پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد





۱۱ دی ۱۳۹۴، ۱۸:۵۰

به مناسبت 8 دی ماه زادروز فروغ فرخزاد
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
فروغ‌الزمان فرخزاد معروف به فروغ فرخزاد هشتم دی ماه 1313 در تهران به دنیا آمد از فروغ پنج دفتر شعر منتشر شده است که از نمونه‌های درخشان شعر معاصر فارسی هستند.
فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلم ساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر »تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به‌عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید. آثار و اشعار فروغ به زبان‌های انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، آلمانی و عبری ترجمه شده‌اند. فروغ فرخزاد بعد از نیما یوشیج فروغ، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. بخش هایی از شعر بلند « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را می خوانیم:
و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک اسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
…..
در کوچه باد میاید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغهای پیر کسالت می چرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد.
…..
ای یار ، ای یگانه ترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند
…..
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم می‌رسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.
…..
من سردم است
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»
نگاه کن که در این جا
زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشت های مرا می جوند
…..
من سردم است و می دانم که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
چیزی به جز چند قطره خون
به جا نخواهد ماند.
…..
و این جهان به لانه ی ماران ماننده است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست
که هم چنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند
…..
من از کجا می آیم؟
من از کجا می آیم؟
که این چنین به بوی شب آغشته ام؟
……..
چه مهربان بودی ای یار ، ای یگانه ترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی
چه مهربان بودی وقتی پلک‌های آینه‌ها را می‌بستی
و چلچراغ ها را
از ساق های سیمی می چیدی
…..
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل
به داس های واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی .
نگاه کن که چه برفی می بارد….

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *