پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | توسعه‌ی ضد خاطره

توسعه‌ی ضد خاطره





۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۲۰:۵۹

توسعه‌ی ضد خاطره
چندی پیش شعری نوشته بودم که در آن درخت های بلوار جمهوری شروع به حرکت کرده بودند اما امروز در فاصله ی کوتاهی همین اتفاق در حال رخ دادن بود و قلبم را جریحه دار کرد، کارگرانی در حال تخریب رفوژ بلوار جمهوری بودند و احتمالا فردا را به قطع درختان خواهند پرداخت. در کرمان مرتب در طی این سالها شاهد رفتارهایی ضد خاطره بوده ایم، یک روز بازار تاریخی کرمان را با خیابان امام به دو نیم می کنند، یک روز خیابان ناصریه را شخم می زنند، یک روز وسط باغ خطی بلوار جمهوری پل فرهنگیان را احداث می کنند، یک روز چهارراه احمدی خاطره انگیز را به نابودی می کشانند، یک روز شکل میدان باغ ملی را عوض می کنند و حالا هم نوبت بخش دیگری از بلوار جمهوریست. چرا؟
یکی از ویژگی های یک شهر خاطره انگیز بودن آن است. یکی از عواملی که به شهر، شهریت می بخشد این است که در بخش هایی از آن اتفاقات عمومی و یا خاطراتی شخصی رخ داده داده است که منجر به تولید قصه ها و داستان هایی شهری می شود و این مکان ها می توانند یک شهر را خاطره انگیز کنند. چاپخانه های چهارراه کاظمی و کتابفروشی هایش، شعرهایی که در میدان باغ ملی شکل گرفته اند، قرارهای عاشقانه ای که در بلوار جمهوری صورت پذیرفته اند، چگونه می شود این اتفاقات را نادیده گرفت. آیا یک شهر با پل، زیرگذر و روگذر هویت پیدا می کند؟
ادامه در همین صفحه
ادامه از همین صفحه
آیا یک شهر بی نیاز از فرهنگسرا، کتابخانه، گالری، سینما، پلاتوی تاتر، تاتر روباز، فضای سبز و میدان هایی برای تجمع عمومی است؟ چرا در کرمان هیچ کدام از این موارد یافت نمی شود؟ من به عنوان یک شاعر دو سال است که از داشتن مکانی برای جمع شدن با دوستان هنرمندم محرومم و روابط صمیمانه و با مهر ما که در آن گفتگو شکل می گرفت به روابطی از سر نیاز تبدیل شده است. آیا ما در کرمان بی نیاز از داشتن این فضاهاییم و فقط محتاج اتومبیل و تسهیل سرعت آنیم؟ چرا احترام به شهر و شهروند در ذهن دوستان شهرداری و استانداری ما خدمتگذاری به ماشین است؟ آنهم نه به صورت اصولی!
بلوار جمهوری در این شهر قدمتی چند ده ساله دارد، اما ما اخیرا مرتب در حال تغییر شکل آن هستیم. یک روز درخت های نازنینش رابنفش می کنیم، یک روز نارون ها را به توت تبدیل می کنیم، یک روز به جای درخت خشک شده ی آن فانوس می گذاریم، چه خوب است اگر کمی در باب مدنیت تاملی کنیم.
در شهر و معماری موضوعی به نام بعد چهارم یا زمان وجود دارد یعنی مسئله ای که یکی از دلایل ارزش گذاری میراث است، کیوسک های تلفن عمومی قرمز رنگ در لندن که نماد بریتانیا هستند بیش از یک قرن قدمت دارند، چرا با وجود تکنولوژی پیشرفته ی امروز آنها را از دور خارج نمی کنند؟ چرا آنها را برنداشته و اسقاط نمی کنند؟ چون این کیوسک ها بخشی از خاطره‌ی شهری و هویت لندن را شکل می دهند، یعنی آنها با گذشت زمان دارای تشخص شده اند. این کیوسک ها فقط مبلمان شهریند، آن وقت چطور ما خیابانهایمان را که بخشی از بدنه ی شهر هستند مرتبا شخم می زنیم؟ و این سوال مطرح می شود که اکنون کرمانی بودن را به کدامیک از خیابان ها و محله های این شهر می توان نسبت داد؟
با تغییر شکل شهر روابط انسان ها با هم تغییر می کند، وقتی محور شهرسازی فقط ماشین است امکان جمع شدن و حرکت های اجتماعی کاهش می یابد. فعالیت های فرهنگی به کناری گذاشته می شوند.
دیگر هیچ نقاشی در شهر قلم به دست نخواهد گرفت، دیگر شهر جایی برای شاعران، هنرمندان و فرهیختگان نخواهد بود، دیگر عشاق نمی توانند لحظات عاشقانه شان را به شهر بکشند. به طوری که می بینیم امروز در کرمان تفریح غالب مردم واژه ای به نام دور دور شده است. یعنی حرکت با ماشین، یعنی رصد کردن شهر با ماشین، یعنی تعدادی آدم پشت به پشت هم و نه چهره به چهره با سرعت از کنار همه چیز رد می شوند آیا عوض کردن شکل تفریح این مردم جزو ملزومات نیست؟ آقایان و خانم های تصمیم گیر کمی تامل.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *