پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | نبرد کرمانی‌ها در مهاباد

نبرد کرمانی‌ها در مهاباد





۵ مهر ۱۳۹۵، ۲۳:۴۸

نبرد کرمانی‌ها در مهاباد

منصور ایران پور
پژوهشگر تاریخ
به بهانه هفته دفاع مقدس سری زدم به آرشیو اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمان تا در جریان اتفاقات ناب قهرمانان کرمانی در دفاع از تمامیت کشور ایران قرار گیرم. در این باره خاطره ای از اصغر محمد حسینی از مدافعان کردستان نظرم را جلب نمود که بد نیست شما هم در جریان آن قرار گیرید.
اصغر محمد حسینی از رزمندگان کرمانی بود که در ابتدای پیروزی انقلاب برای ایجاد امنیت و حفظ تمامیت کشور به اتفاق یک گروه از کرمانیان به منطقه کردنشین مهاباد در استان آذربایجان غربی رفت و مدت زیادی به اتفاق برادر شهیدش علیرضا در آنجا به خدمت مشغول بود. خانواده محمدحسینی همگی در شمار رزمندگان کرمانی حاضر در کردستان و دفاع مقدس هستند که دو شهید تقدیم ایران اسلامی نموده اند. اصغر از آن روزهای سخت چنین یاد می کند:
تازه جنگ شروع شده بود که حفاظت از تمامیت کشور و ایجاد امنیت در منطقه مهاباد در جنوب استان آذربایجان غربی را به رزمندگان کرمانی سپردند. ما با یک اتوبوس از کرمان به ارومیه رفتیم و از آنجا به شهرستان نقده و سپس پیرانشهر انتقال یافتیم. تقریبأ می‌شه گفت که بیشتر روستاها و شهرهای بین راه خالی از سکنه بودند و تنها تعدادی پیرمرد و پیرزن و خانواده های فقیر در آنها زندگی می کردند. به همین خاطر ضد انقلاب و گروههای تروریستی مسلح در شهرها یکه تازی می نمودند. در پیرانشهر اولین شب را در یک سوله ی نیمه ساز متعلق به فرمانداری گذراندیم و صبح در سطح شهر پخشمان کردند. من و دو تا از بچه های کرمون به نام‌های مهدی زاده و محمدعلی کازرونی و چند نفر از رزمندگان ترک را گذاشتند مأمور حفاظت از اداره تأمین اجتماعی شهر. یک ماه تمام کارمان همین بود و سپس از ابتدای آبان ماه به مهاباد منتقل شدیم. مهاباد در اختیار رزمندگان کرمانی قرار داشت و از همه مناطق کردنشین ناامن تر بود به گونه ای که بیشترین درگیری بین گروههای مسلح کرد و نیروهای نظامی کشور در آن منطقه انجام می گرفت. فرماندهان کرمانی آنجا هم عبارت بودند از حمید عرب نژاد و مهدی کازرونی و مصطفی مؤذن زاده هم فرماندار شهر بود. رضا ابوسعیدی و حسین رسا ایزدی هم مسئولیت تدارکات تمامی شهر و نیروهای نظامی را بر عهده داشتند. بعضی فرماندهان دیگر هم عبارت بودند از شهید رضا مرادی، محمد علی کازورنی و رضا سخی و شهید قریه میرزائی و جواد رمضان پور و شهید هندوزاده. همان ابتدای ورود به من و برادرم و ده نفر دیگر مأموریت دادند تا از تپه مشرف بر رادیو و تلویزیون که درست در وسط شهر قرار داشت حفاظت کنیم. به راحتی می توانستیم از بالای تپه بیشتر جاهای مهاباد را ببینیم، حدود ۳ ماه روی تپه نگهبانی دادیم که مصادف شد با زمستان سال ۵۹ و هوا هم خیلی سرد بود. همه جا را برف فرا گرفته و کولاک بود. در حالیکه آب و هوای کویری استان کرمان قابل مقایسه با آب و هوای کوهستانی و سردسیری کردستان نبود اما رزمندگان کرمان در تپه های پوشیده از برف با رشادت و از خود گذشتگی تأمین شهر مهاباد را بر عهده داشتند. بعضی تپه ها بزرگ بودند و نیروهای سپاه و ارتش با هم ادغام شده و بر روی آنها استقرار داشتند. تپه ای که ما از آن محافظت می کردیم، کوچک بود و فقط دوازده کرمانی در آنجا مستقر بودیم. شب ها ۲ ساعت نگهبانی می دادیم و ۴ ساعت استراحت می نمودیم. من در آن گروه ۱۲ نفره از همه بزرگتر بودم، هیچ امکانات گرم کننده ای نداشتیم. بعد از نگهبانی باید پاهای بچه ها را با دست یا با پیچیدن پتو گرم می کردیم. ما دوازده نفر فقط یک کیسه انفرادی با دو تخته پتوی ارتشی داشتیم. پوتین های مان در اثر رطوبت و بارش برف خیس می شدند و شب ها پای بچه ها در داخل آنها یخ می زد. بعضی از بچه ها که سن و سالی نداشتند از درد پا گریه می کردند. همان روزها مصادف شد با سالروز قیام کردها و دو گروه دموکرات و کومله اعلام کردند که به مدت ۱۰ روز اجازه نمی دهیم رزمندگان از مقرشان خارج شوند. به همین خاطر شهر را کاملاً محاصره کردند و خیابان ها را بستند و هیچ نیرویی نمی توانست وارد شهر شود یا از آن خارج گردد. در این شرایط غذا و تدارکات مورد نیاز که هر روز به دستمان می رسید متوقف شد و تحرک رزمندگان در شهر با درگیری های شدید و انهدام تجهیزات و کشتار مردم مواجه میشد. جای ما از همه بدتر بود و درست میان شهر و در محاصره قرار داشتیم. حدود چهار روز از این ماجرا گذشت و تمامی تدارکات و مواد غذایی مان به پایان رسید. حتی نان های خشک و بیات را هم خوردیم. روز پنجم ضعف بر بیشتر نیروها مسلط گردیده بود. توسط بی سیم با مقر فرماندهی تماس گرفتیم و موضوع را یادآور شدیم. اما آن روز هیچ کاری نتوانستند برای ما انجام دهند. تا اینکه روزششم حاج مهدی کازرونی با بی سیم گفت، امروز به هر طریقی که باشد برایتان آذوقه می آورم، آدم شجاعی بود، قرار شد ما از همان بالا خودرو ایشان را در خروج از مقر سپاه پوشش دهیم و با استفاده از تیراندازی اجازه ندهیم کسی به آن نزدیک شود. او با یک جیپ شهباز که متعلق به یکی از ادارات آذربایجان بود به همراه شهید فتحی، با تدارکات مورد نیاز به طرف ما آمد، ما از روی تپه حرکت خودروی وی را در خیابان های مهاباد می دیدیم. دو خیابان را طی کرد، اما خودروی وی در سر یکی از چهارراهها بر اثر برخورد با تله انفجاری منفجر شد و حاج مهدی و همراهش به بیرون از ماشین پرتاب گردیدند. این دو خیلی دلاور و قوی بودند و اتفاقی برایشان نیفتاد. با بی سیم به مقر فرماندهی اعلام کردیم که ماشین را زدند و باید به کمک مهدی بروید. آنها هم خودشان بلند شدند و در خیابان های مهاباد با شلیک گلوله و پشتیبانی نیروهای مقر اصلی سپاه نجات یافتند و به مقر بازگشتند.
فردای آن روز تصمیم گرفتیم خودمان یک کاری بکنیم. وگرنه از گرسنگی می مردیم. من به اتفاق برادرم علی رضا و محمد علی کازرونی و یکی از بسیجی ها از تپه به پایین سرازیر شدیم، شهر پوشیده از برف بود، از هر سو به طرفمان تیراندازی می شد. با این وجود خودمان را به ساختمان رادیو و تلویزیون رساندیم. آنجا به اندازه کافی آذوقه داشتند. بنابر این چند گونی پر از مواد غذایی مثل کنسرو و بیسکویت و قرص‌های آتش زا و چهار لیتری نفت نمودیم و گونی ها را محکم به پشتمان بستیم و سپس به سمت بالای تپه حرکت کردیم. ارتفاع تپه زیاد نبود اما می بایست از زیر تیرها و ترکش هایی که به سمت مان شلیک می شد جان سالم به در ببریم. سردی هوا و یخ زدگی بدنمان هم مزید بر علت بود. از میان انبوه گلوله ها بالا رفتیم.
حدود ده متر مانده به نوک تپه که برخورد شدید موشک های آرپی‌جی و گلوله های خمپاره و دوشکا سبب گردید یکی از بسیجیان همراهمان لیز بخورد و به پایین تپه باز گردد. ما هم که می خواستیم او را بگیریم، به همراهش لیز خوردیم و دوباره هر چهار نفر به پایین تپه کشیده شدیم. نفسمان بریده بود و دائم خدا را قسم میدادیم که کمکمان کند. دوباره خودمان را جمع و جورکردیم و به طرف بالا حرکت نمودیم. به هر بدبختی که بود از میان انبوه تیرها و ترکش ها به بالای تپه رسیدیم و توانستیم مقداری آذوقه به محل مأموریت‌مان برسانیم.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *