گزارش خبرنگاران پیام ما از روستای «پنگ» در جنوب شرقی ترین نقطه استان سفر به نقطه صفر
۹ آبان ۱۳۹۵، ۱:۴۲
گزارش خبرنگاران پیام ما از روستای «پنگ» در جنوب شرقی ترین نقطه استان
سفر به نقطه صفر
روزگار، روزگار «ترین»هاست. کوچک ترین، بزرگ ترین، بهترین، بیش ترین، کم ترین، ترین، ترین، ترین…
ما هم برای ارضای همین جو زدگی به جاده زده بودیم تا به دورترین روستای رودبار جنوب برویم. آن جایی که فکر میکردیم پس از آن استان سیستان و بلوچستان آغاز میشود. رودبار و زه کلوت را پشت سر گذاشتیم. سی کیلومتر پیش رفتیم تا در سمت راست جاده به روستایی به نام «پِنگ» برسیم. پنگ آخرین روستای رودبار است. نیمیاز آن در خاک استان کرمان و نیمیدیگر در قلمرو استان سیستان و بلوچستان قرار دارد. اما آن طور که«حامد مرادی»، دهیار این روستا میگوید کارهای اداری شان در استان مجاور بهتر و راحت تر راه میافتد و اصطلاحاً کمتر به آنها«ایراد» میگیرند.
در ورودی روستا، دو پسر نوجوان کلاس هفتمیرا میبینم که کتابهایشان را زیر بغل زده اند و به مدرسه میروند. لباس بلوچی به تن دارند. توقف میکنیم. میگویند:«از کیف خوش مان نمیآید. همین طوری راحت تریم.» وسط بیابان، سی چهل متر دورتر از جاده، الاکلنگ و تاب و… آهنی دیده میشود. یاسر خدیشی برای عکاسی به همان سو میرود. من لب جاده ایستاده ام. یک خودروی پراید توقف میکند. راننده پراید فکر میکند که برای راه اندازی پارک آمده ایم. میگوید:«این وسایل بازی را هر روز بر میدارند و یک گوشه ای میاندازند.» بعداً که از دهیار پرسیدم، گفت:«وسایل بازی را دو سه جا قرار دادیم. اما هر بار یک نفر پیدا شد و گفت این زمین مال من است. ما هم آن دور دورها گذاشتیم شان که روی زمین هیچ کس نباشد.»
کمیپایین تر به روستا میرسیم. برگهای نخل، مانند«دستهای ستایش گر» تن خود را بر ابرها میسایند. آن طرف تر مزرعه ای سرسبز با غنچههای سرخ، چشم را مینوازند. اهالی میگویند:«اینها چای قرمز هستند. غنچه هستند. گل میدهند. گلهای شان فرو میریزد و دوباره بسته میشوند و به غنچههایی بزرگ تبدیل میشوند. ترش مزه اند و خاصیت دارویی دارند.»
حلقههای گِلی و آجری پراکنده ای در فواصل زیاد از هم در بین خانهها و کپرها به چشم میخورد. پندار من این است که حلقههای چاه هستند. نزدیک تر میروم. تنور هستند. تنورهایی هیزمیبرای پخت نان خانگی که شهرنشینان برای یک لقمه آن طول و عرض شهر را طی میکنند؛ اما پیدا نمیکنند.
کف روستا پوشیده از شن است. عمق شنها در برخی جاها بسیار زیاد است که به کفش و جوراب رهنورد رحم نمیکند. مرادی میگوید:«بادهای صد و بیست روزه سیستان تا پنگ میرسد. همیشه هفتاد، هشتاد روز توفان شن داریم. اما امسال هر صد و بیست روز توفان را داشته ایم.»
در انتهای روستا یک زمین شنی است که جوانان در آن والیبال بازی میکنند و کودکی روی بلوکی نشسته و متفکرانه به بازی بزرگ ترها نگاه میکند. کنار زمین والیبال یک نانوایی است. نانوایی مدرن که به وسیله فر نان زاهدانی میپزد.
از کنار زمین خالی نخلهای سیستان و بلوچستان قابل رؤیت است. این جا رودبار جنوب به پایان میرسد. در فاصله 100 متری از نانوایی تابلوی یک آرایشگاه مردانه بر دیواری خشت و گلی نصب شده است. به آرایشگاه میرویم. آرایشگر، هوشنگ نام دارد. کر و لال است و تنها آرایش گر این روستای هزار و 500 نفره!
مغازه هوشنگ، فضای جالبی دارد. چند صندلی دسته دار دانش آموزی و یک نیمکت پارکی، همه مبلمان این پیرایشگاه ساده و بی پیرایه است.
هنوز همه جای روستا را ندیده ایم. باید بیش از این دقت کنیم. لباس بلوچی زنانه ای(با طرح زی آستین) روی یک چوب افقی زیر تیغ آفتاب کویر پهن است. دهیار پنگ میگوید:«لباسهای بلوچی زنانه گران قیمت هستند. چون کار زیادی میبرد. قیمت یک پیراهن از 500 هزار تومان شروع میشود و حتی تا 15 میلیون تومان هم میرسد.» و قول میدهد که از یکی از خیاطها یک طرح زی آستین بگیرد و نشان مان بدهد. درخواست من برای مصاحبه با یک خانم خیاط پذیرفته نمیشود و پاسخ میشنویم که خانمها دوست ندارند رسانه ای شوند. نحوه دوخت طرح زی آستین دقیقاً مانند پتههای کرمانی است. یک هنرسوزن دوزی زمان بر! تنها تفاوت در طرح است. آن قدر این طرحها تکرار شده اند که برای دوختن مکرر نیازی به ترسیم الگو ندارند.
خیاطی مردانه هم در روستا هست. محمد بامری لباس بلوچی مردانه میدوزد. از سال 1383 خیاطی میکند. او میگوید:«مردم این روستا درآمدی ندارند. یک دست لباس برای شان میدوزم به اجرت 25هزار تومان! اما مردم همین قدر پول هم ندارند. به بعد از دریافت یارانه و بعد از برداشت محصول حواله میدهند. تازه بعد از یارانه هم میگویند که برای بچه مان غذا خریده ایم. یارانه بعدی پولت را میدهیم و همین طوری 6 ماه طول میکشد و به پولم نمیرسم. بیمه هم نیستم. درد دل زیاد دارم.»
جوانی با لباس بلوچی سیاه برگههای فراوانی زیر بغل دارد و به سمت خانه دهیار میرود. مأمور سرشماری بود و از اهالی همان روستا. آمارهایش را به صورت دستی وارد کرده بود و میرفت تا به کمک دهیار اطلاعات را به سایت وارد کند. در خانه دو اتاقه دهیار که دو اتاق یا یک سوراخ تاقچه مانند به هم متصل بودند، همه جور امکانات ارتباطی بود. از کامپیوتر گرفته تا لپ تاپ و تبلت.
دهیار، تبلت را مقابل یک نوجوان میگذارد و میگوید:«این با کامپیوتر هیچ فرقی ندارد.» یکی میخواند و دیگری اطلاعات را وارد میکند.
جای جای پنگ، کپرهایی زیر آسمان، قوز کرده اند که از شاخ و برگ خرما ساخته شده و روی سقف شان حصیری به آرامیخفته است. اهالی میگویند که هر شاخه خرما 500 تومان قیمت دارد. برای ساخت یک کپر 500 شاخه نیاز است. حصیر و ملزومات دیگر هم نیاز است. استاد کپرساز هم یک کپر یک و نیم میلیون تومان خرج بر میدارد. یک استاد بنا اجرت میگیرد. میخواهم با استاد کپرساز گفت و گو کنم که میگویند به زه کلوت رفته و معلوم نیست کی برگردد.
پیرزن حصیربافی را نشانم میدهند. از لابه لای کپرها میگذریم. مادر و دختری را میبینم که به کمک یکدیگر چارچوب کپری را استوار میکنند. آن سوتر پیرزنی روی زمین نشسته و حصیر میبافد. بچههای قد و نیم قد دور و برش پرسه میزنند. مادربزرگ میگوید:«اینها همه نواسههای من هستند.» به نوه میگویند نواسه!
میگوید:«از یازده سالگی حصیر میبافم. اینها را رو و کف کپرهای مان پهن میکنیم.» میپرسم تا حالا مسافرت رفته اید؟ مثلاً مشهد رفته ای؟ جواب میدهد:«اصلاً مسافرت نرفتم.» و بلافاصله حرفش را اصلاح میکند و ادامه میدهد:«پیرزالی هستم. دروغ نبندم. پارسال تا زه کلوت رفتم. بچه هم که بودم همراه پدرم به یکی از دهات چابهار رفتم. در طول عمرم از این جا تکان نخورده ام.» و برای من جالب است که طولانی ترین سفر این زن شصت و چند ساله به شهری در سی کیلومتری سکونتگاهش باشد. مسافتی که امروزه سفر به حساب نمیآید.
میگوید: «از زندگی ام راضی نیستم. هیچی ندارم. چشمهایم کم سو شده و پول ندارم آنها را بینا کنم.»
خورشید آرام آرام رنگ خون میگیرد. وقت، تنگ و تنگ تر میشود. از باستانی پاریزی آموخته ام که گورستان هر شهری جزوی از آن شهر به شمار میآید برای همین نشانی خفتگان خاک را جویا میشوم. من و یاسر خدیشی هر کدام در رسیدن به مقصد تلاش داریم. من نویسنده هستم و بی آداب و ترتیب راه میروم و میخواهم دیدنیها را به ذهن بسپارم و یاسر به واسطه حرفه عکاسی اش چارچوبی مرتب میجوید. این جاست که گاهی در کادر دوربینش قرار میگیرم و صدایش را در میآورم.
تاریخهایی که بر گورها حک شده خبر از کوتاهی عمر کسانی میدهد که رخ در تیرگی خاک، پنهان کرده اند.
جوانانی که کمتر به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند… جوانانی که به دلیل تهیدستی و بیکاری، تاوان سوداگری مرگ را پرداخته اند.
تنگ غروب است. دایره خورشید بزرگ و بزرگ تر میشود. سرخ و سرخ تر… آتشین و آتشین تر و خود را به کوهها میرساند و اندک اندک جای خود را به پولکهایی میدهد که باید آذین بخش آسمان کویر باشند.
نخلها به اشباحی شبیه میشوند که در تاریکی میرقصند و میرقصند و میرقصند. فرصت نیست. باید برگشت. جاده زهکلوت…
پیشنهاد سردبیر
مطالب مرتبط
دانشمندان میگویند گنجینهای ۱۰۰ ساله از گندم میتواند به امنیت غذایی در جهان کمک کند
معدنی از طلای قابل کشت
آموزش هنر اکولوژیک میتواند به ایجاد فرهنگ محیطزیستی در مدارس و جوامع کمک کند
«اکوآرت»، جنبشی هنری برای نجات زمین
شبکه تشکلهای مردمنهاد محیط زیست در نامهای به رئیسجمهور منتخب اعلام کرد
معیارها و مؤلفههای انتخاب رئیس سازمان حفاظت محیطزیست
۵۰۰ هکتار از نیزارهای هورالعظیم در آتش سوخت
برای پاسخ به ابرچالشهای کشور چه باید کرد؟
ضرورت تأسیس مرکزی منسجم برای پژوهشهای محیط زیستی
آیا دولت چهاردهم ارزیابی محیطزیستی را نجات میدهد؟
ریلگذاری اشتباه برنامۀ هفتم در ارزیابی محیطزیستی
کارشناسان و فعالان محیطزیست پاسخ میدهند
ویژگیهای سکاندار محیطزیست ایران
فرماندار شهرستان «دزپارت» اعلام کرد:
احتمال وجود عامل انسانی در شروع آتشسوزی جنگلهای «دزپارت»
کربن پنهان در بهسازی ساختمانها در برابر آب و هوا
آلودگی هوای چهار منطقه کلانشهر مشهد
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- بیماری هاشیموتو چیست؟ علائم و راهکارهای درمان
- نورپردازی کابینت آشپزخانه چه تاثیری بر روحیه افراد دارد؟
- سفر به پوکت بهترین مقصد گرمسیری آسیا با تور تایلند آرزوی سفر
- بورس شمش گلدن ارت ( خانی )
- مقایسه گچبری پیش ساخته پلی یورتان و گچبری پیش ساخته پلی استایرن
- عطر بدون سردرد – 11 عطر مخصوص افراد میگرنی
- گیلکی کناری، پژوهشگر برتر متافیزیک ایرانی بر سکوهای بینالمللی
- چرا رزرو هتلهای 4 ستاره استانبول ارزشمند است؟
- کدام شاخص اقتصادی بیشترین تاثیر را روی پیشبینی قیمت انس طلا دارد؟
- محبوبترین تورهای ترکیه کدامند؟ بیشتر
بیشترین نظر کاربران
«آفاق آزادی در سپهر تاریخ» در غیاب زیباکلام
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
آشکارشدن گورهای ماقبلتاریخ هنگام ساخت بزرگراه
3
«بمو» را تکهتکه کردند
4
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
5
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
دیدگاهتان را بنویسید