سایت خبری پیام ما آنلاین | ماشاء الله بدیعی آرایشگر قدیمی کرمان در گفت و گو با پیام ما: بقایی می گفت به ازای آب ریختن بر هر قبر یک درخت بکارید

ماشاء الله بدیعی آرایشگر قدیمی کرمان در گفت و گو با پیام ما: بقایی می گفت به ازای آب ریختن بر هر قبر یک درخت بکارید





۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۲۲:۱۶

ماشاء الله بدیعی آرایشگر قدیمی کرمان در گفت و گو با پیام ما:
بقایی می گفت به ازای آب ریختن
بر هر قبر یک درخت بکارید

نزدیک بازار در خیابان میرزا رضای کرمانی، آرایشگاهی است که قریب هفت دهه فعالیت می کند. در این آرایشگاه، همه چیز قدیمی است. صندلی ها قدیمی است. رادیوی روی دکوری، قدیمی است. زنگار آینه ها هم روایت گر گذر زمان است. روایت گر تیک تاک عقربه های ساعت و گذر عمر که هرگز عقب گرد ندارند. صاحب این آرایشگاه می گوید:«از همان ابتدای کارم تا کنون مغازه ام را جا به جا نکرده ام.» و تا امروز هم مغازه اش اجاره ای است.
ماشاءالله بدیعی با این که دهه نهم زندگی خود را می گذراند همچنان آراسته و بسیار منظم است. این را از آن جایی فهمیدم که وقتی از او خواستم عکس قدیمی استاد خود را برایم آماده کند. فردا صبح که به آرایشگاهش رفتم، عکس را بازچاپ شده روی میزش دیدم. صبح زود عکس قدیمی را به عکاسی رو به روی مغازه اش داده بود و اکنون حاضر و آماده بود. سحرخیزی بدیعی نیز درسی برای جوانان جویای زندگی سالم و شاداب است. با این آرایشگر قدیمی از هر دری سخن گفتم. از مدل های مو گرفته تا وضعیت آرایشگری در کرمان قدیم و…
مطالعه گفت و گوی زیر را به کرمانی های عزیز توصیه می کنم؛

هیچ وقت مکان مغازه ام را تغییر ندادم
یک مغازه آرایشگری در ابتدای بازار بود. «مرحوم گرامی» صاحب مغازه بودند. من نزد ایشان کار می کردم. سال 1331 و 32 سربازی بودم. سال1333 از سربازی برگشتم و همین مغازه را اجاره کردم. از همان ابتدای کارم در همین مغازه به کار مشغول هستم و هیچ وقت مغازه ام را تغییر نداده ام. هنوز هم در حال پرداخت کرایه مغازه هستم. در حال حاضر هم قدرت و توانایی سابق را برای کار ندارم. اما به بهانه کار، از خانه بیرون می آیم. دوستان قدیمی هم که محبت و لطف به بنده دارند به مغازه من می آیند و سر و صورت خود را اصلاح می کنند.
شهری با دو آرایشگاه
در ایام جوانی من 2 آرایشگاه در کرمان وجود داشت، یکی خاص خان بود و دیگری گرامی! خاص خان از تهران و گرامی از یزد آمده بودند و در کرمان به کار سلمانی مشغول بودند. خوانین و رؤسا و مشاهیر شهر نزد این دو نفر اصلاح می کردند. خاص خان در یک سانحه تصادف از دنیا رفت. یکی از شاگردان گرامی به نام«دقت» مغازه خاص خان را بر می دارد و به کار خود ادامه می دهد. آن روزها هم مثل الآن نبود که در هر خیابان چند آرایشگاه موجود باشد. بیش تر سلمانی ها به صورت دوره گرد و با امکانات ابتدایی کار خود را انجام می دادند.
زمان کودتای28 مرداد در پادگان بودم
زمان کودتای 28 مرداد، من در پادگان سرآسیاب کرمان سرباز بودم و در کارگاه پادگان کار می کردم. چون در شهر حضور نداشتم واقعه کودتا را در سطح شهر به چشم خود ندیدم. اما در همان پادگان خبرهای کودتا بین سربازان پخش می شد. یکی، دو روز اوضاع به هم ریخته بود. خبر قتل سرگرد سخایی را نیز -همان طوری که بین مردم رایج است- شنیدم. تیمسار امان پور(همان کسی که مخالفان را به قتل سخایی تحریک کرده بود) فرمانده پادگان بود.
سبیل های مشتری را زیادی کوتاه کردم
خاطره ای که از دوران جوانی ام به یادم مانده این است که یک نفر برای اصلاح به مغازه من آمد. سبیل های بلندی داشت. وقتی که می خواستم صورتش را اصلاح کنم با دست علامت داد. برداشت من این بود که سبیل هایش را هم به همان نحوی که در نظر دارد، کوتاه کنم. من هم متناسب با سر و صورت، سبیل هایش را کوتاه کردم. ناگهان با ناراحتی گفت:«وای! وای! وای!» با تعجب پرسیدم:«چی شد؟» گفت:«چرا سبیل هایم را این قدر کوتاه کردی؟» گفتم:«خودتان اشاره کردید؟» گفت:«من کارمندم. من باید به اداره بروم. عادتم هم همین بوده و همکارانم با آن قیافه من عادت کرده اند.»
این درسی برای من شد که هر وقت می خواهم سر و صورت کسی را اصلاح کنم اول از سلیقه و خواسته مشتری ام مطمئن می شوم و بعد دست به قیچی می برم.
دلاک وسط میدان ارگ
وسط میدان ارگ، فردی بود به نام «حسین نخعی» که یک صندلی می گذاشت. روی دو سه تا از درختان میدان هم چند تا میخ کوبیده بود. هر صبح که به میدان می آمد، وسایلش را روی همان میخ ها آویزان می کرد. همه کار هم می کرد. دندان می کشید. «تیغ داغ» می کرد. سر می تراشید. ختنه می کرد و… به قول قدیمی ها «دلاک» بود.
طبقه مرفه به آرایشگاه می آمدند
افراد خاصی از خدمات آرایشگاه ها استفاده می کردند و معمولاً طبقه مرفه به آرایشگاه ها می آمدند و دیگر افراد به دلاک های دوره گرد مراجعه می کردند. به خاطر مسایل بهداشتی که در آن زمان مطرح بود، یعنی هنوز امکانات بهداشتی و مواد شوینده امروزی در دسترس مردم قرار نداشت، و حمام ها هم به صورت خزانه ای کار می کردند، به خاطر آلودگی آب خزانه ها بسیاری از بیماری های پوستی و… در بین مردم رایج می شد. اما کسانی که به آرایشگاه می آمدند معمولاً از طبقه ای بودند که بهداشت نسبی داشتند و آرایشگران از این لحاظ نگرانی کمتری داشتند.
نصیحت دکتر ناظر زاده کرمانی
در زمان قدیم مدل های معمولی مد بود. مدل آلمانی هم آمد که سپاهی های دانش و بهداشت به آن تمایل داشتند. مدل آلبروس هم بود که جلوی مو را مقداری بلندتر می گذاشتند و فکل می زدند. بعدها «بی تل» ها آمدند. بی تل ها لباس های رنگارنگ می پوشیدند و موهای خود را بلند می گذاشتند. خاطرم هست مرحوم دکتر ناظر زاده کرمانی در میدان مشتاق میتینگ سیاسی برگزار می کرد. یک روز در بین صحبت هایش گفت:«برادران عزیزم! خواهران گرامی! غرب این افراد بیگانه را به نام بی تل به جامعه ما می فرستد تا فرهنگ اصیل ما را خراب کنند.
شما تلاش کنید که فرهنگ خود را داشته باشید. عمر ما مثل عقربه های ساعت می گذرد. همان طوری که عقربه های ساعت به عقب بر نمی گردند، عمر ما هم به روز گذشته بر نمی گردد. عقربه ساعت زبان حال دارد. زبان حال ساعت این است که می گوید:«رفتم. رفتم.» هرگز نمی گوید بر می گردم. همیشه در حال رفتن است. عمر انسان هم مانند عقربه های ساعت است. پس قدر عمر خود را بدانید و فریب بیگانه را نخورید.»
توسعه جنگل قائم
دکتر بقایی، دکتر حسین مکی، دکتر بازرگان هم جزو سیاسیون کرمان بودند. معروف تر از همه دکتر بقایی بود که جنگل قائم کرمان را پایه گذاری کرد. بقایی در یک سخنرانی مردم را تشویق و نصیحت کرد که هر خانواده که عزیزی را از دست می دهد و او را در قبرستان به خاک می سپارد، به جای این که آب روی قبر بریزد، یک درخت بکارد تا جنگل به دست خود مردم توسعه پیدا کند.
28 سالگی ازدواج کردم
در سال 1337 ازدواج کردم. چهار فرزند دارم. 2پسر و 2 دختر. پسر اولم دکترای عمران است و در نظام مهندسی فعالیت می کند. پسر دومم لیسانس پرستاری دارد و در بیمارستان شهید باهنر کرمان به کار مشغول است. دخترانم هم هر دو لیسانسیه هستند و خانه داری می کنند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *