پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | سرزمین من

سرزمین من





۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۲۲:۱۷

سرزمین من

وطن، وطن، وطن. فارغ از این که چه تعریفی از آن ارائه می شود، تکرار این واژه حس غریبی دارد. این را زمانی حس کردم که طی سفر به بردسیر، بازدیدی پیش بینی نشده از اردوگاه افغان های مقیم این شهر داشتم. اردوگاه که مترادف محترمانه اش «مهمان شهر» است. مثل همه واژگان محترمانه ای که همه این سال ها ابداع و پراکنده شده است. «پاکبان» به جای رفتگر، «آرامستان» به جای قبرستان، «روشندل» به جای نابینا و…
اما هیچ کدام از این ها اصل قضیه را تغییر نمی دهد. اردوگاه؛ اردوگاه است و ساکنان آن هم غریبه! حس هم همان حس های همیشگی است. حس غربت، حس بیگانگی، حس تفاوت با دیگران و…
همه این حس ها به قوت خود باقی است. حتی اگر در کرمان و بردسیر به دنیا آمده باشی و لهجه ات هم کرمانی و بردسیری باشد و پوشش ات هم مثل همه آدم هایی که خارج از این اردوگاه در خیابان آمد و شد می کنند. نامت افغان است، حتی اگر افغانستان را ندیده باشی.
حتی اگر محل تولدت همین جایی باشد که زندگی می کنی. مدرسه ات هم در همین جایی باشد که محصورت کرده اند و معلم هایت هم ایرانی باشند. حتی اگر در کلاس درس ات نقشه ایران را به دیوار کوبیده باشی و استان هایش را به تفکیک یاد گرفته باشی و در برگه امتحانی ات هم از افغانستان، نمی دانم بگویم وطنت یا نه، به عنوان کشور همسایه نام برده باشی. آن روز که با سفیر نروژ می خواستیم وارد مدرسه دخترانه اردوگاه شویم. دخترانی به استقبال مان آمدند که سرود می خواندند:«وطن… وطن…» و من به این می اندیشیدم که وقتی می گویند«وطن» کدام گوشه از کره زمین را پیش چشم خود می آوردند.
آوارگان، پناهندگان، پناهجویان، مهمانان، نمی دانم چه! فرقی هم نمی کند. حکایت همان بفرما و بنشین و … است. اما افغان ها در این اردوگاه خودگردان گرد هم جمع شده اند و با خانواده های خود روزگار می گذرانند. بسیاری از آنان در ایران به دنیا آمده اند. بزرگ شده اند. ازدواج کرده اند. اما همچنان افغان هستند و جدای از شهروندان ایرانی زندگی می کنند. جمعیت شان هم کم نیست. مدرسه که تعطیل شد همه سطح محوطه اردوگاه از نوجوانان دانش آموز.
آن ها این جا زندگی می کنند و دیگران برای شان امکانات فراهم می کنند. سازمان امور پناهندگی نروژی برای شان سکونت گاه می سازد. فرمانداری بردسیر امنیت شان را تامین می کند و معاون مهمان شهر می گوید که می خواهیم زمین های بایر اطراف مهمان شهر را زیر کشت ببریم و ساکنان مهمان شهر را به کشاورزی بگماریم. دیگری می گوید محل اردوگاه مناسب نیست و روی سفره آب های زیرزمینی احداث شده است و…
اما با همه این امکانات و با همه تدابیری که همه تلاش می کنند بیندیشند، باز هم آینده افغان هایی که از سرزمین خود آواره شده اند در هاله ای از ابهام است. چرا که با وجود همت هایی که از سوی سازمان ها، دولت ها و… برای ارتقای سطح رفاه، فرهنگ و… آن ها انجام می گیرد باز هم موضوعی به نام «هویت» برای شان باقی می ماند. تکلیف نسل اخیر افغان های ساکن ایران با خودشان مشخص نیست. آن ها نمی دانند که ایرانی اند یا افغان!

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *