سایت خبری پیام ما آنلاین | گفتگو با مصطفی ملکیان 5 نقص اساسی در نهاد آموزش و پرورش

گفتگو با مصطفی ملکیان 5 نقص اساسی در نهاد آموزش و پرورش





۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۲۳:۵۷

گفتگو با مصطفی ملکیان
5 نقص اساسی در
نهاد آموزش و پرورش

محمد صادقی- صبا طاهریان
این یک نکته، اما نکته دوم این است که حالا فرض می کنیم، مطلبی که خانم معلم تان گفته واقعا خلاف مطلبی باشد که من گفتم. چرا فورا حرف خانم معلمتان را بر حرف من ترجیح دادید؟ حالا فرض می کنیم که خان معلم تان گفته مرکز ایتال رم است و من گفتم پایتخت ایتالیا رم است و فرض کنیم دو رای کاملا ناسازگار را بیان می کنیم. چرا فوری می گویی خانم معلم ما این را گفته؟ تازه باید بگوییم خانم معلمان یک چیزی می گوید و پدر، مادر یا خواهر و برادرم چیز دیگری، باید ببینم کدامشان درست می گویند و این برمی گردد به اینکه تعبد جای استدلال را گرفته است. اگر تو با دو رای مواجه می شوی باید ببینی که معلمتان چه استدلالی دارد که مرکز ایتالیا رم است و من چه استدلالی دارم که می گویم پایتخت ایتالیا رم است، البته با این فرض که دو مطلب متفاوت را می گفتیم. اما اینکه فوری حکم بدهید که خانم معلمان درست می گوید نه اینکه پدر، مادر، خواهر بزرگتر یا برادر بزرگترم درست می گوید، به این خاطرا ست که تعبد به جای استدلال قرار گرفته است. چون آن را خانم معلم گفته، سخن درستی است اما که Authority خان معلم ما را برای من نداری، خواهر منی، یا برادر منی یا … اما Authority نداری. پشتوانه سخن خانم معلم به جای دلیل، خود خانم معلم است. سخن من به جای دلیل، خودم هستم و چون خانم معلم Authority بر من دارد و نه تو، پس من سخن خانم معلم را می پذیرم. این را اگر با بچه ها سروکار داشته باشید به روشنی می بینید، البته در سنین بالا هم به طور عیان همه جا این را می بینید اما می خواهم بگویم که مبنای آن وسرآغاز آن را باید در کودکی دید. شما با بچه های دبستانی سروکار داشته باشید، می بینید اکثر این بچه ها،مفهومی از کشور در ذهن ندارند. البته به حافظه می سپارند که ایران یک کشور است، آمریکا یک کشور است و … اما مفهومی از کشور در ذهن ندارند و هیچکدام هم نمی گویند که ما اصلا نمی فهمیم کشور یعنی چه؟ مفاهیمی مثل کشور متاسفانه در کتابهایشان به کار می رود (اگر می گویم متاسفانه به این جهت است که اصلا تفهیم نمی شود) و مثلا مجلس نمایندگان را به کار می برند که چه تعداد عضو دارد، چه تعداد انتخابی و چه تعداد انتصابی هستند و … و همه اینها را حفظ می کنند. براساس نمره هم، 20 می گیرند چون حافظه شان قوی است. اما اصلا تصوری ندارند که مجلس یعنی چه؟ مجلس شورا یعنی چه؟ نماینده اصلا یعنی چه؟ وقتی می گویند کسی نماینده شهری در مجلس یا نماینده کشوری در کنگره ای است، تصوری ندارند که این یعنی چه؟ لذا این در فیزیک و شیمی هم همین طور است. باور بفرمایی زمانی من با یکی از استادان یکی از بهترین دانشگاههای فنی و مهندسی کشور صحبت می کردم و می دیدم مفاهیمی که خودش سالهاست آنها را تدریس می کند را مفهوما ادراک نمی کند. دائماً تبدل ماده به انرژی و انرژی به ماده گفته می شود، اما وقتی از او م پرسیدم که انرژی به عالم اجسام تعلق دارد یا به ماورای عالم اجسام؟ متوجه نبود که چه می گویم، چرا؟ چون از اول یاد گرفته که قانون تبدل ماده به انرژی، چنین فرمولی دارد. فوری به ما یاد می دهند که قانون تبدیل ماده به انرژی این است ما می پذیریم و براساس آن هم مساله حل می کنیم. ولی اصلا نمی دانیم و از خودمان هم نمی پرسیم که این انرژی که گفته می شود جسمانی است یا غیرجسمانی؟ به آن استاد می گفتم به هرحال انرژی مربوط به عالم طبیعت است و در عالم طبیعت هرچیزی بعد دارد. میگفت بله، سپس می پرسیدم یعنی انرژی بعد دارد؟ و اگر دارد پس با جسم هیچ فرقی ندارد. نمی خواهم بگویم این معمایی لاینحل است، نه جواب واضحی دارد. می خواهم بگویم استادی که 30 سال به تدریس در دانشگاه مشغول است، خودش مفهوماً از انرژی در کی ندارد. البته این در علوم اجتماعی خیلی واضح تر هم وجود دارد. عرض کردم اولین عیب و ایرادی که من می بینم این است که آموزش و پرورش ما مبتنی بر حافظه است، نه بر فهم و عیب و ایراد دوم این است که مبتنی بر تعبد است، نه براستدلال فرق اش هم این است که در استدلال پشتوانه سخن، دلیل است و در تعبد، پشتوانه سخن، شخصی است که سخنی را می گوید و قاتل به آن سخن است.
ایدنولوژیک اندیشی: عیب سوم آموزش و پرورش ما، ایدئولوژیک اندیشی است. امروزه وقتی در مطبوعات می گویم ایدئولوژی، بیشتر از هرچیزی ذهن ما به مارکسیست ها و سوسیالیست ها و چپ ها معطوف می شود که اینها ایدئولوژیک اندیش هستند. بعد ذهن ما متوجه مذهبی ها هم می شود که آدم های مذهبی هم ایدئولوژیک اندی هستند. اما آدم های مذهبی هم ایدئولوژیک اندیش هستند .اما ایدئولوژیک اندیشی این نیست که محتوای حرف تو چیست. معنایش این است که طرز برخوردت با رای خودت چیست. ایدئولوژیک اندیش بودن به این نیست که تو مارکسیست باشی یا ضدمار کسیست باشی یا ایدئولوژیک اندیش نباشی. یا اگر ضدمذهب باشی از ایدئولوژیک اندیشی رهایی پیدا کرده ای. اصلاً و ابداً چنین نیست. محتوای باورها و آرای من نیست که مرا ایدئولوزیک یا غیرایدئولوژیک می کند، طرز مواجهه و برخورد من با باورها و آرا است که مرا ایدئولوژیک یا غیرایدئولوژیک می کند. حالا، ایدئولوژیک بودن را من این طور تعریف می کنم، که اگر شما معتقد باشید که این طور تعریف می کنم، که اگر شما معتقد باشید که دربا موضوعی یا مساله ای یا مشکلی، ختم سخن گفته شد و پرونده این موضوع یا مساله یا مشکل بسته شدن، آن وقت شما درباره این موضوع، این مساله و این مشکل، ایدئولوژیک اندیش هستید. ایدئولوژیک اندیشی این است که ما معتقد باشیم، سخن آخر و فیصله بخش، گفته شد و حالا باید برویم سراغ بقیه موضوعات، مسائل و مشکلات. اما این موضوع خاص یا مساله خاص یا مشکل خاص دیگر فیصله یافت.
چون حق مطلب درباره آن گفته شد. حالا که گفته؟ چه شما بگویید مارکسس گفته، عیسی گفته، اسپینوزا گفته، کانت گفته، بوعلی سینا گفته، سعدی گفته و … این مهم نیست که بگویید چه کسی گفته، مهم این است که معتقد باشید که پرونده این موضوع دیگر بسته شد، چون ختم سخن را در این باب از فلان کس شنیده ایم. به این معنا غیرایدئولوژیک اندیشی یعنی اینکه در باب هر موضوع، مساله یا مشکلی، می شود بازاندیشی کرد کرد و از نو هم پرونده را گشود و از نو نقد و بررسی کرد که راه حل درست مساله یا راه رفع درست مشکل چیست. نه اینکه این مساله یا مشکل تا ابد حل یا رفع شد چون فلان کس مساله یا مشکل تا ابد حل یا رفع شد چون فلا کس مساله را حل و مشکل را رفع کرده است. ایدئولوژیک اندیشی یعنی پرونده را مختومه اعلام کردن. این ایدئولوژیک اندیشی در آموزش و پرورش ما وجود دارد. مثلا همه شاهان در کتابهای تاریخ، بدکار بوده اند، چون اقتضای ایدئولوژی ما این است شما از مادها تا آخرین شاه ایران را در کتاب ها در نظر بگیرید، همه این شاهان با درجات مخلتف، ظالم و سنگدل و بی رحم و خونخوار بوده اند. چون ما درباب یک موضوع مساله را مختومه اعلام کرده ایم. آن هم اینکه هر کسی جز از طریق خدا حکمت را در دست بگیرد، این دیگر فرقی ندارد که چه کسی باشد، هر که باشد ظلم، سنگدل، بی رحم و خونخوار است.
آن وقت باید چقدر واقعیات تاریخی را تحریف کنید. برای اینکه با این ایدئولوژی بسازد. چاره دیگری هم ندارید باید قلب واقعیت کنید. به جای اینکه آرای خود را تابع واقعیت ها بکنید، باید واقعیت را تابع آرای خود بکنید. البته واقعیت ها هیچ وقت تابع آرای شما نمی شوند. پس توهمات را باید به جای واقعیت ها به بچه ها یاد داد تا آن توهمات با ایدئولوژی مورد نظر سازگار باشد! خلاصه اینکه اگر در باب موضوع یا مساله یا مشکلی بگوییم که ختم سخن گفته شده است چاره ای جز این نداریم که مجبور شویم تاریخ، فرهنگ، جامعه، واقعیت های فردی انسان و واقعیت های جمعی را در جوامع تحریف کنیم برای اینکه بناست حرفی که زده شده، حرف آخر تلقی شود. پس باید همه چیز فدای آن شود و این در آموزش و پرورش ما وجود دارد. چون فلان کس در فلان سخنرانی که دیروز انحام داد حرف آخر را زد پس حرف دیگری نباید گفته شود، و ختم سخن گفته شده و این به میزانی که هر کس زورش برسد ابراز می شود. ممکن است من که رئیس یک اداره کشاورزی کوچک در یک شهر کوچک هستم ختم سخن را بگویم. زمانی هم ختم سخن را یک سیاستمدار، یک رئیس جمهور و … می گوید.
ادامه دارد …

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *