سایت خبری پیام ما آنلاین | چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی

چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی





۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۰:۱۵

چهره درخشان
سید علی اکبر صنعتی

بخش 25
پرورشگاه صنعتی کرمان که به همت حاج اکبر صنعتی در سال 1295 تاسیس شده، بزرگانی را در دامان خود پرورده است. یکی از این بزرگان«سیدعلی اکبر صنعتی» است. سید علی اکبر صنعتی نقاش و مجسمه ساز معروف ایران است. کتاب«چهره های درخشان» نوشته حبیب یوسف زاده به روایت زندگی این هنرمند شهیر پرداخته است؛
[سیدعلی اکبر در پرورشگاه صنعتی کرمان به کار مشغول می شود و همچنین سردیس حاج علی اکبر را می سازد…]
«روزی که سرمجسمه بر ستون نصب شد، گویی که مرحوم حاجی با عظمت روح و اندیشه اش و با همه اعتبار و احترامش بار دیگر پا به یتیم خانه گذاشته باشد. فضای یتیم خانه پر از شور و غوغا شد. بچه ها شادمانه گرد سر مجسمه جمع شده بودند؛ صورت مجسمه را غرق بوسه کرده و سر و روی مرحوم حاجی را نوازش می کردند».
خبرساخته شدن مجسمه حاجی به زودی دهان به دهان در کرمان گشت. مردم گروه گروه با اشتیاق برای دیدن این مجسمه به یتیم خانه می آمدند و با تعجب به تماشا می ایستادند.
«روح همیشه در پرواز حاجی، خلق خدا را به یتیم خانه می کشاند. در این ایام، آب آشامیدنی یتیم خانه از چاه عمیقی که گوشه حیاط کنده شده بود، به وسیله دو گاو تنومند با کشیدن دلوهای آب از چاه، تامین می شد.
مستخدم پیر یتیم خانه برایم تعریف کرده بود، روزگاری که این چاه کنده شد، چون مرحوم حاجی پول خرید گاو را در ابتدا نداشت اغلب خودش ازچاه آب می کشید تا آن که سرانجام بر اثر فشاری که تحمل کرده بود، رگ کمرش پاره شد و زمینگیر گردید. همان زمینگیر شدنی که عاقبت جان او را گرفت و باعث مرگش شد، مرگی سراسر شرافت و احساس»
سیدعلی اکبر با تلاش شبانه روزی خود و کمک برادران یتیمش، بیش از چهل مجسمه ساخته و در یتیم خانه به نمایش گذاشته بود. حالا دیگر یتیم خانه تنها محل دید و بازدید مردم، خصوصاً در روزهای تعطیل شده بود. آنقدر استقبال مردم زیاد بود که مسئولان به فکر افتادند برای تماشای نمایشگاه بلیت های یک ریالی درست کنند. مردم گاهی با خودشان ناهار می آوردند و کنار مجسمه ها سفره پهن می کردند. پول بلیت های فروخته شده هم اغلب صرف خرید گچ و سایر ابزار و وسایل ساختن مسجمه های دیگر می شد.
«هیچ از خاطرم نمی رود که یک روز دیدم دو- سه نفر پای مجسمه سر حاجی ایستاده اند و دارند برای روحش فاتحه می خوانند. صحنه تکان دهنده ای بود…»
در چهارمین سال اقامت سید در یتیم خانه کرمان، روزی نامه ای از تهران به دستش رسید؛ نامه ای از سیدعبدالحسین صنعتی زاده، پسرحاجی. پیغام فرستاده بود که:«سیدعلی اکبر! یتیم خانه کرمان را راه انداختی. حالا بیا، فکری هم برای یتیم خانه ای که در تهران سرپرستی آن را به رایگان برعهده گرفته ام بکن! یتیم خانه، یتیم خانه است. یتیمان هم که با یکدیگر فرقی ندارند. یتیمان تهران هم برادران تو هستند. آن ها هم سهم دارند. تعدادی از تابلوها و مجسمه هایت را به تهران بیاور. به بچه های تهران هم تعلیم نقاشی و مسجمه سازی بده، بعد اگر خواستی برگردی کرمان، دوباره برگرد.» سید بعد از خواندن نامه ساعت ها به فکر فرو رفت، با خود می گفت:«هر تلاشی که باید در حق یتیم خانه کرمان و برادران یتیم خودم انجام بدهم، در حد توان کوتاهی نکرده ام. باید به تهران بروم و حرکت و تلاش تازه ای را آغاز کنم.»
به این ترتیب، سیدهمراه بی بی، همسرش و دو فرزند خردسالش، بار دیگر راهی تهران شد تا چه پیش آید!

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *