفجر شد و بدون اینکه کسی توضیحی به من بدهد همه قاه و قاه میخندیدند و هنوز هم هر از چندی با استفادهاز این خاطره سر به سرم میگذارند اما واقعا جائی برای رویا پردازی نمیماند وقتی که با این حقیقت مواجه میشوی که باید صرفا کسب درآمدی بکنی و به لطف آن درآمد امروز را به فردا برسانی و هر روز همان کارهای روز گذشته را تکرار کنی و به قول معروف مزد هم فقط به اندازهی معاش باشد که مبادا فکری به سرت بزند.
وقتی که دیپلم را گرفتم و همهی اقوام و دوستان را در راه کلاسهای کنکور و کتابخانههای مختلف دیدم که شبانهروز درس بخوانند و به هر حربهای که شده دانشگاه بهتری قبول بشوند و از آن طرف دوستانی که دانشگاه را تمام کرده بودند و یا هنوز داشتند از ترس سربازی فوق لیسانس و دکتری را پشت سر میگذاشتند دائم به من میگفتند درس هیچ فایدهای ندارد و برو توی کاسبی و یک فکری برای خودت بکن.
من هم که خودم را میشناختم که آدم درسخواندن نیستم و از سویی نمیتوانم صبحها زود بیدار بشوم و تن به کار سخت بدهم با یکی از دوستان موفق مشورت کردم و با هم یک هفتهنامه را از مدیر مسول اجاره کردیم و در اولین حرکت همهی پرسنل به جز طراح را اخراج کردیم و سپس به لطف سایتهای مختلف خبرگزاری روزنامه را بدون حتی یک خط نوشتن با استفادهی کلیدهای معجزهگر (کپی و پست) جمع و جور کردیم و با حربههایی که آن دوست و راهنما به من آموختم و خودم هم در طول کار طاقتفرسایم باآنها آشنا شدم آنچنان تبلیغ و رپورتاژ جمع کردیم که گاهی طراح جلوی مرا میگرفت تا لوگو را حذف نکنم و به جای لوگو تبلیغ لولهکشی مظفر را منتشر نکنم هرچند هنوز معتقدم که میشود یکجایی آن گوشه و کنارها اسم روزنامه را با فونت بسیار ریزی نوشت و صدمهای به آگهی ها وارد نکرد.
از افتخارات من و همکارانم این است که بی طرفی را به اوج خود رساندیم و هر دولتی که سرکار بوده جز خوبی از ما ندیده و ما هم با آغوش باز یارانهها، کمکها، رپورتاژهای ایشان را پذیرا بودهایم و کار را به جایی رساندیم که خودمان هم هر از چندی نیت میکنیم برویم و کانون آگهی و تبلیغات بزنیم ولی از آنجا که دیگر عادت کردهایم به این شکل خدمت کردن به فرهنگ و زبان فارسی و مردم آسیب دیده نمیتوانیم دل بکنیم و به قول شاعر:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
در نتیجه وقتی که چشمم به مشکلات و معضلاتی که گریبانگیر مردم است میافتد نا خودآگاه به راه میافتم و رپورتاژی از فرمانداری و یا استاندری میگیرم و دربارهی چگونگی حل شدن تمام مشکلات به دست خردمند و پر توان مسولین مینویسم و یا وقتی که میبینم شهر با چه مشکلاتی روبهروست و چگونه مردم با عملیاتهای چریکی و کسب دانش در زمینهی نبردهای شهری میتوانند از خانه تا محل کار بروند و از شدت ترافیک و درگیریهای ذهنی و عصبی هر از چندی هم در همان خیابانها کمر به قتل یکدیگر میبندند، من راه دیگری ندارم جز اینکه با روابط عمومی شهرداری و یا شخص شهردار و استاندار مصاحبهای بکنم و اگر رپورتاژ و تبلیغی هم فراهم نشد حداقل زمینهرا برای رپورتاژها و تبلیغات آینده فراهم کنم چرا که، انسان دشواری وظیفهاست، و راهی ندارم جز نوشتن و نشان دادن و شاید نتوانم مشکلاتی را حل کنم اما در راه نشان دادن آنها و آگاه کردن باقی مردم و مسولین از مشکلات و به فکر انداختن ایشان که راه حلی پیدا و اجرا کنند تمام تلاش خودم را میکنم . اصولا در نشریات وزینی که معمولا انفرادی و عموما به لطف طراحانی که دستی هم به موتورهای جستو جو و سایتهای خبرگزاریها دارند رسالت بر هر چیز دیگری اولویت دارد و هیچ بلیط و کارت استخر و سکهی پارسیانی لیاقت وجدانما مبارزان را ندارد.
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید