پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ بوق کارخانه خورشید نواخته شد

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ بوق کارخانه خورشید نواخته شد





۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۸:۱۲

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ بوق کارخانه خورشید نواخته شد

بخش دوازدهم
در شماره قبل روزنامه آقای محمد صنعتی ضمن اشاره به وقایع حادث شده در روزهای 25 تا 28 مرداد سال 1332 و قتل سرگرد سید محمود سخایی، اشاراتی به وقایع بعد از کودتا همچون: اختفای چند روزه و انتشار اعلامیه فرماندار نظامی و مراسم ابراز ندامت اجباری در مسجد جامع کرمان داشتند. در این شماره به اوضاع کرمان بعد از کودتای و عقیده ایشان در خصوص قتل سرگرد سخایی خواهیم داشت:
وقایع بعد از کودتای 28 مرداد
همان گونه که در شماره قبل هم ذکر کردم، چون بنده چندان با ترس و اضطراب آشنا نبودم و به تعبیری اهل ریسک و خطر کردن بودم، روز بعد به کارخانه خورشید مراجعه نموده و دیدم تعدادی از کارگران نگران و پریشان ایستاده و از ترس وقوع حادثه‌ای جدید، سر کار خود حاضر نمی‌شوند. لذا به سالن اصلی و روی یکی از میزهای وسایل فنی رفتم (1) و با صدای بلند کارگران را مورد خطاب قرار داده و گفتم: تا چند روز پیش اوضاع این کارخانه به شکلی دیگر بود و اکنون نیز خود می‌دانید اوضاع عوض شده است، اما این مسایل ربطی به زندگی و معیشت شما ندارد، پس سر کار حاضر شده و چرخ کارخانه را بار دیگر به راه اندازیم. سپس با صحبت و اطمینان خاطر دادن به مسئول بوق کارخانه، از او خواستم تا با صدا درآوردن بوق کارخانه، بار دیگر حیات و فعالیت کارخانه خورشید را به گوش کارگران ترسیده در منازل و اهالی شهر برساند.
هر چند کارخانه خورشید در این مقطع به حیات خویش ادامه داد و کارگران کار خود را شروع نمودند، اما سیاست‌زدگی بیش از حد محیط کارخانه باعث گردید تا چند سال بعد کارخانه خورشید برای همیشه تعطیل گردد». (2).
مردم کرمان را از اتهام قتل سرگرد سخایی مبرا می‌دانم
از واقعه‌ی 28 مرداد 1332 ش. همواره در خاطره معمرین شهر کرمان، تصویری سیاه نقش بسته است و هر وقت پای درد دل یکی از شاهدین یا حتی شنوندگان وقایع آن روزها می‌نشینیم، از این جریان، به ویژه قتل ناجوانمردانه‌ی سرگرد سید محمود سخایی به تلخی یاد می‌کنند و حتی به تعبیر برخی، واقعه‌ی قتل «مشتاق علی شاه» (3) و «سرگرد سخایی» دو نقطه سیاه بر پیشانی شهری است که در منابع تاریخی، پیشوند «دارالامان» (4) را داشته است. در این خصوص محمد صنعتی معتقد است:
«همان گونه که قبلاً عرض کردم، بنده تا ساعت دو بعد از ظهر به اتفاق مرحوم دکتر میرحسینی وکیلی و چند نفر دیگر در شهربانی نزد سرگرد سخایی بودیم و قریب دو سه ساعت بعد این اتفاق تلخ روی داد و متأسفانه رفتار بسیار زشتی با ایشان شد. اما باید بگویم که من مردم کرمان را از این اتهام مبرا می‌دانم و همان گونه که قبلاً نیز ذکر نمودم، قتل سرگرد سید محمود سخایی توسط تعدادی از درجه‌داران و استوارانی صورت گرفت که لباس شخصی پوشیده بودند و مطمئناً برای انجام این کار از طرف مقامات مافوق خود دستور داشتند (جهت اثبات این مطلب در ادامه توضیح خواهم داد).
همچنین به روایت بسیاری از شاهدان، در بین این افراد تعدادی از طرف‌داران دکتر مظفر بقایی نیز حضور داشتند که آنان نیز تحت تأثیر تبلیغات و هیجانات قرار گرفتند. چرا که بعدها در هر مجلس و محفلی، هر گاه سخن از آن روزها و قتل سرگرد سخایی به میان آمد، تمامی افراد با تلخی از این واقعه یاد نمودند.
در رابطه با کارهای زشتی که پس از قتل سرگرد سخایی نسبت به جنازه وی نیز شد، باید بگویم که آن نیز توسط چند نفر معلوم‌الحال انجام شد و بی‌تردید طبق همان گفته معروف «در هر جا، بد و خوب وجود دارد» این اعمال اگر از آن افراد سر زد، اولاً به شدت تحت تأثیر شرایط قرار گرفته بودند و در ثانی، عمل چند نفر را نمی‌توان به حساب فرهنگ و منش مردم یک شهر تاریخی و با فرهنگ گذاشت.
کمیته‌ی مجازات، کمیته‌ی سری مرگ
جهت روشن‌تر شدن مطلب فوق و این که عنوان نمودم؛ افرادی که در قتل سرگرد سخایی نقش اصلی را داشتند، برای انجام این کار از طرف مقامات مافوق خود دستور داشتند، در ابتدا بایستی به تشکیلاتی به نام «کمیته مجازات» اشاره کنم.
در بررسی منابع و اسناد موجود، می‌توان به تشکیلاتی مخفی به نام کمیته مجازات پی برد که در درون حزب زحمتکشان به وجود آمده بود. آبادیان در مورد تأسیس و تشکیلات کمیته مزبور آورده است:
«… در ایامی که بقایی جلسات مجلس را مختل می‌کرد، فراکسیون نهضت ملی پس از تشکیل میتینگی بزرگ در میدان بهارستان، آیت الله کاشانی را از ریاست مجلس عزل کرد و دکتر معظمی را به جای او نشاند. اما در شب 23 تیر ماه 1332 فراکسیون نهضت ملی به طور دسته جمعی استعفا دادند. مجلس عملاً تعطیل شده بود. در همین ایام سازمان اطلاعاتی و مخفی حزب زحمتکشان با انتشار اعلامیه‌های رعب انگیز به تشنج دامن می‌زد. نخستین اعلامیه در بیستم خرداد ماه سال 1332، درست زمانی که [حسین] خطیبی در زندان به سر می‌برد (5)، منتشر شد:
هم میهنان، برادران و خواهران ـ همنوعان شما یعنی بینوایان برای نجات مشروطیت و طرف‌داری از قانون اساسی و از بین بردن فاصله طبقاتی و اصلاحات اساسی و فوری و نابود ساختن عمال بیگانگان و خاتمه دادن به کارشکنی بی‌شمار حکومت‌های طومار ساز و هوچی‌گر و عوام فریب، کمیته‌ای به نام کمیته‌ی مجازات تشکیل داده‌اند و به زودی از طرف کمیته‌ی مجازات … که توسط بی‌نوایان ساخته شده است، در حساس‌ترین نقطه‌ی تهران آزمایش کوچکی به عمل خواهد آمد. سپس مبارزه جوانمردان بی‌نوایان طی اعلامیه‌ای آغاز خواهد شد. درود فراوان به بی‌نوایان از همه چیز محروم ایران. جمعیت بی‌نوایان ـ کمیته مجازات.
این کمیته مجازات یادآور کمیته مجازات دوره‌ی نخست‌وزیری «وثوق‌الدوله» بود که عناصری مثل اسدالله میرزا ابوالفتح‌ زاده و میرزا ابراهیم منشی ‌زاده پدر دکتر داود منشی‌زاده رهبر حزب فاشیستی سومکا آن را اداره می‌کردند. در این کمیته هم که با هدف ایجاد رعب و خشونت و دامن زدن به هرج و مرج و تمهید مقدمات کودتا شکل گرفته بود، دست‌های مرموز و سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه به چشم می‌خورد.
در همین ایام، اعلامیه‌های سراپا منافقانه‌ای از گروهی تحت عنوان «کمیته‌ی سری مرگ» منتشر می‌شد. این اعلامیه‌ها، چنان که از شعارهای آن بر می‌آید، از طرف حزب زحمتکشان و سازمان‌های مخفی آن پخش می‌شد. در نسخه‌ای از آن چنین می‌خوانیم:
به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان ـ درود به روان پاک محمد [ص]
اعلامیه‌ی شماره 2 کمیته‌ی سری مرگ
وکلای مجلس شورای ملی، روی سخن امروز و دو هفته قبل ما با شما است. در اعلامیه‌ی شماره یک که به وسیله‌ی روزنامه ملی و با شهامت آرام به نظر رسید، اطلع دادیم که مسایل‌ مهمه‌ی کشور یعنی استقلال کشور و احترام به قانون‌اساسی مافوق‌ترین وظایف ملی شما است که باید برای حفظ کشور و قانون اساسی حتماً دکتر محمد مصدق بزرگ‌ترین نوکر و جاسوس دستگاه سر الکساندر کادوکاو [کذا] دولت انگلستان را از نخست وزیری برکنار نمایید. شما نه تنها به اخطار ما توجه نکردید، بلکه عده[ای] از بی‌شرف‌ترین مخلوقات بشری که به نام نماینده در میان شما هستند، به جای طرد دکتر محمد مصدق دست‌ها را تا مرفق بالا زده با هوچی‌گری برای هیپنوتیزم ملت مبادرت به میتینگ آن هم آن میتینگ مفتضح نمودند.
الحال مجدداً به شما سرگشتگان مایل به مقام و زندگی اخطار می‌کنیم، خیانت به ملت ایران در قاموس سربازان فدایی مکتب مقدس ما نتیجه‌اش مرگ است. حمایت از دکتر محمد مصدق که تز دکترای خود را بر علیه مذهب اسلام تنظیم کرده و امروز مأمور تغییر رژیم کشور می‌باشد، حکم قیام بر علیه قرآن کریم است.
بهراسید از صدای فشنگ‌های طپانچه‌های تعلیم یافتگان مکتب مقدس ما، زیرا در آن موقع جز خاک و خون، آتش و ناله چیز دیگری مفهوم نمی‌شود. اگر به خود و خانواده و کسان خود علاقه‌مند هستید، دستورات صریح و نافذ ما را فوری به مورد اجرا بگذارید، در غیر این صورت مسئول عواقب وخیم خود و کسان شما، خود شما هستید. در اهتزاز باد پرچم مقدس اسلام. شعبه اجرائیات کمیته‌ی سری مرگ (6) ».
آری با اندک تأمل در اعلامیه‌های اول و دوم کمیته مجازات حزب زحمتکشان که قبل از واقعه‌ی کودتای 28 امرداد 1332 منتشر شده‌اند، می‌توان ماهیت خیلی از مسایل را کشف نمود. اما در رابطه با قتل سرگرد سخایی در کرمان و نقش این کمیته آمده:
«سازمان مخفی حزب زحمتکشان شعب خود را در سایر نقاط هم دایر کرده بود. یکی از شعب در کرمان تأسیس شده بود که در روز 28 مرداد با همکاری اوباش آن منطقه، سرهنگ سخایی رییس شهربانی کرمان را با وضع فجیعی به قتل رسانید … ». (7).
بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که پس از کودتای 28 امرداد و قتل سرگرد سخایی، در سفری که دکتر بقایی به کرمان داشت، از این عمل ناجوانمردانه تمجید کرد
«در روز 28 مرداد، عوامل بقایی در کرمان، سرگرد سید محمود سخایی رییس شهربانی استان کرمان را به فجیع‌ترین شکل به قتل رساندند. چند روز بعد از شهادت آن مرحوم، بقایی برای تشویق و تشکر از قتله آن شهید، با غرور و افتخار وارد آن شهر شده و این چنین داد سخن داد:
… [مصدق] یکی از نوکران پست خود را به کرمان فرستاد تا دوستان ما را تحت فشار گذاشته و آن‌ها را قلع و قمع نماید، ولی درسی که شما مردم از جان گذشته به این افراد مزدور و نوکر صفت و بی شخصیت دادید، برای ابد در تاریخ مفاخر کرمان، بلکه ایران ثبت شده است. شما مردم شرافتمند، آن مأمور مخصوص مصدق را به سزای خیانت و خوش رقصی‌های خودش رسانیده، پوزه کثیف او را به خاک مالیدید. این عمل برای تنبیه تمام کسانی که بخواهند در آتیه با مقدرات همشهریان عزیز و غیور من بازی کند درس عبرتی خواهد بود و دیگر کسی جرأت نخواهد کرد که مأمورین مزدوری برای قلع و قمع کردن شما مردم به کرمان بفرستد و این افتخار برای همیشه به نام کرمانیان آزاده در تاریخ ایران ثبت شد … » (8)
همچنین روایت دیگری نیز مشهور است بدین مضمون: «در سفر اخیری که آقای دکتر مظفر بقایی به کرمان می‌رود، در یک مجمع بزرگ در پایان بیانات خود می‌گوید: شما در روز ۲۸ مرداد بزرگ‌ترین فداکاری را در سقوط و برچیدن حکومت یاغی مصدق از خود نشان داده و خائنین را به جزای اعمال خود رساندید.
من امروز آن مرد قهرمانی را که اولین ضربه مهلک را به سرگرد سخایی رییس شهربانی مصدق در کرمان نواخت می‌خواهم تا خود را معرفی کند تا روی او را ببوسم. مردی از میان جماعت از زمین برخاسته و خود را معرفی می‌کند و به دستور دکتر پیش رفته و دکتر بقایی روی او را می‌بوسد … ». (9).
با ذکر این مطالب و آوردن شواهد از منابع مختلف، بنده بار دیگر با اطمینان کامل اعلام می‌کنم که قتل سرگرد سخایی در کرمان طبق برنامه‌ریزی انجام گرفت و اگر تعداد قلیلی از اهالی نیز شرکت داشتند، تحت تأثیر شرایط قرار گرفتند و همچنین هتک اهانتی که به جنازه وی صورت گرفت، به تشویق این مأمورین صورت گرفت.
اما در ادامه بد نیست جهت آشنایی بیشتر خوانندگان محترم با فعالیت‌های دیگر کمیته مجازات، به مطالب تکمیلی دیگری اشاره گردد.
«… این کمیته بعدها نیز به فعالیت خود ادامه و در اعلامیه‌هایی که با چاپ ژلاتین (10) منتشر می‌کرد، وعده می‌داد که «مجازات کمیته‌ی ما بی‌رحمانه و وحشتناک است».
در یکی از اعلامیه‌ها که در دوران نخست وزیری زاهدی و در آستانه‌ی انتخابات مجلس هیجدهم منتشر شده آمده است:
«همشهریان عزیز، کمیته مجازات برای اجرای آمال و آرزوهای شما، برای مبارزه با وکلای خائن دولتی و بالاخره برای نابودی غارتگران حقوق شما تشکیل شده است. کمیته‌ی مجازات در عین این که به مرام و ایدئولوژی حزب زحمتکشان علاقه‌مند بوده و به دکتر مظفر بقایی کرمانی احترام می‌گذارد، اولین شرط عضویت خود را عدم عضویت در احزاب و دسته‌های سیاسی دیگر و بعد از آن حاضر بودن برای نوشیدن شربت پر افتخار شهادت قرار داده است … (11) ».
در اعلامیه خاطر نشان شده بود که کمیته «به منظور مبارزه با خائنین و به درک فرستادن آنان از کشتن شده هم هراس» ندارد. آن گاه مخالفین خود را تهدید کرده بود که «به شدت مجازات» خواهند شد.
در آستانه‌ی کودتای 28 مرداد، سازمان نظامی سازمان حزب زحمتکشان در راستای تحقق سیاست‌های دولت آیزنهاور و چرچیل جهت سرنگونی دولت مصدق آماده شده بودند. سرلشکر «حسن اخوی» (12) همراه با سرلشکر «ارفع» و سرتیپ «دیهیمی»، علاوه بر مشارکت در طراحی دقیق و حساب شده‌ی کودتا، توانسته بود بسیاری از نیروهای اوباش جنوب تهران را متشکل کند. در رأس این اوباش «شعبان جعفری» معروف به «شعبان بی مخ» قرار داشت … بقایی از همان ایامی که فعالیت سیاسی خود را تشدید کرد، با عناصری از امرای ارتش نیز پیوندی استوار داشت. در حقیقت از آن به بعد دست نامریی ارفع در بسیاری از عملیات بقایی قابل مشاهده است. همان گونه که در نامه‌های خطیبی ملاحظه کردیم، حزب زحمتکشان دارای سازمانی نظامی بود که زیر نظر وی و ظاهراًُ تحت رهبری بقایی عمل می‌کرد. فعالیت‌های این سازمان را در سازماندهی عملیات و تشکیل کمیته‌های ترور تا اندازه‌ای ملاحظه کردیم و اینک باید خاطر نشان کنیم که این سازمان در حقیقت سال‌ها پیش از کودتا و حتی پیش از تأسیس حزب زحمتکشان دایر شده بود … بقایی از حربه‌ی ترور و ابزار ارعاب و وحشت به خوبی سود می‌جست. اعتقاد به ایجاد رعب یکی از خصایص شخصیتی او به شمار می‌آمد. مثلاًُ مأمور ویژه دایره‌ی تجسس اطلاع داد در شب 14 دی 1329 «اکبر آذین» متصدی دفتر سازمان نظارت بر آزادی انتخابات گفته است: «به خدا اگر یک نفر پیدا می‌شد که [ابوالقاسم] فروهر را ترور کند، دیگر هیچ کس جرئت نخواهد کرد به نفع شرکت نفت صحبت نماید».
در آستانه‌ی کودتای 28 مرداد بسیاری از مسایل علنی شده بود، بالاخص بعد از ماجرای قتل افشار طوس، ارتباط پیچیده‌ی بقایی با شبکه‌ای از افسران وابسته و باند چاقوکشان به رهبری شعبان بی مخ علنی‌تر شد. انجام رفراندوم به منظور انحلال مجلس هفدهم تهدیدی جدی علیه بقایی به شمار می‌رفت. او گفته بود در صورتی که مجلس منحل شود، فعالیت خود را از طریق سازمان مخفی حزب ادامه خواهد داد …
شبکه‌ی مخفی حزب زحمتکشان در تهران و شهرستان‌ها، همراه با سازمان نظامی حزب، نقش مخربی ایفا کردند که یکی از آن‌ها قطعه قطعه کردن سخایی، رییس شهربانی کرمان بود … (13) ».
در پایان این مبحث ضمن دفاع از مردم کرمان در جریان قتل سرگرد سخایی، لازم می‌دانم به این نکته نیز اشاره نمایم که در جریان کودتای 28 امرداد، شعله‌ی آتش بغض، کینه و جهالت، علاوه بر سرگرد سخایی، گریبان افراد دیگری را نیز گرفت و در این گذر، فروشگاه لوازم خانگی «احمد خالقی» ـ کارمند اداره دارایی و از طرف‌داران دکتر مصدق ـ مورد حمله و آتش قرار گرفت (14). نجارخانه‌ی متعلق به «خاندان ابراهیمی» نیز آتش زده شد (15). همچنین در این جریان شاید بیشترین لطمه به مرحوم دکتر میرحسینی وکیلی وارد آمد، چرا که مطب وی مورد غارت و طعمه آتش گردید. (16).
به هر حال هر چند بود، گذشت و در جوار خاطرات سیاه و تیره از برخی افراد و اقدامات غیر انسانی آنان، شهد شیرین شجاعت و پایمردی آزاد مردانی چون سرگرد سخایی، دکتر میرحسینی وکیلی و … اندکی از تلخی آنچه رفت، می‌کاهد (17).

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *