پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | به بهانه 16 خرداد هشتمین سالمرگ «نادر ابراهیمی» هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است

به بهانه 16 خرداد هشتمین سالمرگ «نادر ابراهیمی» هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است





۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۲۲:۲۱

به بهانه 16 خرداد هشتمین سالمرگ «نادر ابراهیمی»
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است

نادر ابراهیمی در چهاردهم فروردین سال 1315 در یک خانواده سرشناس کرمانی در تهران به دنیا آمد ، جد پدری او «ابراهیم خان ظهیرالدوله «حاکم نامدار کرمان در زمان قاجاریه بود. . پس از طی تحصیلات مقدماتی از دبیرستان دارالفنون، دیپلم ادبی گرفت و وارد دانشکده‌ی حقوق شد، اما تحصیلاتش را در این دانشکده نیمه‌تمام گذاشت و در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی لیسانس گرفت.ابراهیمی در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانه‌ای برای شب» به چاپ رساند. از او علاوه بر مقاله‌های تحقیقی و نقد، بیش از 100 کتاب در قالب رمان، داستان بلند و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه و پژوهش در زمینه‌های گوناگون منتشر شده است.او فعالیت حرفه‌یی خود را در زمینه‌ی ادبیات کودکان نیز با تأسیس مؤسسه‌ی همگام با کودکان و نوجوانان با همکاری همسرش در آن مؤسسه متمرکز کرد. مؤسسه‌ی همگام به‌منظور مطالعه در زمینه‌ی مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطه‌ی نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دنبال کرد.نادر ابراهیمی جایزه‌ی نخست براتیسلاوا، جایزه‌ی نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزه‌ی کتاب برگزیده‌ی سال ایران و چندین جایزه‌ی دیگر را دریافت کرده‌ است. همچنین عنوان «نویسنده‌ برگزیده‌ی ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را به‌خاطر داستان بلند و هفت‌جلدی «آتش بدون دود» به‌دست آورده‌ است.او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعه‌ی تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده و آهنگ‌ها و ترانه‌هایی برای آن‌ها ساخته‌ است.کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویل‌داری بانک، صفحه‌بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپی دیگر، مترجمی و ویراستاری، ایران‌شناسی عملی و چاپ مقاله‌های ایران‌شناختی، فیلم‌سازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتاب‌های کودکان، مدیریت یک کتاب‌فروشی، نقاشی روی روسری و لباس و تدریس در دانشگاه‌ها نیز از دیگر شغل‌هایی است که نادر ابراهیمی علاوه بر نویسندگی، تجربه کرده و شرح آن‌ها را در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» تشریح کرده است.«یک عاشقانه‌ی آرام»، «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم»، «چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم»، «مردی در تبعید ابدی»، «بر جاده‌های آبی سرخ»، «تضادهای درونی»، «آتش بدون دود»، و «آرش در قلمرو تردید» از دیگر آثار منتشرشده‌ی او هستند. از این نویسنده نسخه‌ی گویای کتاب «یک عاشقانه‌ی آرام» با صدای پیام دهکردی و آهنگ‌سازی کریستف رضاعی از سوی انتشارات نوین کتاب گویا منتشر شده است.نادر ابراهیمی در روز ۱۶ خردادماه سال ۱۳۸۷ پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری درگذشت و پیکرش در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
بخشی از گزین گویه های نادر ابراهیمی را از نامه های او به همسرش می خوانیم :
1
هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است… مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است .
2
سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست…عاشق کم است سخن عاشقانه فراوان… عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می کند از جمله عظمت دوست داشتن را…از شباهت به تکرار می رسیم، از تکرار به عادت، از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت
3
به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس می‌دارد، یک مرد هر چه را که می‌تواند به قربان‌گاهِ عشق می‌آورد، آن‌چه فدا کردنی‌ست فدا می‌کند، آن چه شکستنی‌ست می‌شکند و آن‌چه را تحمل‌سوز است تحمل می‌کند، اما هرگز به منزل‌گاهِ دوست داشتن به گدایی نمی‌رود.
4
بانوی بزرگوار من!
به راستی که چه در مانده اند آنها که چشم تنگشان را به پنجره های روشن و آفتابگیر کلبه های کوچک دیگران دوخته اند…
و چقدر خوب است که ما (تو و من) هرگز خوشبختی را در خانه همسایه جستجو نکره ایم
5
عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
6
من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم، باورکن
7
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم-کودکانه و ساده و روستایی
8
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم ،مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک
9
هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست بل دلیل توقف است.
10
دو نفر که عاشق اند و عشق آن ها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛ واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق. یکی کافی‌ست.
11
همسرم ! در این راه طولانی – که ما بی خبریم و چون باد می گذرد، بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.
12
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
13
می توان به سوی رهایی گریخت؛ اما بازگشت ما به اسارت نابخشودنی است.
14
عزیز من! (همسرم)
خوشبختی، نامه یی نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دست‌های منتظر تو بسپارد. خوشبختی ، ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر… به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر…
15
خوشبختی را در چنان هاله یی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز در شناختنش عاجز شویم…
16
خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است
17
چرا قضاوت های دیگران در باب رفتار، کردار و گفتار ما ، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می‌کند…….
18
کودکان دوامِ محدود‌ِ شادی‌هایشان را باور نمی‌کنند. آن‌ها به لحظه‌های سنگین ندامت نمی‌اندیشند. برای کودکان مرگ سوغاتی‌ست که تنها به پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها می‌رسد.
19
دلم می خواست سیاستمدار بشوم ، یک سیاستمدار واقعی ؛ سیاستمداری که به مردم راست بگوید و به خاطر آزادی همانقدر بجنگد که به خاطر رفاه ، به خاطر وطن همانقدر که به خاطر اعتقاد . افسوس اما که دیگر گذشته است و تابوتم را بر سر دست می برند .
20
هرگز به این فکر نکن که در برابر فاجعه ای که هنوز اتفاق نیفتاده ،چگونه عزا بگیری .
21
یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست یک روز عاقبت.
نه با سفری یک روزه
نه با سفری بلند
بل با آخرین سفر
یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست یک روز عاقبت.
نه با کلامی کم توشه از مهربانی
نه با سخنی توبیخ کننده
بل با آخرین کلام.
یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست یک روز عاقبت.
تو باید بدانی عزیز من
22
مرگ، سخن دیگری ست
مرگ، سخن ساده یی ست.
ومن دیگر برای تو از نهایت ،سخن نخواهم گفت.
که چه سوکورانه است تمام پایان ها .
23
اینک احساس و اقرار می کنم که آرزویی مانده است آرزویی بر آورده نشد؛ و آن این است که تو را از پی مرگم اشک ریزان و نالان و فریاد زنان و نفرین کنان نبینم، هم چنان فرزندانم را، دوستانم را، یاران و هم اندیشانم را…
این بار هم دیر شد…

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *