پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | روزگاری که گذشت

روزگاری که گذشت





۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۲۲:۵۳

روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتی زاده
بخش هفتاد و چهار
[پس از آن که از تهران آمدم بسیاری از همشهریان به دیدنم آمدند] از همه بیش تر کسی که مرا مورد عنایت قرار داد دکتر دادسن انگلیسی رییس بیمارستان مرسلین بود. سال ها پدرم مخارج یک تخت مریضی را در بیمارستان مرسلین انگلیسی می داد و در هر هفته چند نفر بیمار فقیر و مستمند را خودش شخصا به این بیمارستان برده و بستری می کرد و همین کارها موجب این محبت و دوستی شده بود. این دکتر انگلیسی که به اوضاع و رفتار مامورین دولتی بهتر از خود ما آگاهی داشت از این موفقیتی که پیدا کرده بودم آگاه و مسرور شده و برای آن تشویق به دیدنم آمده بود. مشار الیه که با جان و دل سال ها در خدمت و معالجه بیماران و فقرای کرمانی زحمت بسیاری تحمل کرده بود. از این که در ساکنین شهری مانند کرمان کسی پیدا شود که برای انجام امور خیر دست از کار و کسب خود کشیده و هر گونه رنج و زحمتی را بر خود روا دارد با تعجب می خواست به نحوی اظهار خوشحالی نماید. در این جا به این مساله کار ندارم که آیا سیاست دولت انگلیس در گذشته با ما چگونه بوده است و این دکتر انگلیسی به چه منظور این قسم به مردم کرمان کمک می کرد. بحث در این خصوص اطلاعاتی عمیق و وسیع می خواهد و نمی توان سرسری قضاوت کرد. اما روی هم رفته نیکی و خوبی ها را نمی توان فراموش کرد. این مرد پشت پا به همه زندگی مجلل معمولی انگلستان زده با خانم و یگانه پسرش به کرمان آمدند. آن قدر آمیزش با مردم فلک زده و پریشان و ژنده پوشان درمانده کرمانی که به امراض گوناگون و خطرناک مبتلا بودند شاق و مشکل بود که عیالش نتوانست در کرمان مقاومت نماید و برای آن که فرزندش از تحصیل باز نماند شوهر خود را در کرمان تنها نهاد. هر موقع با این شخص رو به رو می شدم از همت بلند و پشتکار و جدیتش در مداوای بیماران انرژی می گرفتم. هیچ وقت خسته نمی شد. به متمولین و اشرافی که به صحت و تن درستی خود زیاد علاقه مند بودند و از او تملق زیاد می گفتند اهمیت نمی داد و اعتنا نمی کرد. ولی حاضر بود تمام ساعات روز و شب را در بالین دردمندان فقیر و بی کس و کار بدون کوچک ترین استفاده مادی یا توقعی به سر ببرد و لذت حیات را در همین می دانست که به فریاد دردمندی برسد و بیماری را مداوا کند.
این مرد خیرخواه عد زیادی از جوانان کرمانی را عملا به آموختن علم جراحی و معالجات سرپایی آشنا ساخت. هیچ وقت از یاددادن معلومات و تجربیات خود به دیگران کوتاهی نمی ورزید. در آخر سر آن قدر پای بست بیچارگان کرمانی شد که در تهیه و تدارک ساختن بیمارستانی افتاد. به وسیله پدرم زمینی را در خارج دروازه ناصریه شهر کرمان خرید و با نقشه ای که خودش ترسیم کرده بود. بنای بیمارستانی را شروع کرد. آن قدر به استحکام بنایی که می ساخت علاقه مند بود که کوره آجرپزی مخصوصی بنا گذارد و آجرهایی که استحکام و دوامش زیاد بود. مخصوص بنایی که می کرد از کار در آورد و با دقت و مهارت مخصوصی بیمارستان را ساخت. البته مخارج این بیمارستان از طرف همان امنای مرسلین انگلیسی داده می شد. اما اگر دکتر دادسن نبود محال بود آن بنا با آن استحکام و آن قیمت مناسب به اتمام برسد.
زندگی این شخص آن قدر ساده و بی تکلف بود که فی الواقع می توان آن طرز زندگی را سرمشق قرار داد. شاید شبانه روز بیش تر از یک نان سنگک برشته شده و قدری شیر و ماست چیزی تناول نمی کرد. آن چه به چشم خود از او دیدم از این قرار بود.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *