سایت خبری پیام ما آنلاین | شاعر بیداری

شاعر بیداری





۱۸ آبان ۱۳۹۵، ۲:۰۸

شاعر بیداری

سید محمد هاشمی کرمانی فرزند مرحوم حاج سید باقر تبریزی از شعرای محقق و معروف بود. در سال 1279 شمسی در کرمان متولد شد و تحصیلات خود را در علوم قدیمه به پایان رسانید. در سال 1302 به ریاست مدرسه ملی به تهران آمد و پس از انقضای مدت نمایندگی به مدیریت روزنامه رسمی شاهنشاهی منصوب شد و بعد عهده دار ریاست چاپخانه مجلس شورای ملی گردید. روزنامه اتحاد ملی نیز به همت وی و برادرش سال ها چاپ و منتشر گردید. مرحوم هاشمی از شاعران و ادبای ارجمند کرمان به شمار می آید. صاحب کتاب الذریعه در بیش تر قسمت های تألیف خود به قول وی استناد جسته است. او تحقیقات مفصلی درباره کرمان کرده بود که متأسفانه موفق به چاپ آن ها نشد. تصحیح مزارات کرمان اثر محرابی کرمانی از آثار بازمانده اوست.
پدر وی از فقها و مدرسین زمان خود بود. پسر را از کودکی با ادبیات عرب و فقه و تاریخ و علوم اسلامی آشنا کرد. علاوه بر پدر، هاشمی نزد«جوادآقا» برادر بزرگ استاد احمد بهمنیار به تحصیل پرداخت. سپس به مشهد رفت و از حوزه درس ادیب نیشابوری نیز استفاده کرد. هنوز جوان بود که به حزب دموکرات پیوست.
در سال 1302 شمسی روزنامه بیداری را در کرمان تاسیس کرد. در این هنگام ریاست دبیرستان شهاب کرمان نیز با وی بود. کمی بعد ریاست انجمن شیر و خورشید سرخ نیز به او محول شد.
او زبان انگلیسی و ترکی را نیز تحصیل کرد. در سال 1320 هجری شمسی روزنامه اتحاد ملی را ناشر افکار حزب اتحاد ملی که خود دبیرش بود قرار داد. ریاست چند اداره از ادارات مجلس شورای ملی همچون«اداره تندنویسی، چاپخانه مجلس، صندوق تعاون کارمندان و اداره لغت نامه دهخدا به وی واگذار شد. در سال 1328 شمسی به نمایندگی مجلس سنا انتخاب شد.
او تحقیقات فراوانی در زمینه تاریخ کرمان کرد که قسمتی از آن ها مربوط به رجال کرمان بود که خود آن ها را «کرمانیان» نامید. مقدار زیادی ترجمه از عربی داشت. شوخی های علما، خلفا و سلاطین را گرد آورده بود. در زمینه جنگ های شیخی و بالاسری در کرمان مطالبی جمع کرده بود. تاریخ مذاهب را در کرمان نوشته بود. سخنان پادشاهان و اندرزهای ائمه و سایر بزرگان را فراهم آورده بود. کتابی در زمینه خواب داشت. به علاوه اشعار فراوانی نیز به عربی و فارسی از وی به یادگار مانده است.
غزل«غمزه بتان» از اوست؛ دل ربودند بتان از من و خونش کردند/من ندانم پس از آن واقعه چونش کردند/ وه پری چهره بتان این دل مجنون مرا/ به نگاهی بگرفتند و فسونش کردند/ بین چشم من و روی تو نظر بازی هاست/ دل چه کرده است درین بین که خونش کردند/ سر زلف تو به دل ها چه تعدی ها کرد/ بی جهت نیست پریشان و نگونش کردند/ بی طمع باش که آدم به چنان رتبت و قدر/ چون طمع کرد ز فردوس برونش کردند/ هاشمی عاجز و درمانده و بیچاره نبود/ لیک با غمزه بتان خوار و زبونش کردند
(ستارگان کرمان، بهزادی اندوهجردی،ص421-424)

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *