سایت خبری پیام ما آنلاین | گفت و گوی پیام ما با مجری رادیو و نخستین گوینده بومی تلویزیون کرمان؛ این جا کرمان است رادیو ایران

گفت و گوی پیام ما با مجری رادیو و نخستین گوینده بومی تلویزیون کرمان؛ این جا کرمان است رادیو ایران





۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۲۲:۵۱

گفت و گوی پیام ما با مجری رادیو و نخستین گوینده بومی تلویزیون کرمان؛
این جا کرمان است
رادیو ایران
«محمد حسن یزدی‌زاد» متولد 1328 است. وی در سن 18 سالگی به عنوان مترجم به خدمت شرکت مس سرچشمه در می آید؛ اما پس از فسخ قرارداد پیمان کار ایرانی با طرف آمریکایی در سال 1349 به کرمان آمده و در جست و جوی کار جدید به رادیو کرمان می رسد و فصل جدیدی در زندگی او آغاز می گردد.
یزدی زاد به عنوان نخستین مجری بومی تلویزیون کرمان خاطراتی را از دوران خدمت خود با ما در میان گذاشت.
مطالعه این گفت و گو را به شما خوانندگان صفحه «کرمون» تقدیم می کنیم؛
1 در سال 1349 به رادیو کرمان رفتم. قبل از آن در مس سرچشمه به عنوان مترجم کار می کردم. اما پس از آن که قراردادهای بین برادران رضائیان که مسئولیت مس سرچشمه را بر عهده داشتند با کارخانه آناکاندا فسخ شد و من به کرمان آمدم. یک آگهی دیدم که رادیو به اپراتور پخش و گوینده نیاز دارد. پس از دیدن این اطلاعیه چون در رشته ادبی درس خوانده بودم و از طرفی هم توانایی کار در رادیو را در خودم احساس می کردم به رادیو مراجعه کردم. آن روزها اسم کامل اداره رادیو،«اداره کل انتشارات و رادیوی استان کرمان» بود، بعد از دادن تست و قبولی استخدام شدم. خاطرم هست که آقای مهدی ابوسعیدی از من تست گرفتند.
2 ابتدای کار فقط باید می گفتم:«اینجا کرمان است،رادیو ایران» برنامه های مان هم از ساعت 6 صبح شروع می شد. اعلام برنامه ها به صورت زنده بود؛ اما مابقی برنامه ها نوارهای ضبط شده از برنامه های تهران بود. یک برنامه زنده داشتیم که در کرمان تولید می شد به نام «بامداد». این برنامه نیم ساعته بود و من به اتفاق یک خانم گوینده برنامه را اجرا می کردیم. این برنامه مربوط به روستاییان و دهقانان بود. شب ها هم یک برنامه زنده یک ساعته داشتیم به نام «خانه و خانواده».
اما اکثریت برنامه ها زنده نبود. رادیو را می گذاشتیم پشت میکروفن و برنامه های تهران را از رادیو پخش می کردیم. بین برنامه ها نیز ترانه های درخواستی داشتیم. آن روزها هم بسیاری از مردم تلفن نداشتند. نامه می نوشتند و ترانه مورد علاقه شان را درخواست می کردند.
3 گوینده های رادیو نسرین نوین، ایران یزدان پناه، احمد پور و ذوالجود بودند. آقایان ابوسعیدی، هادی علومی، قائدی، عباسی، دریاقلی بیگی و مرحوم محمد ابراهیمی هم به گویندگی و اجرا اشتغال داشتند. من تا سال 1350 در رادیو کرمان مشغول کار بودم.
4 سال 1350 تلویزیون کرمان در خیابان شهاب (محل فعلی صدا و سیما) راه اندازی شد. تعدادی از مهندسان جوان فنی از تهران آمدند و دستگاه های لازم را نصب کردند. از تعدادی از گویندگان رادیو خواستند که به تلویزیون منتقل شوند. من به عنوان گوینده به تلویزیون رفتم. یک آقا هم که از تهران آمده بود سرپرستی ما را به عهده گرفت. سه چهار ساعت برنامه سیاه و سفید از تلویزیون پخش می شد و علاوه بر آن موزیک های ایرانی و خارجی و بین برنامه ها نیز اخبار ایران و جهان را داشتیم.
5 اخبار جهان را از روی رادیو تهران ضبط می کردیم و یک نیروی تندنویس هم داشتیم که اخبار را از روی ضبط پیاده می کرد. خبرها تایپ و آماده می شد و دائما می بایست حواسمان به متن باشد و نوشته ها را به بیننده منتقل کنیم. تقریباً 20 دقیقه خبر ایران و جهان را می خواندیم و 10 دقیقه هم اخبار استان را به اطلاع هم استانی ها می رساندیم.
6 یک روز، سرپرستی که از تهران آمده بود به من گفت شما توانایی آن را دارید که مقابل دوربین قرار گرفته و اخبار بگویید به این ترتیب من اولین گوینده بومی و محلی تلویزیون استان کرمان شدم. آقای قائدی هم گوینده تلویزیون شد. آقای دریاقلی بیگی نیز خبرنگار شد.
7 از رادیو کرمان برنامه ای به نام «دانش و اندیشه» پخش می شد که محتوای آن معلومات عمومی بود و برای سنجش دانش آموزان ترتیب داده شده بود. سؤالاتی با محور دانستنی های عمومی مطرح و از دانش آموزان خواسته می شد که به این پرسش ها پاسخ داده شود. برنامه تفریحی«زیر آسمان کویر» نیز به طور زنده پخش می شد. به این صورت که خبرنگاری را مثلاً به عروسی می فرستادیم و با عروس و داماد مصاحبه می کرد و یک هدیه هم به آنها داده می شد. برنامه به سرعت مورد توجه قرار گرفت. این برنامه به منظور ارتباط مستقیم با مردم تهیه می شد.
8 شاعرانی مانند احمد اسدالهی (شعله کرمانی) می آمدند و شعر می خواندند. آقای حمید مظهری (اشک کرمانی) نیز برنامه های ادبی را عهده دار بودند. نویسندگان برنامه ها نیز آقای محمد علی گلاب زاده، آقای اسدا… جدیدی (کارمند آموزش و پرورش) و همچنین آقای احمدیه بودند.
9 یک شب یک شو تلویزیونی به نام «تام جونز» باید از تلویزیون پخش می شد. من هم باید اعلام برنامه می کردم. مقابل دوربین قرار گرفتم و می خواستم بگویم «شو تام جونز» اما به اشتباه گفتم «جو تام شونز» که باعث خنده زیادی شد.
10 در دوران کاری ام یک نگهبان در اداره داشتیم که به جای انجام وظیفه نگهبانی کنار اپراتورها می نشست و مزاحم کار آنها می شد. یک شب به یکی از اپراتورها گفت که: «من ریزش مو دارم.» آن اپراتور هم یک کرم را به او داد و گفت:«این کرم را به موهایت بمال، ریزش مویت برطرف می شود.» نگهبان رفت. بعد از رفتن او اپراتور مورد نظر گفت:«بلایی به سرش آوردم که تا آخر عمر مزاحم مان نشود». گفتم:«چه کار کردی؟» گفت:«بعداً می فهمید!»
صبح شنبه همان نگهبان به اداره آمد و با عصبانیت گفت:«آقای…کجاست؟» گفتیم:«چه کارش داری؟» کلاهش را بالا زد و گفت:«ببینید چه به روز من آورده؟» نگاه کردیم و دیدیم که همه موهایش ریخته و کله اش صاف صاف است. توضیح بیشتری خواستیم. جلد یک کرم را نشان مان داد و گفت:«این کرم را به من داده که موهایم پر پشت شود؛ اما بر عکس همه موهایم ریخته است.»
قوطی کرم را که دیدیم به همه ماجرا پی بردیم. قوطی کرم «وی تو» بود که برای از بین بردن موهای زائد بدن استفاده می شد.
11 مردم رادیو را بسیار دوست داشتند. یادم هست خودم که کودک بودم، پدرم یک رادیوی «شارب لورنس» خریده بود. در خانه پریز برق نداشتیم. یک سیم از لامپ وسط اتاق منشعب کرده بودیم و رادیو را به آن وصل می کردیم و گوش می دادیم.
فرستنده رادیو کرمان در جلال آباد (بلوارکشاورز فعلی) قرار داشت. شهر کرمان در آن روزها تا چهار راه تهماسب آباد کشیده شده بود و فرستنده رادیو تا شهر فاصله داشت که با قدرت نیم کیلو وات کار می کرد. بعداً قدرت تا 1 کیلووات هم افزایش یافت و گیرنده های تقویتی هم رفسنجان، بم و… را تحت پوشش برنامه های رادیو کرمان قرار داد.
12 تلویزیون برای مردم جالب بود. در کافه و رستوران ها اگر تلویزیون بود آن رستوران شلوغ تر بود شهرداری در میدان باغ (ارگ فعلی) جلوی بازار یک چهار پایه فلزی گذاشته بود و روی آن هم یک تلویزیون سیاه و سفید قرار داده بود. چون در آن زمان مردم قدرت خرید نداشتند و نمی توانستند تلویزیون بخرند، به میدان باغ می آمدند و تلویزیون نگاه می کردند.
13 یکی از فعالیت های رادیو کرمان پخش موسیقی های ارکستر محلی کرمان بود. یک ترانه محلی به نام «فاطلو» به لهجه کرمانی ساخته و پخش شد که این ترانه به تهران فرستاده می شد و بسیار مورد توجه و استقبال قرارگرفت. ارکستر محلی کرمان کارهای دیگری را هم اجرا کرد. در حال حاضر برخی از مجریان آن در قید حیات هستند، آقای خیامی،تار و آقای سعید، ویولون می نواخت.
14 وقتی که گوینده تلویزیون شده بودم، تقریباً 28 سال سن داشتم. به بازار که می رفتم همه مرا می شناختند. من را به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند:«خبر گو» و با توجه به اینکه در سن جوانی بودم این رفتارها برایم جالب بود. البته ما هم باید طوری رفتار می کردیم که در شأن یک گوینده رادیو و تلویزیون باشد.
15 تئاترهای رادیو و تلویزیونی هم کم کم راه افتاد. آقای نواب زاده که خودشان هم گریمور بودند و هم کارگردان و اهل هنر همراه با گروهشان اجرای تئاترها را بر عهده داشتند. آقای گواشیری هم خطاط بودند و در برنامه های کودک و نوجوان نقش «بابا نقاش» را بر عهده می گرفتند. لباس مخصوصی می پوشیدند و برنامه ای برای سرگرمی کودکان و نوجوانان اجرا می کردند. ضمناً ایشان به خاطر خط زیبایی که داشتند یک دست خط نوشته بودند به این محتوا که: «دنباله برنامه تا چند لحظه دیگر» و این دست خط زمانی که برنامه ها قطع می شد، روی مانیتور تلویزیون ظاهر می شد. چون آن روزها به خاطر مسائل فنی برنامه ها زیاد قطع می شدند و ما باید از این طریق به مخاطبان اطلاع می دادیم.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *