سایت خبری پیام ما آنلاین | فردوسی؛ فریاد اصالت ایرانی

فردوسی؛ فریاد اصالت ایرانی





۵ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۳:۱۵

فردوسی؛ فریاد اصالت ایرانی

«… استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین توس بود. از دیهی که آن را باژ خوانند و از ناحیت طبران است… فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت… و شاهنامه به نظم همی کرد… بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد که آن کتاب تمام کرد و الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به ماء معین رسانید و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن بدین درجه رساند که او رسانیده است…؟!»
سطور بالا دیدگاه نظامی عروضی است که در چهارمقاله اش درباره فردوسی نگاشته است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی همان بزرگ مردی است که در یکی از بحرانی ترین برهه های تاریخ که سرزمین پارسیان مورد تهاجم نظامی و فرهنگی اقوام ترک و تازی بود، عاصی از این همه جفایی که بر تاریخ و فرهنگ آریایی می رفت و از یک طرف اعراب، ایرانیان را «بد دین» و «وارث مجوسیان» می دانستند و به آن ها به چشم شهروند درجه چندم می نگریستند و از سویی دیگر ترکان از شمال و شرق هر از چند گاهی هوس لشکر کشی به این سرزمین اهورایی را در سر می پروراندند، لب به سخن می گشاید و نام ایران زمین را با افتخار بر زبان ها جاری می کند. در شاهنامه، همه اسطوره های باستان اعم از رستم و اسفندیار و گیو و… سر از خاک بر می دارند و در آن زمانه غدار که ایرانیان زیر یوغ بیگانگان زندگی می کردند، به دفاع از ملیت و تمدن آریایی می پردازند.
در زمان فردوسی که اعراب خود را نژاد برتر می خواندند و پارسیان را تحقیر می کردند و زبان پارسی را زبان اهل جهنم می دانستند، گروهی از ایرانیان مسلمان با استناد به آیه شریفه «انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبایلاً لتعارفو، انّ اکرمکم عند ا… اتقاکم» برابری و برادری را به قبایل عرب یادآور شدند(نهضت شعوبیه).
اما چون این یاد آوری را بی اثر دیدند دست به مقابله به مثل زده و پا را فراتر گذاشته و علیه اندیشه دستگاه خلافت عربی شوریدند و دم از برتری نژادی ایران بر عرب زدند. فردوسی نیز از این جریانات به دور نبوده است.
حکیم؛ تا آن جا که می تواند از واژگان پارسی سره استفاده می کند و کمتر به سراغ کلمات تازی می رود. تا بدانجا که تاریخ کهن و اسطوره های پارسی را به زبان ایرانیان بازگو می کند. آن گاه سرمست از پیروزی در میدان فصاحت، نعره می زند:
«بسی رنج بردم در این سال سی/عجم زنده کردم بدین پارسی»
از ویژگی های شاهنامه این است که فردوسی به صورت تک بعدی و یک جانبه به فرهنگ ایران نگاه نمی کند و این گونه نیست که مانند داستان های رزمی به جنگ و خونریزی و کشورگشایی بپردازد و تنها قدرت جسمانی پهلوانان را به رخ خوانندگان بکشد. بلکه حتی در نبردها و رجز خوانی های پهلوانان نیز سعی در انتقال مفاهیم اخلاقی و تعلیمی دارد.
به عنوان مثال؛ آنجا که رستم و اسفندیار رویاروی هم قرار می گیرند اسفندیار بر سر رستم فریاد می زند:
«مبادا چنین هرگز آیین من/سزا نیست این کار در دین من/ که ایرانیان را به کشتن دهم/ خود اندر جهان تاج بر سر نهم»
و در جای دیگر که رستم تلاش می کند تا از ادامه جنگ با اسفندیار جلوگیری کند می گوید:
«چنین گفت رستم به اسفندیار/ که ای سیر ناگشته از کارزار/ بترس از جهاندار یزدان پاک/ خرد را مکن با دل اندر مغاک»
و نمونه های بسیاری که نشان از اصالت نژاد ایرانی در جای جای شاهنامه دارد و گویا هدف حکیم توس از نگاشتن شاهنامه شناساندن فرهنگ بزرگ منشی و نجابت و شجاعت و انسانیت ایرانی به جهانیان و به ویژه داعیه داران گردنکش روزگار خودش و در عین حال بخشیدن اعتماد به نفس به هموطنان خود در برابر تفکرات پوسیده حاکم بر جامعه آن زمان بوده است. او در کار خود آن قدر موفق بود که حسادت و حساسیت محمود غزنوی،پادشاه بیگانه، را برانگیخت.
به هر حال، فردوسی فریاد اصالت ایرانی در گلوگاه پر مخاطره تاریخ این سرزمین است. فریادی که اکنون پس از گذشت هزار سال هنوز در رگ و پی این مرز و بوم طنین افکن است و ما امروز در هجوم تندبادهای روزگار بیش از همیشه به گنجینه بزرگ شاهنامه نیازمند هستیم.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *