بخش پایانی سفر به جنوب، این قسمت قلعه گنج نور چشمی جنوب
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۲۳:۰۵
بخش پایانی سفر به جنوب، این قسمت قلعه گنج
نور چشمی جنوب
به گفتهی مجری امام جمعهی جیرفت به نور چشم جیرفت خوشآمد گفتند.
نور چشم جیرفت هم میخواست پشت تریبون برود که مردم اصرار زیادی داشتند تا با وی دست بدهند و یا کودکشان را ایشان ببوسد و دستی به سر کودک بکشد که احمدینژاد هم دل کسی را نشکست و با بسیاری از علاقمندان دست داد و چند کودک را هم در آغوش کشید و بوسید سپس پشت تریبون حاضر شد و شروع به سخنرانی کرد و گفتو گفت تا رسید به خدا پرستی و آزادگی و اینکه بندگی خدا عین آزادی است. جالب و بهتر بگویم دردناک اینجا بود که مردم بسیاری را در آن سالن از نزدیک دیدم که کوچکترین توجهی به سخنان وی نمیکردند و به واسطهی ادبیات خاصی که رئیس دولت پاکدستان برای خویشتن انتخاب کردهاند فهم کلام برای مخاطبان کمی سخت میشود و اندکی هم خسته کننده و متاسفانه سخنران عزیز به گرمای سالن و جمعیتی که عملا غلغله کرده بودند و نفس کشیدن دشوار شده بود، توجهی نداشت و از هر دری سخنی می گفت تا آنجا که ناگهان به یاد آورد و گفت: “سوال را فراموش کردم! از ساعت چند اینجا هستید؟از ساعت یازده؟ نکنه میخواهید بگویید از ساعت ده؟” و این داستان ادامه داشت تا آن پرسش بنیادین که: “کی خستهاس؟” و پاسخ مردم که: “دشمن”.
و بالاخره با به پایان رسیدن سخنان احمدینژاد وی به سمت ماشیناش به راه افتاد و تیم همراه و میزبانان نیز به همراه وی تا کنار ماشین به راه افتادند و سیل مردم هم ایشان را مشایعت میکرد شاید تا از به مقصد رسیدن نامههایشان اطمینان حاصل کنند
در قسمت قبل به اندازهی کافی از آن مراسم سخن گفتهام بگذارید داستان را کوتاه کنم و بیشتر به مردم و وضعیت جنوب بپردازیم. شاید شما که مخاطب این روزنامه هستید خیلی در جریان وضعیت جنوب نباشید و برداشتها و قضاوتهایی تحتتاثیر این کمبود اطلاعات از وضعیت معیشت مردم آن منطقه داشته باشید، یکی از تصاویری که در قلعه گنج دیدم بانویی بود که کنار خیابان ایستاده بود و چند بطری بنزین کنار جدول خیابان گذاشته بود و میگفت به من میگویند فرخندهی بنزین فروش و گویا چند وقتی است که مشغول بنزین فروشی است.(از مسالهی فقر و شغل و کاذب و دیگر سوالات بگذریم ) از مغازه داری در همان حوالی پرسیدم مگر این شهر پمپ بنزین ندارد؟ چرا مردم از این خانم و پانصد تومان گرانتر بنزین میخرند؟ وی گفت: شما به من بگو، مگر شهر اینجا نیست؟چرا پمپ بنزین آن سوی شهر و نرسیده به بیابان ساخته شده؟
گفتم که من بیخبرم و صرفا آمدهام سوال کنم که گفت: ببین برادر من، بالای این خیابان یک درمانگاه هست، از وقتی که بیمارستان قلعه گنج را ساختهاند پرسنل همین درمانگاه از صبح تا عصر اینجا مشغول هستند و بعد از اتمام کارشان هم میروند آنجا و در بیمارستان مشغول میشوند تازه مشکل اینجاست که نه بیمارستان و نه درمانگاه هیچ کدام رادیولوژی ندارند و در نتیجه اگر دستو پایت شکست باید بروی شهر دیگری که بتوانند از عضو عکسی بگیرند تا پزشک بتواند طبابت کند و بعد هم مصدوم را یا به جیرفت میبرند و یا بندر عباس، مساله اینجاست که شهر اینجاست و همهی رفت و آمد مردم هم در همین حدود است و در نتیجه کسانی که موتور سیکلت دارند نمیتوانند این مسافت طولانی را بروند و بیرون از شهر بنزین بزنند و برگردند به همین دلیل صاحبان موتورسیکلت بنزین را هرلیتر پانصد تومان گرانتر از این خانم خریداری میکنند و دیگر آن مسافت طولانی را نمیروند میدانیچرا؟ یک زمانی اینجا کسانی مسول بودند که زمینها و مراتعشان در آن سوی شهر بود و در نتیجه هم تمام تلاششان را کردند که تمام ساخت و ساز شهر به آن سو برود، الآن سایت ادارات و بیمارستان و هتل کپری و تقریبا هرچیزی که قرار است فایدهای به حال مردم داشته باشد رفته آن سوی شهر و حالا مردم برای کوچکترین مسالهای باید تا آن سوی شهر بروند.
جوانان قلعه گنج چه میکنند؟ اوقات فراغت ایشان چگونه پر میشود؟
فراغت؟ مرد حسابی اینجا همه بیکارند، همه نشستهاند که یارانهای واریز بشود تو از کجا آمدهای؟ یک قهوهخانه آن پشت هست که جوانان میروند و آنجا قلیان میکشند از صبح تا شب، هر خانوادهای اینجا ۳ یا چهار جوان بیکار دارد شما به ویترین من نگاه کن،من اوائل کارم مرغ گرم میآوردم و همه را مردم بردند و پولی هم پرداخت نکردند و دیگر توبه کار شدم که مرغ گرم نیاورم چون بقیهی کاسبها کارت یارانهی طرف را میگیرند و به اندازهی یارانهای که به آن کارت واریز میشود به او جنس میدهند ولی خوب من که نمیتوانم بخاطر یک عدد مرغ جلوی کارت یارانهی مردم را بگیرم و در نتیجه نسیه دادهام و حالا اوضاع این است که میبینی(به ویترین خالی یخچالش اشاره میکند) یک ملیون تومان بدهکار شدهام. من از صبح ۱۵۰ هزار تومان دخل داشتهام و فروش کردهام اما شما بیا و دخل منرا نگاه کن خدا شاهد است که یک ریال خرید نقد نداشتهام و همه را به نسیه دادهام، که خوب حسابی هم ندارد بعضیها فردا میآورند بعضی ها یک هفتهی دیگر بعضی دیگر هم که اصلا جواب تلفنات را نمیدهند.
با موبایل فروشی هم کلام شدم و گفت:برادر من فارغالتحصیل رشتهی شیمی است و برادر دیگرم برق خوانده و خواهرم هم مددکاری خوانده و همه با هم بیکارند. شما ببین هرچه جک و لطیفه هست دربارهی بیپولی و فقر کارمندان است اما اینجا همه دنبال این هستند که به حربهای کارمند دولت بشوند تا از فقر نجات پیدا کنند و در واقع طبقهی مرفه قلعه گنج همان کارمندان دولت هستند در نتیجه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
با جوانی که ویترین مغازه را نگاه میکرد صحبت کردم و گفت: من دیپلم گرفتم و سربازی رفتهام اما بیکارم و در کل اینجا کار هم نیست مگر اینکه شانس بیاوری و موقعیت خاصی برایت پیش بیاید این شهر هیچ چیزی ندارد برو داخل روستاها اینجا شهر است نمیفهمی باید بروی به روستاها از اینجا تا رمشک جزو قلعه گنج است اما به هر روستایی که بروی هر خانهای چند جوان بیکار و بسیار هم جوان معتاد دارند حالا چه کار میشود کرد؟ به خدا ما به بن بست رسیدهایم کاسبها میگویند کاسبی نیست و ما هم که داری میبینی…
حالا شما این مردم را بگذارید در موقعیتی که مسولی به شهرشان میآید و گروهی هم میگویند به این مسول نامه بدهید و مشکلاتتان را بگویید تا وی مشکلات شما را حل کند، آیا تمام این مردم محروم نمیآیند تا این مسول از مشکلاتشان آگاه شود و تلاش کند ایشان را نجات دهد؟ واقعا نور چشمی جنوب کیست؟
پیشنهاد سردبیر
مسافران قطار مرگ
مطالب مرتبط
تأملی بر اندیشههای «حکمتالله ملاصالحی»
باستانشناسِ حکیم
مراسم بزرگداشت «حکمتالله ملاصالحی»، باستانشناس پیشکسوت برگزار شد
نگهبان باستانشناسی ایران
مدیر پایگاه پژوهشی میراث جهانی تختجمشید:
مدیریت گلسنگهای تختجمشید به روش علمی انجام میشود
پروژهٔ انتقال آب، یک محوطهٔ تاریخی را تهدید میکند
توقف موقت انتقال آب خلیجفارس در «ارسنجان»
سرپرست پایگاه ملی محوطههای تاریخی جیرفت خبر داد
پایان فصل دوم کاوش باستانشناسی در «تُم گاوان» جیرفت
گفتوگو با رئیس هیئتمدیرهٔ انجمن علمی باستانشناسی ایران
ایست قلبی کاوشهای باستانشناسی
باستانشناسان ایرانی هشدار دادند
افزایش موج تخریب آثار تاریخی خلیج فارس
در آستانهٔ نوروز به محورهای گردشگری کمتر شناختهشده سر زدهایم
سفر در مسیرهای ناشناخته
بهبهانهٔ دیده شدن کرکس ریشدار در بلندیهای البرز کوه
پرواز «همای سعادت» از «کُنار صندل» تا «کاخ سفید»
فعالان اجتماعی از معدنکاوی در سنگنگارههای «دره دیزدر» مشهد و چینخوردگیهای خاص شاهرود نگرانند
تیشهٔ معدنکاوی بر کوههای باستانی
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید