پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰:۰۹

کرمان بر پشت اسب
بخش 11
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
روز سوم پس از ورودمان سر و کله راکوفسکی پیدا شد و توافق کرد با ما همخانه شود. ما خیلی شادمان شدیم تا به چنین مهمان خوش مشربی خوشامد بگوییم. چون تنها اروپایی سوای ما در آن مکان بود. او سرگرم بستن قرارداد برای قالی باستانی حرم معروف شاه نعمت الله در ماهان بود. نحوه چانه زنی ها در شرق چنان بغرنج است که بیش از یک ماه طول کشید تا آن قالی را به تملک خود درآورد. این قالی که بعداً دیدم، از طرف شاه عباس در قرن شانزدهم میلادی (دهم هجری) به حرم اهدا شده بود که خیلی فرسوده بود و به سی قطعه تقسیم شده بود که ایرانیان بی توجه به طرح، به هم چسبانده بودند. قالی؛ نخ نما بود. تشخیص رنگ های اصلی مشکل بود. اما نمی شد طرح مدالیون های اعلایی که در زمینه روناسی پر از شاخ و برگ و در حاشیه آن اشعاری به خط فارسی در یک سری مستطیل بود را تحسین نکرد. گرچه خیلی بی رحمانه با آن رفتار کرده بودند. با این وجود رنگ های زرد زیبا، روناسی و نیلی هنوز در بعضی جاها تیره نشده بود و اکنون باید مایه افتخار موزه ای باشد که مالکش بدان اهدا می کرد.
هنگام ورود به کرمان هوا مدتی ناپایدار بود و تقریباً هر روز بعد از ظهر تجربه ناخوشایند طوفان شن داشتیم. آسمان کاملاً تاریک می شد و آبی زیبای آسمان با ابرضخیم زرد رنگی تیره می شد که به طرف پایین می آمد و کل دورنما را محو می کرد و تا درختان باغ پایین می آمد. خدمه می دویدند و همه پنجره ها و درها را می بستند. اما جام های شیشه بدون نوار پنجره ها و چفت و بست های کج و معوج درها، محافظ خوبی در برابر شن نرم نبود. یک لحظه بعد می شنیدیم که گرد و خاک از موانع ما عبور می کنند و لایه ضخیم گرد و خاک قرمز رنگی بر کف اتاق کتاب ها و تزئینات، برجای می گذارند و بعد باد شن را همراه می برد و معمولاً رگبار شدید باران فرود می آمد و هوا را روشن می کرد و همه چیز را به صورت مطبوعی تازه و خنک می کرد.
کم کم به روزمرگی افتادیم. برادرم به اصطبل سرمی زد و بعد از صبحانه به اداره و من خانه داری را شروع می کردم. تجربه تازه ای که با تمام شور و حال به عنوان مبتدی به آن پرداختم. آشپزخانه من یک اتاق کاهگلی سفید نکرده بود که به حیاط باز می شد. یک فر زغالی بزرگ داشت که با سوزاندن کنده گرم می شد. بعد زغال ها را بیرون می آوردند و یک فر زغالی بلند شامل یک سری سوراخ چهارگوش کاشی کاری شده که دیگ ها را روی آن قرار می دادند. ما به خود زحمت داده بودیم که یک فر انگلیسی با خود بیاوریم از نوعی جدید یعنی که جفت صندوق آهنی بزرگ با قفسه هایی و جاهایی برای آتش در میان آن ها. اما آشپزهای ما نمی توانستند با آن کار کنند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر