پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | تنازع بقای اندیشه

تنازع بقای اندیشه





۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۵:۱۱

تنازع بقای اندیشه

شهرزاد یوسفی
دقیقا همین امروز شده ام یک کتاب فروش یک ساله. حالا نمی دانم گره زدن این روز با این جشنواره چطور خاطره ای از آب در بیاید؛ اما ما خاطرمان را مکدر نمی کنیم و قضا و رضا را از نظر دور نمی کنیم.
در این مدت بارها در مورد بازار کتاب سخنرانی، سخن دانی و سخن شنوایی داشتیم. یک زمانی کتاب فروشی شغل آرمانی همه اهل قلم و بی قلم بود. حالا کافه کتاب مد شده است. ممکن است تا چند سال دیگر کافه قنادی یک شغل فرهنگی جالب به نظر برسد. اما گزارش یک ساله ما به شرح ذیل می باشد:
۱.گویند تلفن های هوشمند دارد دنیارا تغییر می دهد. اصلا هیچ کس نمی داند که آینده فرهنگی کره زمین به کجا می رسد. آمار داده اند که ۹۰ درصد کل اطلاعات فضای مجازی طی دو سال اخیر تولید شده است. روزهای اول که همه تولید کننده اطلاعات شدند دنیا خوشحال بود که تولید هنر و توزیع آن همگانی می شود و همه چیز ارتقا می یابد و انسان آدم می شود و بهشت برین هبوط می کند و مدینه فاضله نزدیک است؛ اما حالا به قول «سوزان سانتاگ» آن قدر همه چیز مدام تکرار بیهوده می شود که آستانه درک مخاطب را نزول می دهد. به طور مختصر این می شود که روزشب نمی شود مگر آن که اهالی اهل فرهنگ شبکه های مجازی به در دکان کتاب فروشی مراجعه می کنند و به مانند پیغمبری آگاه ما را نوید می دهند که به زودی تبدیل می شویم به جاذبه عتیقه شهر و اگر کسی هم افتخار ورود به آن مکان کهنه را بدهد، جهت یادآوری نوستالوژیک عصر گوتنبرگ است و تنها درآمد ما همان چهار قران بلیط ورودی مصوب میراث فرهنگی است.
۲. یک قشر جالب اهل فرهنگ هم هستند که با پوزخندی از سر ترحم به جوانی مان از کارنامه درخشان شان و زحمات بی ثمرشان می گویند. اما یک عده معدودی هم هستند که نمی دانیم توی رو در بایستی رفاقت یا مثلا پز روشنفکری مانده اند یا حقیقتا حیات یک کتاب فروشی کوچک تازه نفس خوشحال شان کرده. ما همین انگشت شماران را به فال نیک گرفته ایم و سرخوشانه امیدواریم آن چیزی که ما و هر شنونده ای را متعجب می کند تعداد کتاب خوان ها و کتاب دوستانی ست که سحر انگیز عمل می کنند؛ همیشگی، پیگیر و به روز اند. به هیچ یک از محافل ادبی سر و کاری نداشته و ندارند. اطلاعات عمومی کافه رونده ها را ندارند. اما خوب می خوانند. موقع معرفی کتاب گوش می دهند، می پرسند، و معیارهای انتخابشان آگاهانه است. دگماتیسم روشنفکری ندارند و موج سوار تبلیغات و مرید اربابان حلقه ها نیستند. مردم عادی که هم صحبتان خوبی هستند و سرشار از استعداد و تجربه های شخصی ناب.
اینها متضمن نه تنها حیات ما بلکه حیات انسان روی زمین اند. اینها خاموش می خوانند، فکر می کنند و انتخاب می کنند. اینها قاضیان تاریخ اند. فرزندان همان هایی هستند که شاهنامه و خیام و نظامی را تایید و تصویب کرده اند. نویسندگان شاید هیچوقت این مخاطبان را نبینند و نشناسند و جزو باشگاه طرفداران شان نباشند. شاید ناشران زیر زمینی و رو زمینی سلیقه آنها را نفهمند. غول های مجازی آنها را موج سواران خود می پندارند و دولت ها محاسبه شان نمی کنند؛ اما در نهایت همه در جایگاه حکمشان قرار خواهیم گرفت.
به عنوان یک کتاب فروش که در روند تولید دانش موثر ترین حلقه است و بیشترین تاثیر را از دو سوی این زنجیر تولید کننده و مصرف کننده می بیند یاد گرفتم آن چیزی که صنعت نشر، تولید فرهنگ و ترویج مطالعه از آن رنج می برد خیلی چیزهاست؛ اما مهم تر از همه دست است. نیروی انجام دهنده. عرضه به شیوه و نیت ماندن برای این مخاطبان نه شنا با موج های گوناگون یا فرصت طلبی های منفعت طلبانه به بهانه‌ی بهانه گیری های کودکی به نام بازار.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *