پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی

چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی





۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۲۰:۳۸

چهره درخشان
سید علی اکبر صنعتی

بخش 27
پرورشگاه صنعتی کرمان که به همت حاج اکبر صنعتی در سال 1295 تاسیس شده، بزرگانی را در دامان خود پرورده است. یکی از این بزرگان«سیدعلی اکبر صنعتی» است. سید علی اکبر صنعتی نقاش و مجسمه ساز معروف ایران است. کتاب«چهره های درخشان» نوشته حبیب یوسف زاده به روایت زندگی این هنرمند شهیر پرداخته است؛
این نمایشگاه که قرار بود تنها به مدت شش ماه برقرار باشد، به خاطر استقبال مردم ادامه یافت و تا امروز نیز همچنان پابرجا مانده است. آن روزها، یکی از کسانی که از نمایشگاه بازدید کرد، محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز» بود. او بعد از دیدن نمایشگاه با قدردانی از سیدعلی اکبر گفته بود:«من به سهم خودم، با مداد قلم علیه فساد می جنگم و تو با هنرت به میدان این جنگ آمده ای، اما تو موفق تری. چون نوشته های مرا جمعی محدود می خوانند و آثار تو را اغلب مردم می بینند و قضاوت می کنند، چه آنانی که سواد خواندن و نوشتن دارند و چه آنانی که ندارند.»
در رژیم شاه، همیشه سعی می شد از هر وسیله ای برای تبلیغ و بزرگ نشان دادن شاه استفاده شود. مسئولان نمایشگاه، سیدعلی اکبر را وادار کرده بود که مجسمه پهلوی اول و دوم (شاه و پدرش) و همچنین مجسمه نخست وزیر دکتر مصدق را بسازد و او هم به ناچار قبول کرده بود.
در 28 مرداد 1332 شمسی که بین مصدق و شاه درگیری پیش آمد و حکومت مصدق با کودتا برکنار شد، عده ای آدم جاهل و ناآگاه به نمایشگاه هجوم آوردند و مجسمه های بی گناه استاد را شکستند.
«صبح روز واقعه کودتا یک وقت دیدم جمعیتی هیاهو کنان و شعارگویان، به طرف محل نمایشگاه هجوم آوردند. قصد آنان شکستن مجسمه های پهلوی اول و دوم بود که من به سفارش مسئولان وقت «شیر و خورشید» آن هم صرفاً به دلیل تداوم برپایی نمایشگاه ساخته بودم. با آن که اگر اجباری در کار نبود، بی تردید من آن مجسمه ها را نمی ساختم، چون با دل و خلق و خوی من بیگانه بود. اما کاری بود که انجام یافته بود. وقت پس دادن تاوان آن فرا رسیده بود. بگذریم… این جمعیت، طرف داران مصدق السلطنه بودند که با خشم و فریاد پا به نمایشگاه گذاشتند و مجسمه های پهلوی اول و دوم را شکستند. ای کاش تنها آن مجسمه ها را می شکستند، در آن حمله و هجوم، هرکس دستش به هر مجسمه ای رسید، آسیبی به آن وارد کرد.
دو سه روزی بعد، یکباره، ورق برگشت. این بار طرفداران پهلوی دوم به نمایشگاه هجوم آوردند. آن ها هم به قصد شکستن مجسمه مصدق السلطنه آمده بودند. دراین حمله و هجوم دگربار، باقی مجسمه ها را هم این جماعت شکستند. غروب که شد، من مانده بودم و خرواری قطعات شکسته از مجسمه ها و تلنباری از بوم های پاره شده و شکسته و نقاشی هایم.»
بعد از این اتفاق، شاید هر کس دیگری به جای سید بود، از ناامیدی و یأس سر به دیوار می کوبید و زمین و زمان را دشنام می داد. اما استاد صنعتی تصمیم گرفته بود ناامیدی را ناامید کند. اگر می خواست به همین راحتی میدان را خالی کند، هرگز به آن پایه از هنر نمی رسید. او در کوره سختی ها و مصیبت ها، مثل فولاد آبدیده شده بود. فشار زمانه شاید می توانست گاهی قامتش را خم کند؛ اما هرگز قادر به شکستن او نبود.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر