خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ قتل ناجوانمردانه افشار طوس به فرمان مظفر بقایی
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۹:۰۸
خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ قتل ناجوانمردانه افشار طوس به فرمان مظفر بقایی
بخش سیزدهم
در شماره قبل خاطرات آقای محمد صنعتی در خصوص کودتای 28 مرداد سال 1332 در کرمان تقدیم خوانندگان محترم شد. در این شماره روزنامه بر اساس کتاب خاطرات ایشان اشارهای به واقعه ربوده شدن و قتل سرلشکر افشار طوس خواهیم داشت. چرا این موضوع ضمن آن که یکی از وقایع مهم آن دوران است، از طرفی همواره از دکتر مظفر بقایی کرمانی به عنوان طراح این جریان یاد شده است:
اعلامیه فرماندار نظامی در خصوص ربودن و قتل سرلشکر افشار طوس (1)
حال که صحبت از سازمان نظامی و کمیته مجازات شد، بد نیست جهت اطلاع بیشتر خوانندگان محترم، به متن اعلامیه فرماندار نظامی که در آن به طور مشروح، ماجرای ربودن و قتل سرلشکر افشار طوس آمده است، اشاره گردد:
«نظر به این که فرماندار نظامی در نخستین اعلامیه خود راجع به ربودن و قتل مرحوم تیمسار سرلشکر افشار طوس وعده داده بود که نتیجه تحقیقات را به تفضیل با ذکر نام توطئه کنندگان و معرفی مرتکبین و معاونین جرم در دسترس اطلاع عمومی بگذارد، بدین جهت اطلاعات زیر را با دلایل به استحضار عامه میرساند. آنچه از مجموع بازجوییهای که از متهمین به عمل آمده و اقاریر و اعترافات صریح آنها مستفاد میگردد، واقعهی دستگیری تیمسار فقید به شرحی است که در ذیل نگاشته میشود.
عدهای از افسران بازنشسته که از پیشامد بازنشستگی خود عصبانی شده بودند، تصمیم میگیرند که به وسایلی متوسل شده تا بتوانند به مقام و شغل خود برگردند تا با قدرت و قوت بیشتری دولت را تضعیف و از این راه به مراد خویش نایل گردند. این فکر و اندیشه آنها را به طور کلی وادار کرد که به اشخاص مخالف دولت مراجعه و از طرفی مخالفین هم درصدد بودند که از وجود ناراضیها استفاده نمایند. در خلال این امر «حسین خطیبی» که از دوستان صمیمی و عوامل مجری فکر آقای دکتر بقایی است، موقع را مغتنم شمرده، بازنشستگان نام برده را به خود جلب و اولین ملاقات بین او و «سرتیپ زاهدی» (2) صورت میگیرد و خطیبی ضمن مذاکرات با سرتیپ زاهدی چنین وانمود میکند که با کلیه مقامات کشور مربوط و از تمام دستگاههای انتظامی با اطلاع از جزئیات جریانات نقل و انتقال ارتش و شهربانی و دستوراتی که میدهند، همان روز باخبر میشود. بر اثر مذاکره طرفین، سرتیپ زاهدی به افسران هم دست خود مراجعه و با آنها در این خصوص مذاکره به عمل آورده و پس از آن جلسات عدیده بین آنها و حسین خطیبی تشکیل و در طی مذاکرات، خطیبی میگفت که اگر سرتیپ افشارطوس را دستگیر و چند روزی مخفی کنیم، مسلماً اوضاع بر میگردد و به جای افشار طوس، سرتیپ دفتری را انتخاب خواهند کرد و به طور خلاصه خطیبی به آنها نوید میداده است که در آینده نزدیکی حکومت را به واسطه ربودن ریاست ستاد ارتش و آقای دکتر فاطمی ساقط خواهیم کرد. آن گاه دکتر بقایی به مقام نخستوزیری رسیده و پستهای مهم به هر یک از آقایان واگذار خواهد شد.
کابینهای را که قرار بود تشکیل بدهند از این قرار بود: آقای بقایی نخستوزیر، «مزینی» رییس ستاد ارتش، دکتر «منزه» وزیر بهداری، سرتیپ «بایندر» وزیر دفاع ملی با وزارت دیگر. سرتیپ زاهدی هم جزو کابینه بود و سایر امراء هم مقرر شد که جزو کابینه باشند و دوباره سرگرد «بلوچ» شغل معینی در نظر گرفته نشده بود فقط موکول به میل خودش شده که هر شغلی که بخواهد از قبول ریاست ژاندارمری به او بدهند و نیز قرار گذاشته بودند که پس از دستگیری افشار طوس و تولید تشنج در کشور دکتر «فاطمی» و تیمسار «ریاحی» و دکتر «معظمی» و دکتر «شایگان» و مهندس «زیرکزاده» و تیمسار «مهنا» معاون وزارت دفاع ملی دستگیر شوند. مجموع محتویات پرونده نشان میدهد که منظور خطیبی از تماس افسران مخالف و مذاکره با آنها فقط و فقط فعالیت برای نخستوزیری آقای دکتر بقایی بوده است و برای رسیدن به مقصود مقدمتاً این طور تشخیص میدهند که در اول امر باید سرتیپ افشارطوس رییس شهربانی را دستگیر و مخفی کرد تا دولت ضعیف و ناتوان گردد و بالاخره رفته رفته این فکر مشئوم به اطلاع و دستور آقای بقایی در افسران نضج گرفته و به این جا منتهی میشود که اولین قدم تضعیف دولت، از بین بردن عوامل عمده و موثر در کار دولت است و بایستی در نخستین وهله تیمسار افشارطوس رییس شهربانی را از بین برد.
این تصمیم از ناحیه حسین خطیبی و سرتیپ زاهدی و سرتیپ مزینی و سرتیپ دکتر منزه و سرتیپ بایندر گرفته شده و جلساتی برای حل قضیه و عملی نمودن تصمیم مزبور و تمرین ورزش برای اجرای منظور تشکیل و بدین صورت و کیفیت مشق میکردند … حسین خطیبی در این ضمن با فقید مزبور تماس گرفته و او را به منزل خویش دعوت و چند شب در انتظار او بودهاند ولی موفق به ملاقات وی نمیشوند و حتی امیرعلایی که برای بردن تیمسار فقید چند شب متوالیاً با اسب در محل حاضر میشده، چون ملاقات حاصل نمیشده، اسبها را بر میگرداند. حسین خطیبی چند ساعت قبل از ورود رییس شهربانی، نوکر خود را از منزل خارج و به او دستور میدهد که برود به گردش و طفل 9 ساله خود را هم تسلیم نوکر کرد که به منزل مادرش در جای دیگر ببرد. عدهای را که در آن شب برای عملی کردن منظور حاضر کرده بودند عبارت بوده از: حسین خطیبی ـ سرتیپ زاهدی ـ سرتیپ بایندر ـ سرتیپ مزینی ـ سرتیپ دکتر منزه و سرگرد بلوچ قرائی و به علاوه عدهای دیگر را که عبارتند از: احمد، نوکر سرگرد بلوچ قرائی و امیر رستمی و افشار قاسملو و شهریار برادر زاده بلوچ قرائی برای کمک حاضر کرد و این عده قبل از آمدن به منزل خطیبی در خیابان ارامنه منزل سرهنگ شفقی افسر بازنشسته ژاندارمری اجتماع کرده و امیر رستمی را از پیش مأمور خریدن طناب کردند و قرار بر این شده که دکتر منزه داروی بیهوشی و وسایل دیگر را حاضر نماید. چهار نفر اخیر به اتفاق سرگرد بلوچ قرائی و سرتیپ منزه از خانه سرهنگ شفقی موقعی که تاریکی هوا را فرا گرفته خارج شده و به منزل خطیبی وارد میشوند. بنابراین این جمع عده توطئه کنندگان از اصلی و فرعی ده نفر بوده که در خانه حسین خطیبی اجتماع و با همدیگر قرار گذاشتند که اولاً نام همگی به مستعار حبیب باشد و ثانیاً موقعی که تیمسار فقید نشست، علامتی را که عبارت از کلمه «بفرمایید» باشد را استعمال کرده، ابتدا سرتیپ مزینی درب را باز و دیگران یک مرتبه به اتاق پذیرایی سرازیر شوند و امیر رستمی دهان و چشمهای رییس شهربانی را بسته و افشار قاسملو دست راست و شهریار پای چپ او را ببندد و سرگرد بلوچ قرائی به اتفاق نوکرش نیز دهان و دستهای وی را ببندد و خطیبی با اسلحه آن مرحوم را تهدید کند و سرتیپ مزینی با عبدالله امیرعلایی هم موافقت کرده و دیمزار تلو را که نزدیک لشکرک میباشد و جنب ملک اوست معین نمود.
بالنتیجه نام بردگان در شب 31/ 1/ 1332 همگی در منزل خطیبی جمع تا آن که در حدود ساعت 9، فقید مزبور برحسب وعده به منزل حسین خطیبی منفرداً وارد میشود و پس از مدتی مذاکره علامت استعمال و ناگهان توطئهکنندگان وارد اتاق و مشغول کارزار میشوند. شش نفر که عبارت از سرگرد بلوچ و افشار قاسملو و احمد بلوچ و امیر رستمی و شهریار و خطیبی طبق دستور و قرارداد معهود مشغول کار شده و سرتیپ مزینی و سرتیپ بایندر، سرتیپ زاهدی و سرتیپ منزه با آنان همکاری کرده و سرتیپ منزه هم اتر به دماغ رییس شهربانی به کار برده و آمپولی هم تزریق میکند. پس از انجام این اعمال، رییس شهربانی مدهوش و فوری او را در پتوی متعلق به سرگرد بلوچ که نوکر او احمد آورده بود پیچیده و او را از منزل خطیبی خارج و در اتومبیلی حاضر کرده بود گذاشتند و سرگرد بلوچ و احمد و شهریار و افشار قاسملو و امیر رستمی در همان اتومبیل سوار شدند و سرتیپ بایندر و زاهدی و منزه به اتفاق خود سرتیپ مزینی در ماشین دیگر که متعلق به سرتیپ منزه بود نشسته و هر دو اتومبیل به طرف تلو حرکت کرد و همین که نام بردگان به نزدیکی تلو، دم قهوه خانه محل انشعاب جاده مالرو لتون از جاده فشم میرسند، چون راه از آنجا به مقصد که در اراضی دیمزار باشد اتومبیل رو نبود، امیر علایی که یکی از دوستان صمیمی سرتیپ مزینی است، به اتفاق عباس نام کدخدای ده خود و با دو اسب ـ طبق قرار قبلی ـ در محل حاضر شد. احمد بلوچ نوکر سرگرد بلوچ سوار یکی از اسبها شده و بسته محتوی هیکل تیمسار افشارطوس را جلوی خود روی اسب گذاشته و اسب دیگر را نیز افشار قاسملو سوار و به طرف غار مقصد که عبدالله امیرعلایی به اتفاق سرتیپ مزینی قبلاً تعیین کرده بودند میروند. سرگرد بلوچ قرائی و عباس کدخدا پیاده دنبال آنان حرکت میکنند.
پس از رسیدن به غار، تیمسار فقید را در آن جای داده، عباس کدخدا اسبها را به محل خود بر میگرداند و سرگرد بلوچ قرائی و احمد بلوچ و افشار قاسملو برای کشیک در همان جا میمانند. سرتیپ مزینی و سرتیپ بایندر و سرتیپ منزه و سرتیپ زاهدی در همان موقع که دم قهوه خانه نزدیک تلو رسیده بودند با اتومبیل به شهر مراجعت میکنند. عصر روز سه شنبه مزینی برای رساندن آذوقه و با اتفاق امیرعلایی به ناظمآباد رفته و از آنجا با اسبی که امیرعلایی تهیه کرده بود به اتفاق نوکر او به طرف غار رفته با سرگرد بلوچ قرائی ملاقات و از احوال اسیر بدبخت استفسار و میفهمند که تیمسار فقید هنوز زنده است و خواربار را به آنها تحویل داده و به شهر مراجعت میکند.
روز چهارشنبه دوم اردیبهشت خطیبی به سرتیپ زاهدی اطلاع میدهد که لازم است آقایان به منزل دکتر بقایی بیایند. سرتیپ زاهدی نیز به سرتیپ بایندر و سرتیپ مزینی اطلاع میدهد که به منزل بقایی بروند و نام بردگان هم به منزل بقایی رفته و با خطیبی که در آنجا حضور داشت مذاکرات شروع میشود. خطیبی ضمن مذاکرات میگوید که اوراقی از جیب تیمسار افشار طوس کشف شده که حاکی است از آن که مشارالیه میخواسته است تمام شماها را ترور کند و کودتا نماید و در یادداشتها نوشته شده که آقای جهانگیر تفضلی در ماه هزار تومان از شهربانی پول میگیرد و از این مثالها بسیار میگفت ولی همین که یادداشتها از خطیبی مطالبه میشود، پاسخ میدهد که یادداشتها نزد دکتر بقایی و در محلی محفوظ است و چنانچه سرتیپ افشارطوس زنده بماند، همه ماها را از بین خواهد برد و هیچ کدام باقی نخواهیم بود و باید دستور داد او را از بین ببرند و دکتر بقایی نیز همین عقیده را دارد. به محض آن که خطیبی سعی میکند که احساسات سرتیپ زاهدی و بایندر و سایرین را به قتل تیمسار فقید جلب و موافق نماید و مخصوصاً به زاهدی، چون میدانست که علاقه زیادی به سرلشکر زاهدی دارد، وانمود میکرد که اوضاع به زیان سرلشکر مزبور است. در اثنا این مذاکرات، دکتر بقایی هم وارد میشود و سرتیپ منزه به دکتر بقایی میگوید آقای خطیبی اظهار میدارد که بایستی تیمسار افشارطوس را از بین برد، شما هم به این عمل موافقید؟ دکتر بقایی در پاسخ علاوه بر تصدیق، تائید هم میکند و میگوید چون نگاهداری سرتیپ افشارطوس مشکل است بهترین راه از بین بردن اوست.
و در پایان مذاکرات، نهار صرف و نام بردگان از منزل دکتر بقایی خارج و به منزل سرتیپ مزینی میروند و در آنجا مذاکراتی میشود و ضمناً هم میگویند که این دامی بوده است که دکتر بقایی و خطیبی برای اجرای نقشه خودشان کشیدهاند و ما هم گرفتار شدهایم و بالاخره تصمیم میگیرند که سرتیپ مزینی برای انجام مأموریت خود یعنی ابلاغ دستور کشتن تیمسار افشارطوس به محافظین به محل عزیمت نماید و پس از آن که نام برده دنبال مأموریت خود رفته و به محافظین تیمسار فقید ابلاغ نمود که بایستی افشارطوس را کشت، سرتیپ بایندر و سرتیپ منزه نیز دنبال او میروند که شبانه او را به شهر برگردانند. و همین که امر ابلاغ انجام یافت، سرتیپ مزینی شبانه با سرتیپ بایندر و سرتیپ منزه به شهر مراجعت میکنند.
سرگرد بلوچ بر اثر پیغام مزینی همان شبانه افشارطوس و دو نفر محافظ را از خواب بیدار کرده و به عنوان این که میخواهیم به شهر برویم، پاهای افشارطوس را باز نمود و او را از غار خارج و به زمین مسطح پایین غار آورده و همین که سرگرد بلوچ او را به زمین گذاشت، مجدداً پاهای او را بست و دستمال به دهان وی فرو برد و دستمال دیگری هم به روی دهان او میبندد و به علاوه دستمال دیگری که روی چشم افشارطوس از موقع دستگیری بسته بودند، پایین کشیده و محکم جلوی دماغ او میبندد و ضمناً قبل از بستن دماغ به افشار قاسملو دستور میدهد که دستمال دیگر آلوده به اتر را جلوی دماغ او بگیرد و افشار هم همین عمل را انجام میدهد و بعد از ارتکاب و طی این اعمال، سرگرد بلوچ طناب را به گردن تیمسار فقید پیچیده و کشیده میشود.
سرگرد بلوچ و افشار قاسملو جسد افشارطوس را میآورد پای گودالی که قبلاً احمد بلوچ کنده و حاضر کرده بود میگذارند و چون گودال به قامت تیمسار رسا نبود با لگد روی صورت و بدن او میزند تا در گودال جای بگیرد و بعد عباس کدخدا و احمد بلوچ و افشار قاسملو روی جسد خاک میریزند، او را میپوشانند و پس از فراغت از این جنایتکاریها به شهر مراجعت میکنند». (3).
پی نوشت:
(1) ـ «محمود افشارطوس، فرزند شبلالسلطنه، متولد 1286 ش. تهران، پس از انجام تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده افسری شد و پس از طی مراحل نظامی با درجه سرگردی به اداره املاک پهلوی که زیر نظر کریم آقا بوذرجمهری اداره میشد منتقل و به ریاست املاک اختصاصی در شمال منصوب شد. رویه وی در این مأموریت برای حفظ اموال شاه بسیار خشن و حتی خونبار بود؛ در خوشخدمتی و غضب اموال از هیچ کوششی فروگذار نکرد و حتی دست به شکنجه و ایراد ضرب و جرح و سایر کارهای غیر انسانی زد. به طوری که پس از شهریور 1320 روزنامهها مرتباًُ در بارهی اعمال و فجایع او در مأموریت شمال مقاله مینوشتند، ولی مرور زمان پردهای بر اعمال او کشید. در سال 1330 درجه سرتیپی گرفت و چون با خانواده بیات و مصدق قرابت سببی داشت، مورد توجه رییس دولت وقت واقع شد و در اوایل 1331 به جای سرتیپ زنگنه، فرماندار نظامی تهران گردید. چند ماهی در این سمت بود تا این که در اوایل بهمن 1331 به جای سرتیپ کمال به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد. در همان سال به اتفاق جمعی از افسران طرفدار نهضت ملی، گروهی به نام افسران ملی تشکیل دادند که دکتر مظفر بقایی نیز در جلسات اولیهی آن شرکت میکرد. افشارطوس در آن موقع در خنثیسازی توطئههای مخالفین نقش اساسی ایفا مینمود. در 31 فروردین 1332 ربوده شد و جنجال سیاسی بزرگی در کشور برپا گردید. تمام دستگاهها به تلاش افتادند تا او را پیدا کنند. سرانجام پس از سه روز جنازهاش در تپههای تِلُو کشف شد … افشارطوس پس از مقتول شدن به درجه سرلشکری ارتقاء یافت و جنازهاش با مراسم باشکوه خاصی دفن گردید و مجلس ختم مجللی از طرف دولت برگزار شد … افشارطوس افسری خشن، جبار، متهور، اما در عین حال درستکار بود …». تلخیص از: عاقلی، باقر: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، صص 154 تا 156.
(2) ـ «فضل الله زاهدی معروف به بصیر دیوان، متولد 1272 ش، همدان. پدرش خرده مالک و پیشکار و جلودار امیرافخم قرهگوزلو بود. وی پس انجام تحصیلات مختصر به قزاقخانه رفت و دوره آموزشگاه افسری را طی و در سال 1293 ش. ستوان سوم شد و در تیپ همدان مشغول کار گردید. در پی رشادتهایی که در جریان چند مخاصمه داخلی از خود نشان داد، موجب توجه قرار گرفت و در نتیجه درجات نظامی را سریعاً دریافت کرد و در سال 1300 سرتیپ شد. در سرکوبی سمیتقوی کرد، قهرمان این فتح گردید و به دریافت عالیترین نشان ارتشی آن روز که ذوالفقار نام داشت، مفتخر شد. در جریان دستگیری شیخ خزعل نیز شرکت داشت تا آن که به ریاست اداره کل امنیه مملکتی منصوب، و از آنجا به شهربانی منتقل شد و رییس نظمیه کشور گردید. در پی فرار یکی از زندانیان، موجب خشم رضاشاه قرار گرفت و به زندان افتاد. در شهریور 1320 برای بار دوم به ریاست شهربانی کل کشور رسید. در 1322 به جرم همکاری با آلمانها بازداشت شد. در 1328 به ریاست شهربانی منصوب گردید و چندی هم سناتور انتصابی همدان بود. در 1330 به وزارت کشور معرفی شد و دکتر مصدق نیز در معرفی اولین هیئت وزیران خود، زاهدی را در وزارت کشور تثبیت نمود. در مرداد 1330 از عضویت کابینه مصدق کنار رفت و خود تدریجاً داعیه نخستوزیری پیدا کرد و از 1331 در مقام مبارزه با دولت برآمد. به دنبال ربوده شدن و قتل افشار طوس (رییس شهربانی مصدق) وی رسماً تحت تعقیب قرار گرفت ولی به مجلس رفت و در آنجا متحصن شد. سرانجام در 25 مرداد 1332 فرمان ریاست دولت را از شاه گرفت و با کودتای آمریکاییها روز 28 مرداد بر اوضاع مسلط شد، درجه سپهبدی گرفت و تا فروردین 1334 در مصدر قدرت قرار داشت …». تلخیص از: عاقلی، باقر: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، صص 753 تا 759.
(3) ـ روزنامه شکیبا، پنجشنبه 17 اردیبهشت 1332، شماره 67.
برچسب ها:
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت
- 8 نمایندگی تعمیر پکیج ایران رادیاتور در تهران + اطلاعات تماس
- اسپیکر بلوتوثی ارزان و باکیفیت: کدام مدلها را بخریم
- کیفیت و زیبایی را با خدمات دندانپزشکی دکترتو کلینیک تجربه کنید بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید