بررسی «پیام ما» از فعالیت شرکتهای هرمی و بازاریابی شبکهای لغزش از شبکه به سمت هرم
۱ تیر ۱۳۹۵، ۲:۵۰
بررسی «پیام ما» از فعالیت شرکتهای هرمی و بازاریابی شبکهای
لغزش از شبکه به سمت هرم
فردا عصر بیا خیابان ۲۴ آذر و سر کوچهی شمارهی فلان منتظر من باش تا تو رو با چیزی آشنا کنم که تمام زندگیت دنبالش میگشتی، این بیشتر یک هدیهاست تا یک قرار، اما قول بده که به هیچ کس دربارهی قرار امروز چیزی نگی و هیچکس نفهمه که کجا میری و با کی قرار داری وگرنه کلا همه چی کنسل میشه.
با شنیدن این جمله مثل شخصیتهای کارتونی علامت سوالی روی سرم پدید آمده بود و تمام روز به این فکر میکردم که این دوست نه چندان نزدیک که صرفا سلام و علیکی با هم داریم چه چیزی از من میداند و میخواهد چطور زندگی مرا عوض کند؟ اصلا من با معرفی به چه کسی یا چیزی زندگیام عوض میشود و همیشه هم منتظر این آشنایی بودهام؟ هزار سوال بی جواب ذهنم را مشغول کرده بودند و هرچه بیشتر فکر میکردم کمتر مییافتم تا اینکه بالاخره ساعت موعود فرارسید و من هم سر وعده حاضر شدم و کم کم از خلوت بودن آن گوشه از خیابان ۲۴ آذر ترس و واهمههایی که معمولا گریبانگیر امثال من است، به جانم افتاد با خودم گفتم مبادا طرف ما دیوانهاست و نقشهای برای من کشیده؟ نکند قرار است سوژهی یکی از قتلهای محفلی قرار بگیرم و پس فردا بگویند ببخشید دیگر چه میشود کرد طرف خودسر بوده و یا مبادا دشمنی داشتهام که حالا رفته و به واسطهی این دوست نه چندان نزدیک دامی را برای من پهن کرده و خلاصه آنقدر فکر و خیالات پارانوید(دشمنپندارانه) ذهنم را به خود مشغول کرد که دیگر امر داشت به خودم مشتبه میشد که آدم مهمی هستم و هر آینه ممکن است به دست دشمنان و حسودان به تیر کین مبتلا شوم که آن “آشنا” پدیدار شد و از تاخیر اندک خود عذر خواهی کرد و برای بیشتر شدن شک و تردید من پرسید:
به کسی که نگفتی کجا میری و با کی قرار داری؟
دیگر ترس و دلهره کار خودش را کرده بود، پرسیدم: نگفتم اما چرا؟مگر چه خبر است؟
گفت: خبری نیست اما خوب رسم این دیدارها این گونه است که کسی چیزی نداند بهتر است.
این دیدارها؟ کدام دیدارها؟ خوب لعنتی این پلیس بازیها چیست مثل آدم بگو کجا میخواهی مرا ببری؟اصلا من چرا راه افتادم و آمدم اینجا و حریف حس فضولی خودم نشدم؟ همینطور سوال پشت سوال به ذهنم میآمد و خویشتن داری میکردم که طرف متوجه نشود من انقدر به هم ریختهام و اینگونه تعلیقها و چه بر سر مغز ناقص من میآورد.
“آشنا” گفت: دنبال من تا همین کوچهی پشتی بیا، و جلو جلو به راه افتاد و اندکی بعد هم وارد کوچهای باریکتر و درب و داغانتر شدیم و در آخر به در آهنی کوچک و رنگ و رو رفتهای رسیدیم که او ایستاد با دست اشاره کرد که بفرمایید و فرصت تعارف کردن هم به من نداد و تقریبا هلم داد داخل، در آهنی به حیاط باریک و درازی باز میشد که لبریز از کفشهای مردانه بود که روی هم افتاده بودند انگار بیست الی سی نفر قبل از من داخل همین خانه شدهبودند و منتظرم بودند. با خودم گفتم باداباد اگر واقعا نقشهی پلیدی برایم کشیده باشند این تعداد ادم هرجای دیگر هم مرا پیدا کنند سرنوشت خوبی نخواهم داشت بگذار حداقل وقارم را حفظ کنم و خودم با آغوش باز به دنبال سرنوشتم بروم.
وارد که شدم سه نفر منتظر ما بودند با احترام و خیلی رسمی احوالپرسی کردند و خواهش کردند که پشت و میزی که گوشهی اتاق بود بنشینم. در آن اتاق یک دست مبل هم بود اما میز را دقیقا گوشهی اتاق گذاشته بودند و مثل میزهای بازجویی توی فیلمها هر طرف میز فقط یک صندلی فلزی ناراحت بود که بالاجبار پشت آن نشستم وآن آشنا گفت آقای فلانی الآن میآیند تا با شما صحبت کنند.
دوباره افتادم توی فکر که آقای فلانی کیست؟ اینها که هستند و با من چکار دارند و اصلا این همه آدم در خانهای به این کوچکی چه میکنند و چرا جوری رفتار میکنند انگار خیلی با هم صمیمی و دوست هستند و من خیلی بدبختم که دوست ایشان نیستم و خلاصه نمایشی در جریان بود تا آقای فلانی رسید و همه برپا ایستادند و ایشان هم با احترامات فائقه احوالپرسی کرد و نشست روبهروی من (در جایگاه بازپرس) و حرفش را اینگونه آغاز کرد:
از ”network marketing“ نتورک مارکتینگ چیزی میدونی؟
دلم میخواست همهی آنها را “چماق” آشنا کنم و درس خوبی به آنها بدهم. بعد از این همه استرس و هیجان به من وارد کردن میخواستند در گلد کوئست کلاهم را بردارند و و جالب اینجاست که ول کن هم نبودند و هرچه میگفتم آقا من هیچ علاقهای ندارم و دست از سرم بردارید میگفتند حالا شما یک کم بیشتر به حرفهای ما گوش کن. یکی دیگر از دوستان که ماجرای دردناکتری دارد، وی به دعوت یکی از دوستانش به تهران میرود تا استخدام یک شرکت خارجی بشود و از بیکاری و بیپولی نجات پیدا کند اما وقتی پایش به آن خانه میرسد چند روز مثل گروگان از او نگهداری میکردند تا با موفقیت شست و شوی مغزی را انجام بدهند و در آخر هم میگوید من اغفال شدهام و میروم که پول را بیاورم تا اولین خریدم را انجام بدهم و با این حربه از آن خانهی کذایی فرار میکند و به کرمان برمیگردد. در این رابطه با خانمی هم مصاحبه کردم که میگفت یکی از همکلاسیهای دانشگاهم به بهانهی معرفی من برای استخدام در شرکتی مرا به دفتری در خیابان امامجمعه برد و کار دوستان هرمی به آنجا رسید که میگفتند الآن بگو چقدر پول در کارتت داری تا با همین مبلغ مثلا ۲۰۰ هزارتومان کارت را شروع کنی و بعدا بقیهی پول را جور میکنی و میآیی، و هرچه این خانم اصرار میکرد که باید اول از پدر و برادرم کسب تکلیف کنم میگفتند شما بالای ۱۸ سال داری و دیگر به هیچ کسی ربطی ندارد که چه تصمیمی برای زندگیات میگیری و خلاصه این مورد هم با داد و بیداد و تهدید به شکایت و پلیس خبر کردن میتواند از آن دفتر کذایی فرار کند.
چند سالی بود که داستانهای شرکتهای هرمی به حاشیه رفته بود و دیگر تقریبا همه از کارکرد شرکتهایی مثل گولد کوئست و گولد بیز و غیره آگاه بودند و متاسفانه افراد زیادی به دام این افراد افتادند اما خوب این هم مرحلهای از تکامل اقتصادی جامعهی ما بود که گذشت اما چیزی که برای من خیلی عجیب است تولد دوبارهی اینچنین شرکتهایی آن هم نمونههای بومی شدهی آنهاست.
امروز با پسری صحبت کردم که هنوز ۱۸ سال هم ندارد و به قول خودش تمام دغدغهاش تمام کردن دبیرستان، پیشدانشگاهی و به حربهای وارد دانشگاه شدن است اما مسالهای ذهنش را به شدت درگیر کرده است:
چند روز پیش به دعوت یکی از همکلاسیها به جشنی در یکی از تالارهای بزرگ شهر کرمان میرود و آنجا دقیقا وارد جوی میشود که گولد کوئست داشت، جوانانی که که از گذشتهی بد و حال و آیندهی درخشانشان حرف میزنند و چند اتومبیل گرانقیمت هم در پارکینگ آن تلار پارک کردهاند که هر از چندی در سخنانشان به آنها اشاره میکنند و میگویند من حتی خواب این ماشینها را نمیدیدم اما حالا یکی از اینها را سوار میشوم و خانوادهام که ایمان داشتند به زودی سرم به سنگ میخورد و همین مبلغ ناچیز پس انداز را هم از دست میدهم، پس از اینکه شاهد پیشرفتهای من بودند، حالا خودشان هم به شبکهی من پیوستهاند و مشغول بازاریابی هستند.
واقعا این حرفها آنقدر دستمالی شده و کلیشهای هستند که حتی اشاره کردن به آنها نیز رنج آور ست اما چه میتوان کرد که این نوجوان سر دوراهی قرار گرفته بود که درس بخواند و به خیل کارشناسان بیکار بپیوندد و یا اینکه از همین الآن وارد بازار کارهای کاذب بشود و به امیدی واهی هم شده چند صباحی با رویای میلیونر شدن شب را به صبح برساند و جالب اینجاست که وقتی که پرسیدم که خودت احساست نسبت به چنین کاری چیست؟ با لحنی بین شوخی و جدی گفت: میدانم که شبیه کلاهبرداریاست اما من میتوانم با دیگران حرف بزنم و ایشان را اغفال کنم تا خرید کنند( شروع کرد به خندیدن) و جواب شنید: خوب طرف تو یا انقدرساده هست که بچهای ۱۷ ساله میتواند به کاری وادارش کند که در نتیجه نمیتواند با دیگران چنین کند و شبکهای شکل نمیگیرد و یا باهوشتر است و خودش میتواند دیگران را به کاری وادار کند که خوب آن آدم باهوش را تو نمیتوانی به کاری واداری کنی و برای شبکهی تو کار نخواهد کرد و در نتیجه در هر حال تو در این بازی برنده نخواهی بود.
بگذارید در پایان مثال دردناکی بزنم:
در تاریخ 1390/06/21شرکت ابر تجارت کهکشان با موافقت وزارت بازرگانی و کمیته نظارت بر بازاریابی شبکه ای با موضوع بازاریابی شبکه ای غیر هرمی در امر توزیع مصنوعات طلا با وزنهای کلی 21،14 و 35 گرم با شماره ثبت 414355 به ثبت رسید.
و به روایت خبرگزاری میزان: حجت الاسلام والمسلمین «مصطفی حقی» گفت: 6 نفر از متهمان پرونده شرکت تجاری ابرتجارت کهکشان که از استانهای فارس و آذربایجان شرقی اقدام به فروش محصولات بهداشتی، آرایشی و چرمی در گرگان میکردند، شناسایی و دستگیر شدند.
وی گفت: این افراد با تشکیل شرکت هرمی به بهانههایی چون اعطا پورسانت به افراد اقدام به عضوگیری میکردند که با هوشیاری مراجع قضایی و مردم درمدت کوتاهی دستگیر و روانه زندان شدند.
البته کماکان تشخیص تفاوتهای شرکت هرمی و شبکهای بسیار پیچیده است( و برای نگارنده جای بسی تعجب است که چرا این چنین است) اما تا آنجا که من دریافتم اگر شرکتی از شما خواست که برای شروع بازاریابی برای آن شرکت باید جنسی را خریداری کنید(آن هم در مقادیر زیاد) و یا از افراد زیر ۱۸ سال استفاده کرد و از همه مهمتر در مکانهایی مانند محیطهای اداری آموزشی نظامی و فرهنگی به فعالیت مشغول بود این شرکت از نظر قانونی مشکلاتی دارد که بهتر است قبل از هرکاری با مراجع ذیصلاح مشورت کنید و سپس اقدام به سرمایهگذاری و یا کار کردن با ایشان بنمایید.
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- بیماری هاشیموتو چیست؟ علائم و راهکارهای درمان
- نورپردازی کابینت آشپزخانه چه تاثیری بر روحیه افراد دارد؟
- سفر به پوکت بهترین مقصد گرمسیری آسیا با تور تایلند آرزوی سفر
- بورس شمش گلدن ارت ( خانی )
- مقایسه گچبری پیش ساخته پلی یورتان و گچبری پیش ساخته پلی استایرن
- عطر بدون سردرد – 11 عطر مخصوص افراد میگرنی
- گیلکی کناری، پژوهشگر برتر متافیزیک ایرانی بر سکوهای بینالمللی
- چرا رزرو هتلهای 4 ستاره استانبول ارزشمند است؟
- کدام شاخص اقتصادی بیشترین تاثیر را روی پیشبینی قیمت انس طلا دارد؟
- محبوبترین تورهای ترکیه کدامند؟ بیشتر
بیشترین نظر کاربران
«آفاق آزادی در سپهر تاریخ» در غیاب زیباکلام
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
آشکارشدن گورهای ماقبلتاریخ هنگام ساخت بزرگراه
3
«بمو» را تکهتکه کردند
4
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
5
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
دیدگاهتان را بنویسید