پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | اهالی شهرک «قائم» در انتهای خیابان زریسف: آقای استاندار، آقای شهردار به دادمان برسید/ زندگی کجایی؟ دقیقاً کجایی؟

اهالی شهرک «قائم» در انتهای خیابان زریسف: آقای استاندار، آقای شهردار به دادمان برسید/ زندگی کجایی؟ دقیقاً کجایی؟





۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱:۵۶

اهالی شهرک «قائم» در انتهای خیابان زریسف: آقای استاندار، آقای شهردار به دادمان برسید
زندگی کجایی؟ دقیقاً کجایی؟

در گوشه و کنار این شهر مشکلاتی وجود دارد که پنهان است. مشکلاتی که فقط و فقط شهروندان با آن سروکار دارند و مسئولان از آن بی‌خبر هستند و یا به آن‌ها توجهی نمی‌کنند. ازآنجایی‌که شهروندان به‌طور مستقیم به همه مسئولان دسترسی ندارند، برخی از این مشکلات تا سال‌ها باقی می‌مانند و رنجش خاطر مردم را به دنبال دارند. حل این مشکلات هم تنها از طریق رساندن حرف اهالی محله به مسئولانی همچون استاندار، شهردار، فرماندار و … است. برای رساندن مشکلات گوشه و کنار شهر به گوش استاندار، شهردار و دیگر مسئولان، روزنامه «پیام ما» اقدام به راه‌اندازی صفحه «کرمان درمان» کرده است. در این صفحه ما به محله‌های مختلف سر می‌زنیم و در گفت‌وگو با اهالی یک محله، سعی می‌کنیم مشکلاتشان را به‌طور ویژه پوشش دهیم تا مسئولان برای حل آن‌ها فکری بکنند. در این راه البته به کمک شهروندان عزیز نیازمندیم. چراکه شما بهتر از ما مشکلات محله و کوی خود را می‌دانید. اگر از این مشکلات خسته شده‌اید و مسئولی تاکنون برای حل این مشکلات راهکاری نیندیشیده، با ما تماس بگیرید تا به محله شما بیاییم.
راه‌های ارتباط با صفحه کرمان درمان:
تلفن: 32471390
از شنبه تا چهارشنبه: ساعت 12 الی 20
جمعه‌ها: ساعت 14 الی 20
ایمیل: atiye@payamema.ir
کانال تلگرام: kermandarman

سرفه می‌زد. مردی میان‌سال که به دلیل سرطان مغز استخوان نمی‌توانست دود ناشی از ماشین آتش‌گرفته را تحمل کند. گردوخاک در هوا پیچیده بود و تانکر آبی برای کم شدن گردوغبار زمین را آب‌پاشی می کرد، اما کاری از پیش نمی‌برد. فقط فضای خاک گرفته را گل آلود می کرد. دود آتش نفس افراد سالم را می برید و گلوی همه را به خس خس انداخته بود. اینجا شهرک قائم است. جایی در میان شهر، اما با مشخصات حاشیه نشینی. مرد میان‌سال به سرفه افتاده، اولین تصویری ست که در این شهرک دیدم. شهرکی که دیروز محل برگزاری مانور زلزله بود. ساعت حوالی 9 صبح بود که برای رفتن به این شهرک به خیابان زریسف رفتم. کوچه 46 را که رد کنی، به خیابان منجی می‌رسی. انتهای خیابان منجی شهرک «قائم» است. برایم باورکردنی نبود که چند قدم آن‌طرف تر از محل زندگی همه ما مردم عادی، خانواده‌هایی در این شهرک بدون امکانات و در حد صفر از نظر استانداردهای شهری زندگی می‌کنند. هر طرف را که نگاه می‌کردم تلی از خاک و زباله به چشم می‌خورد. همه کوچه‌ها خاکی بودند. هیچ نشانه‌ای از خدمات شهری در این شهرک دیده نمی‌شد. محل را که دیدم بی‌خیال مانور شدم و به سمت مردمی رفتم که نظاره‌گر مانور بودند.
دل پردرد اهالی شهرک قائم
سعی کردم با آنها هم کلام شوم. یکی از خانم‌ها گفت:«خانم چی میخوای بگم. اگر بگویم تو هم دیگر اینجا نمی‌ایستی و می‌روی. از کدام مشکل بگویم؟ بگویم که شهرک قائم کثیف، خاکی و ناامن است و موادفروشان در این محله خانه اجاره کرده و زندگی می‌کنند؟» او که نزدیک به 45 سال داشت خانه‌ای را با دست‌نشان داد و گفت: «این خانه چند روز پیش به دلیل نگهداری گروگان پلمپ شد، بچه‌های ما در این شهرک امنیت ندارند. زمانی که فرزندم به مدرسه می‌رود و با سرویس برمی‌گردد تمام تنم می‌لرزد، هرروز خداراشکر می‌کنم که سالم به خانه بازگشته و روز بعد هم همین‌طور سپری می‌شود.» وقتی از او پرسیدم که تاکنون به‌جایی برای رسیدگی به وضعتان مراجعه کردید، با خنده گفت: «ای‌بابا. دلت خوش است. کسی پاسخگو نیست. همین‌الآن‌هم به دلیل برگزاری مانور یکی از جوان‌های محل که اعتراض کرده بود را بردند. متأسفانه هر برنامه‌ای که سر و صدای زیاد، کثیف کاری و گردوغبار دارد را در این شهرک برگزار می‌کنند.» یکی دیگر از ساکنین محله گفت: « تعدادی از خانه‌ها را تخریب کردند و دیگر هیچ رسیدگی نکردند. حتی نخاله‌های ساختمانی را هم رها کردند و رفتند.» یک دختر جوان گفت: « تعدادی از این خانه‌ها را به این دلیل تخریب کردند که در طرح قرار داشتند، اما این در صورتی است که همه ما سند زمین، پروانه ساخت و پایان کارداریم. چرا همان زمانی که ما این خانه‌ها را می‌خریدیم یا می‌ساختیم نگفتند که نباید بسازید؟»
می‌گویند استاندار به فکر شهر است، پس چرا یک‌بار هم به شهرک قائم سر نزده؟
بحث داغ شده بود که مردی میان‌سال به سمت ما آمد و گفت: «خانم همین‌الان فرزند من را به کلانتری بردند آن‌هم فقط به دلیل اینکه به برگزاری مانور در این محله اعتراض کرد. جرم فرزند من چیست؟ قاچاق کرد؟ گروگان‌گیری کرد؟ ایرانی هست یا نه؟ در این شهر حقی دارد یا نه؟» وی افزود: « فقط به دلیل اینکه مادربزرگش مریض و از پسرم خواسته بود که بیاید بگوید انفجار اتفاق نیافتد باید بازداشت شود؟» همسایه‌های مرد میان‌سال نزدیک آمدند و او را دلداری دادند زیرا نگران حال خراب و مریضی او بودند. نمی‌خواستند بیشتر از این جوش بزند. پسر بزرگش از او خواست به خانه برود، اما او نمی‌توانست تاب بیاورد و از فرزندش بی‌خبر باشد. مرتبا پیگیر وضعیت فرزندش از پرسنل نیرو انتظامی حاضر در محل بود. او درباره مشکلات شهرک هم گفت: «همه‌جا پر از خاک و آشغال است. دور و بر را نگاه کنید. از چند نفر شنیدم که استاندار فعلی کرمان خیلی به فکر شهر است. اگر واقعاً این‌طور است، چرا یک‌بار هم به این شهرک بااین‌همه مشکل سر نزده؟ چند بار به استانداری رفتیم اما یک‌بار هم به ما توجه نکردند.»
انگار در شهر کرمان نیستیم
در میان اعتراضات این پدر، زن میان‌سال دیگری به سمتم آمد و گفت: «اینجا جای زندگی نیست! اینجا پر از آشغال است. اگر کسی نشانی خانه ما را بخواهد راضی نیستم که بگویم در این شهرک زندگی می‌کنم چون آن‌وقت فکر می‌کنند ما هم قاچاقچی و گروگان گیر هستیم.» دختری به میان حرف او پرید و گفت:«اینجا اصلاً جای زندگی نیست.انگار که جزو شهر کرمان نیست.» دریاچه‌ای را نشانم داد و گفت: « آن‌طرف دریاچه با این‌طرف چه تفاوتی دارد؟ یک‌طرف جهنم و طرف دیگر بهشت است. به شهرداری رفتیم و گفتیم اگر خانه‌های ما در طرح است خریداری کنند و ما ازاینجا برویم به‌هرحال بهتر از بلاتکلیفی است. در این شهرک حتی یک مغازه هم نیست تا ما مجبور نباشیم برای خرید مایحتاج روزانه به محله‌های دیگر برویم.» مرد میان‌سالی صحبت دختر را قطع کرد و گفت: «من هفته‌ای یک‌بار به خانه‌ای که در اینجا دارم می‌آیم چراکه به دلیل کارم خارج از کرمان زندگی می‌کنم اما همان هفته‌ای یک‌بار هم برای من زندگی کردن در این خانه سخت است. چندین بار به استانداری و شهرداری مراجعه کردم و گفتم که درست نیست این شهرک این‌قدر مشکل داشته باشد. در زمان «سیف الهی» به شهرداری رفتم، اما فایده‌ای نداشت و کاری انجام نشد.» وی افزود: «اگر این محل هم مثل دیگر محله‌های کرمان بود تا الان آباد شده بود، اما طرحی را مصوب کردند که 30 سال همه ساکنین این محل را گریبان گیر کرده است. خانه‌هایی را تخریب و رها کردند و فقط برای مردم این محل خرابه‌هایی گذاشتند تا اینجا پر شود از مار و عقرب.»
نه استانداری نه شهرداری، کاری نکردند
یکی دیگر از اهالی گفت: «اگر یکی از نزدیکان مسئولین در این شهرک زندگی می‌کرد، هیچ‌وقت اینجا به این شکل نمی‌ماند.» حالا همه می‌خواستند صحبت کنند. به‌طوری‌که اجازه تمام شدن حرف دیگری را نمی‌دادند و سفره پر غصه دلشان را برایم باز می‌کردند. زن دیگری گفت: « چند تا از همسایه‌ها به استانداری و شهرداری رفتند، تنها کاری که انجام شد این بود که زباله و نخاله‌ها را جمع کردند و رفتند و دیگر پشت سر خود نگاه نکردند و دوباره این شهرک به شکل قبل برگشت.»
جوری با ما برخورد می‌شود که انگار حاشیه‌نشینیم
دختری جوان به همراه برادر 4 ساله‌اش سمتم آمد و گفت: «بردار من کوچک است. ما جرئت نداریم حتی در خانه از او چشم برداریم چون هرلحظه می‌ترسیم که مبادا جانوری او را نیش بزند. چرا ما نباید مثل دیگر مردم کرمان زندگی راحتی داشته باشیم. چه تفاوتی بین من و دوستانم که در محله‌های دیگر زندگی می‌کنند وجود دارد؟ نه در زمین دیگری خانه ساخته‌ایم و نه غیرقانونی ساخت‌وساز کرده‌ایم. خانه ما سند و پروانه ساخت دارد اما زندگی ما شده مثل کسانی که در زمین شهرداری و غیرقانونی زندگی می‌کنند. پدرم وقتی هوا تاریک می‌شود اجازه نمی‌دهد حتی در حیاط خانه خودمان بروم، البته من نسبت به کار پدرم شکایت ندارم و کاملاً به او حق می‌دهم چون ما حتی در خانه خودمان هم امنیت نداریم. خانواده ما پنج نفره است و شب‌ها همه در یک اتاق می‌خوابیم تا اگر کسی هم وارد خانه ما شد بتوانیم از یکدیگر محافظت کنیم. ما حتی یک‌شب هم خواب آرام نداریم، این در حالیست که اولین ره آورد نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران امنیت بوده است.»
مسئولان جرئت دارند ساعت 12 شب به بعد به اینجا بیایند
دختر دیگری آمد و گفت: « شما اگر واقعاً می‌خواهید عمق فاجعه زندگی در این شهرک را ببینید شب‌ها ساعت 12 به بعد به اینجا بیاید.» بعد هم خندید و گفت: « مطمئناً که نه شما و نه مسئولین هم شب‌ها جرئت آمدن به این شهرک را ندارند، اما ما دخترهای جوان باید این شرایط را تحمل‌کنیم و به زندگی در این محل ادامه دهیم، چون نه خانواده من و نه دیگر همسایه‌ها آن‌قدر تمکن مالی ندارند که خانه خود را در اینجا رها کنند و به محل دیگری در شهر کرمان برای زندگی بروند. در خیابان هم که نمی‌توان خوابید. حالا تکلیف من و دیگر ساکنین شهرک قائم چیست؟» یکی دیگر از خانم‌ها گفت:« خانم اینجا ما فقط یکی 2 تا مشکل نداریم. بلکه هزاران مشکل‌داریم. اینجا اگر در آتش هم بسوزیم کسی به داد ما نمی‌رسد. یک‌بار یکی از خانه‌ها آتش گرفت و 10 بار به آتش‌نشانی زنگ زدیم، اما نیامدند. اگر این اتفاق برای خانه من هم پیش می‌آمد کسی به‌جز همسایه‌ها برای کمک به ما نمی‌آمد. در این شهرک ما جرئت نداریم یک‌شب هم ماشین را درب خانه پارک کنیم چون تا صبح یا ماشین را یکجا می‌دزدند و یا قطعات ماشین را می‌برند. تابه‌حال چندین بار سیم‌های برق را دزدیده‌اند اما اگر نیروی انتظامی به این محل هم مثل دیگر محله‌ها اهمیت می‌داد این اتفاق‌ها پیش نمی‌آمد.» وی ادامه داد: « ما چه گناهی کرده‌ایم که باید در این محل زندگی کنیم؟ اگر چند سال قبل می‌دانستیم که قرار است این شهرک به حال خود رها شود، تحت هیچ شرایطی در اینجا خانه نمی‌خریدیم. به دلیل شرایط زندگی در این شهرک هزاران مریضی گرفته‌ایم.»
هیچ‌کس حاضر به زندگی در این شهرک نیست
«روزی که من در این محله زمین خریدم از آزادی هم گران‌تر بود. همه زمین‌ها پر از درختان میوه بود. اما حالا هیچ‌کس زمین‌های این شهرک را قصبی یک‌میلیون تومان هم نمی‌خرد. حق‌دارند. کی حاضر است پول به حال زمین و ساختمانی دهد که نمی‌تواند حتی یک ثانیه هم در این زمین آرامش داشته باشد و قرار باشد با ترس‌ولرز زندگی کند؟ شب گذشته در همین شهرک چند قاچاقچی را دستگیر کردند. این شهرک شده محل اخفا دزد، قاچاقچی، گروگان گیر و معتاد.» این صحبت‌های یک مرد میان‌سال است که از فاصله دور این‌ها را می‌گوید و به‌طرف من می‌آید. او ادامه داد: « دخترم تو خودت حاضری اینجا زندگی کنی؟» لبخند تلخی زدم و گفتم: نه. جواب دیگری نداشتم که بدهم. باید چه جوابی می‌دادم. به‌عنوان یک خبرنگار تنها کاری که می‌توانم انجام دهم این است که درد دل‌های همشهریانم را به گوش مسئولان برسانم تا شاید قدم کوچکی برای حل مشکلات این خانواده ها برداشته شود.
مثل توپ پاسمان می‌دهند
زن دیگری گفت: « 20سال است که نامه به شهرداری و هر جا که فکر می‌کردم فرستادم. اما هرسال جواب‌های متفاوتی شنیدم. امروز می‌گویند طرح است و پس‌فردا می‌گویند از طرح بیرون آمده و در آخر هم گفتند در طرح میراث فرهنگی است و به میراث فرهنگی هم که مراجعه کردم گفتند در طرح شهرداری است. ما شدیم مثل توپی که پاسمان می‌دهند به دیگری و الآن‌هم برای آسفالت کوچه‌ها می‌گویند خانه‌ای 2 میلیون تومان پرداخت کند تا آسفالت کنیم، نصف زمین‌های این شهرک خالی است جدا از آن‌هم از کجا 2 میلیون بیاوریم و برای آسفالت پرداخت کنیم. اگر هم این پول را داشتیم چطور باید اعتماد می‌کردیم آن‌هم بعدازاین همه بدقولی. بیایند و شروع کنند و قسط‌بندی ما هم پول را پرداخت می‌کنیم.»
رویمان نمی‌شود بگوییم اینجا زندگی می‌کنیم
زن دیگری گفت: « همه ما خانواده‌های آبروداری هستیم. 36 نفرمان کارمند کمیته امداد هستیم. آیا باید در این شرایط زندگی کنیم؟ وقتی 15 سال قبل برای خرید زمین‌ها به شهرداری رفتیم گفتند اینجا بلواری 28 متری و درخت‌کاری می‌شود اما حالا وضع ما شده این‌که می‌بینید. خانه‌هایمان را برای فروش گذاشته‌ایم اما کسی نمی‌خرد. رویمان نمی‌شود به کسی بگوییم در شهرک قائم زندگی می‌کنیم. فکر می‌کنند ما هم خلاف‌کاریم که در این محله زندگی کنیم.»
تاکسی‌ها هم به داخل شهرک نمی‌آیند
یکی از اهالی شهرک قائم مرا به جلوی درب خانه‌اش و برد و گفت: « این خانه من است که اطرافش پر از زباله و نخاله ساختمانی است. از ترس جانورهای گزنده نمی‌توانم به فرزندانم اجازه دهم از خانه بیرون آیند. شب‌ها که با تاکسی به سمت خانه می‌آییم قبول نمی‌کنند داخل شهرک بیایند. حق‌دارند آن‌ها هم می‌ترسند. 2 ماه پیش یکی از پسرهای همسایه سر کوچه مردی را سوار کرده بود تا آخر کوچه که رسیده بود. همان مرد او را به زمین انداخته و موتورش را دزدید. با این شرایط اگر به اورژانس هم زنگ بزنیم نمی‌آیند.»
به داد ما برسید
ساعت به 12 نزدیک شده و دیگر رمقی برای حرف زدن ندارند. زنی حدوداً 35 ساله می‌گوید: «خدا کند کسی به داد ما برسد.» این حرف، پایان چند ساعت درد دل اهالی‌ای بود که همانند دیگر شهروندان، از حقوق‌ شهروندی و امکانات اولیه برخوردارند اما با بی‌توجهی مسئولان، نه‌تنها از این حقوق برخوردار نیستند که هرروز باید با مشکلات بسیاری روبرو شوند.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *