سایت خبری پیام ما آنلاین | گفت‌و گوی پیام‌ما با نماینده‌ی مهاجرین افغانستانی ساکن در منطقه‌ی سیم‌خاردار به بهانه‌ی پیگیری وضعیت بهداشت و آموزش در این منطقه غربت ما شکسته می‌شود

گفت‌و گوی پیام‌ما با نماینده‌ی مهاجرین افغانستانی ساکن در منطقه‌ی سیم‌خاردار به بهانه‌ی پیگیری وضعیت بهداشت و آموزش در این منطقه غربت ما شکسته می‌شود





۲۹ فروردین ۱۳۹۵، ۲۱:۴۲

گفت‌و گوی پیام‌ما با نماینده‌ی مهاجرین افغانستانی ساکن در منطقه‌ی سیم‌خاردار
به بهانه‌ی پیگیری وضعیت بهداشت و آموزش در این منطقه
غربت ما شکسته می‌شود

یکی از شیرین‌ترین اتفاقاتی که در زندگی یک خبرنگار می‌افتد این است که با چشم خود ببیند خبری که کار کرده نتیجه‌ای داشته و بواسطه‌ی مساله‌ای که بوسیله‌ی آن خبرنگار مطرح شده و در آن روزنامه منتشر شده حالا اندکی نور روی آن منطقه تابانده می شود و مشکلات و مصائب مردم آن منطقه بهتر دیده می‌شود و مسئولان هم تصمیم می‌گیرند بیشتر به آن منطقه بها بدهند و خدمت بیشتری به آن مردم بکنند.
دقیقا همین اتفاق دیروز برای من افتاد و وقتی که برای سرزدن به منطقه‌ی سیم‌خاردار رفتم و با یکی از نمایندگان مهاجران افغانستانی صحبت کردم این خبر مسرت بخش را به من داد که:
چند روز پیش به لطف خدا و به کمک مطالب شما دهدار منطقه و چندتن از مسولین و پرسنل اداره‌ی اتباع به این‌جا آمدند و با نمایندگان مردم این منطقه دیدار کردند و قرار بر این شد که لوله‌‌ی آب آشامیدنی تا منطقه‌ی سیم‌خاردار کشیده شود و پس از آن نانوائی که واقعا پس از آب آشامیدنی مهمترین نیاز مردم این منطقه بود در همین منطقه احداث شود و انشالله آرام آرام بچه‌های ما هم صاحب مدرسه و پارک بشوند و این مساله باعث شادی و تزریق امید به ساکنین محروم سیم‌خاردار شده‌است و واقعا وقتی که هر ازچندی برادران ایرانی ما کارهای اینچنینی در حق ما انجام می‌دهند واقعا غربت ما شکسته می‌شود.
تقی دامردان در ادامه از سفره‌ی مشترک ایران و افغانستان که در دانشگاه باهنر برگزار شد این چنین یاد کرد: این مراسم واقعا برنامه‌ی خوبی بود و ما مردم افغانستان و ایران مشترکات زیادی با هم داریم و حتی بسیاری از شاعران ودانشمندانی که امروزه به نام ایرانی از آنها یاد می‌شود متولد هرات و یا دیگر شهرهای افغانستان کنونی هستند که نشان از نزدیکی فرهنگی و مذهبی ما و برادران ایرانی ما دارد.
متاسفانه شایعاتی بین برخی از مردم هست که بدون مطالعه و بررسی هم گاهی بعضی از مردم چنین حرفهایی را می‌پذیرند و نگاهشان نسبت برادران اهل افغانستان به نحوی بسیار منفی تغییر می‌کند، مثلا درباره‌ی ازدواج و رسوم حاشیه‌ی آن متداول است که شما دختر را عملا به داماد می‌فروشید برای تنویر افکار عمومی امکان دارد ازدواج‌های اهالی افغانستان را اندکی شرح دهید؟
من قبلا هم این مساله را خیلی شرح داده‌ام، وقتی که به فلسفه‌ی ازدواج از دیدگاه ما نگاه می‌کنید می‌بینید که همانگونه‌که از کودکی به ما در افغانستان آموختند” حضرت‌علی(ع) به پیامبر می‌فرمایند که من از مال دنیا چیزی جز اسبم و شمشیر و زره‌ام ندارم و حضرت رسول سلام‌الله هم می‌فرمایند که اسب و شمشیر احتمالا در جنگ‌ها نیاز تو می‌شود اما زره‌آنچنان ضروری نیست همان را بفروش و مهریه‌ای فراهم کن و با همان مبلغ اندک ظروف و لباس اندک وسایل زندگی را فراهم می‌کنند تا این دو بزرگ‌وار زندگی مشترک خود را با همین چیزهای ساده و ارزان آغاز کنند و در نتیجه اگر بخواهیم فکر کنیم که خرید و فروشی در این میان بوده خدای نکرده باید درباره‌ی بزرگان دین خود هم چنین اندیشه‌ی غلطی داشته باشیم که قاعدتا اشتباه بزرگی‌است چنین اندیشه‌ای” اصل و فلسفه‌ی ازدواج هم همین است و در حال حاضر متاسفانه رسم و رسومی به این اصل ازدواج و ساده زیستن اسلامی اضافه شده که به هیچ وجه در اصول اسلام و قناعتی که بسیار به آن تاکید شده نیست و متاسفانه بعضی جوانان افغان خودشان را درگیر این رسوم غلط می‌کنند تا جائی که گاهی دیده می‌شود مبالغی بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان برای ازدواج‌های مهاجرین افغانستانی هزینه می‌شود و به شکل بسیار غم انگیزی به جای اینکه این پول‌هایی که به سختی و فلاکت توسط یک خانواده فراهم آمده برای ازدواج دو نفر، حالا برای خرید وسایلی هزینه می‌شود که حتی نیاز مبرمی به آن وسایل هم ندارند و مثلا به جای خریدن یک خانه و یا تجهیز همین منزل مسکونی که در آن ساکن هستند، تمام پس انداز خود را به مغازه‌دار می‌دهند و فرش و گاز و یخچال آنچنانی می‌خرند و بعد در‌خانه‌ای زندگی می‌کنند که با کوچکترین زلزله‌ای تبدیل به گورستان می‌شود.
چرا ما افغانستانی‌ها رسم و رسوم خوب ایرانی‌ها را نمی‌آموزیم؟ ایرانی‌ها چند نفر دور همدیگر جمع می‌شوند و سر و ته تشییع جنازه و یا مراسم عروسی را جمع می‌کنند و مثلا دوجوانی که می‌خواهند با هم ازدواج کنند حتی روی هدایایی که از خانواده‌های ایشان می‌رسد حساب می‌کنند اما بین ما مهاجران این‌چنین نیست و حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر برای جشن عروسی می‌آیند و شام می‌خورند و با چه تعداد بسیار زیادی هم برای فامیل «عروس بخش و بخش‌خور و هدیه» می برند و چیزهایی به میان کشیده می‌شود که اصلا لازمه‌ی زندگی نیست و در اصل اسلام اصلا نبوده این‌ها مثل مهریه‌های سنگینی که برادران ایرانی برای همسرانشان می‌گذارند که همین‌ها هم باعث بروز مشکلاتی در زندگی مشترک ایشان می‌شود اما بین ما اتفاقا به واسطه‌ی همین که اگر جوانی ازدواج کند می‌داند که برای طلاق و جدایی از این زن باید ۶۰ ملیون دیگر پول جمع کند و مثلا ده سال دیگر می‌تواند دوباره ازدواج کند درنتیجه ترجیح می‌دهد به جای خراب کردن همین رابطه‌ با مشورت و کمک ریش سفیدان و بزرگ‌ترها مشکلات را حل کنند و با هم بسازند و اصلا ما پدیده‌ای به نام طلاق در منطقه‌ی سیم‌خاردار تا بحال نداشته‌ایم و حتی توی افغانستان هم طلاق کم است.
دوستی داشتم که مدتها در افغانستان سفر کرده بود و در یکی از روستاهای افغانستان هم مدتی زندگی کرده بود تا از نزدیک با زندگی مردم شما آشنا شود و او می‌گفت من بسیار دیدم که شوهر و یا مادر شوهر زن را زیر مشت و لگد بگیرند و مورد ضرب و شتم قرار بدهند، آیا این رفتارها بین مردم افغانستان عمومیت دارد؟
این عمومیت ندارد،‌من خودم در افغانستان بزرگ شدم و برادرم و زن‌برادرم هم در افغانستان زندگی می‌کنند و رفتار به هیچ‌وجه چنین نیست. شما قطعا بدانید که هرکجا که جهل و بی‌سوادی باشد فرهنگ‌های غلط هم زیاد است و انسان‌هایی هستند که در دام جهل و بی‌سوادی اسیر هستند و متاسفانه ارزش‌های انسانی و اخلاقی هم برای ایشان معنی‌خاصی ندارد که این هم نه از بدی و بد‌ذاتی بعضی از مردم که اتفاقا این هم از جهل و بی‌سوادی است و اگر ایشان هم با فرهنگ و دانش آشنا بودند هیچ‌وقت چنین رفتاری نمی‌کردند و در یک کلام اینها همه میوه‌ی جهل است.مثل اعتیاد، وقتی که مردی از اهالی ایران به دام اعتیاد می‌افتد همسرش به چه مشکلات و مشقاتی می‌افتد اما آیا همه‌ی ایرانی‌ها چنین رفتاری با همسرشان می‌کنند؟ وضعیت مردم افغانستان هم چنین است، شاید اشخاصی چنین رفتارهایی از سر جهل انجام بدهند اما بین عموم مردم افغانستان این رفتارها کراهت دارد و کمتر کسی است که دست به چنین رفتارهایی بزند.
در حال حاضر ما مشکل دیگری هم در رابطه با جهل داریم که خوشحال می‌شویم اگر مسولان توجهی به آن بکنند و آن وضعیت خانه‌های این منطقه است،‌ما خدایی ناکرده توقع نداریم که سازمان ملل و یا دولت ایران و یا هرجای دیگری بیایند و برای ما خانه بسازند اما می‌شود اندکی فعالیت فرهنگی انجام داد تا مردم بدانند که می‌توانند با هزینه‌ی اندکی خانه‌های‌شان را استحکام بیشتری بدهند چرا که با کوچکترین زلزله‌ای خدای‌ناکرده این منطقه تبدیل به یک گورستان دسته جمعی می‌شود و راهی برای پیش‌گیری ندارد جز اینکه ساختمان‌ها محکم‌تر و بهتر ساخته بشوند.
خبری که به تازگی بسیار در فضای مجازی مردم را به خودش مشغول کرده خبر قتل کودکی است به نام ستایش که در ورامین…(توی حرف من می‌دود که: )
بله این خبر را شنیده‌ایم و خوب همیشه این اتفاق‌ها می‌افتد و ممکن است بین دو افغانستانی و یا بین دو ایرانی و یا هر ملیت دیگری این اتفاق بیافتد، اصلا نباید این جنایت‌ها را قومیتی و ملیتی بکنند و رسانه‌ها نباید به این ماجراها دامن بزنند که حساسیت‌هایی ایجاد شود و گاهی بعضی آدم‌های جاهل دست به اعمالی تلافی جویانه بزنند و ما توقع داریم که رسانه‌ها اعلام نکنند که یک ایرانی چنین کاری را کرد و یا یک افغانستانی چنان کرد چرا که ما با هم زندگی می‌کنیم و این مسائل روابط ما برادران را تیره و تار می‌کند. همه‌ی ما با هم برادریم و هرچند امور ما به اداره‌ی اتباع خارجی مربوط است اما هم ما و هم عده‌ی زیادی از ایرانیان یکدیگر را برادران خود می‌دانیم
(پی نوشت: در مسیری که به سمت سیم‌خاردار می‌رفتم از روبروی تصفیه‌ی فاضلاب هم گذشتم و با بوی وحشتناکی مواجه شدم که تا چند کیلومتر از هر جهت به جنگ شامه‌ی همشهریان ما که ساکن بلوار قائم بودند می‌رفت و من که رهگذر بودم حتی به ثانیه ای توقف در این منطقه نمی‌توانستم فکر کنم چه برسد به مردم بی‌گناهی که از بد حادثه آنجا به پناه آمده بودند)

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *