پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گل‌های کم رنگ قالی

گل‌های کم رنگ قالی





۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۲۲:۳۳

گل‌های کم رنگ قالی

علیجان غضنفری

برای تهیه گزارشی به سازمان تأمین اجتماعی رفته بودم که اعتراض عده ای زن و مرد میان سال با دست و صورت های چروکیده که نشان از شغل و زحمت آنها داشت توجهم را جلب کرد. قالیباف بودند، همان بافندگان معروف کرمانی که زردی رنگ رخسارشان، انحنای انگشتان زمخت هنر آفرینشان و آرتروز مفاصل از شکل افتاده شان، سرخی و زیبایی گل های همیشه بهار را بر تار و پود معروف ترین قالی جهان که همان قالی کرمان باشد می نشاند و آن را زینت بخش سرسرای کاخ سفید و باکینگ هام می نماید، ناامیدانه سه اعتراض ایستاده بودند.
زهرا الف، بغض گلوله شده در گلویش را به سختی فرو می دهد و می گوید:شما روزنامه نگاری؟
جوابم مثبت است.
– من 10 سال است که بیمه قالیبافی هستم. 5 سال اول نیم بها و بدون دفترچه و امکانات بیمه ای از سال 89 تا امروز هم بیمه کامل پرداخت کرده ام. یک ماه دیگر 55 سالم کامل می شود مراجعه کرده ام این جا، می گویند بیمه شما باطل شده!
سئوال می کنم:آخر برای چه؟! مأمورین بیمه به همراه بازرس اداره بازرگانی که به محل دار قالی من مراجعه کرده و گواهی کرده اند که من در حال اشتغال به قالیبافی هستم، مگر چنین چیزی ممکن است؟!
جواب می دهند که در سیستم، یک جواز کسب آرایشی، بهداشتی هم به نام شما ثبت شده!
– آن که یک جواز کسب غیر فعال است، تازه مگر این کار غیر قانونی است. من فقط از همین کار قالی بافی 10 سال است پول بیمه واریز کرده ام و از هیچ مجرای دیگری بیمه نیستم، این که خلاف نیست. من یک ماه بیشتر تا بازنشستگی ام نمانده. دست هایم چسبندگی عصب پیدا کرده و دچار دیسک گردن و نابینایی شده ام. حالا که قالیبافی همه زندگی و سلامت مرا گرفته چنین می کنید ؟ این هم گواهی پزشک و M.R.I تازه من آمده بودم درخواست کمیسیون پزشکی و از کار افتادگی کنم که این طور جوابم می دهند.
مامور بیمه می گوید: برای تقاضای از کار افتادگی که اصلاً ول معطلید شما را از کار افتاده نمی کنند، مگر این که رو به موت باشید و نفس های آخر را بکشید. بنابراین از من می شنوید خودتان را معطل نکنید. در مورد بازنشستگی هم، شما پنج سال اولیه را به صورت نیم بها ریخته اید، بنابراین هنوز دو سال و نیم دیگر باید بیمه بریزید. یا 8 میلیون تومان یک جا واریز کنید یا دو سال و نیم دیگر را هر ماه به صورت آزاد واریز کرده و پس از پایان کار مراجعه نمایید.
– اگر جواز کسبم را که غیر فعال است باطل کنم، می توانم بیمه قالیبافی را ادامه دهم.
– بله می توانید
ناگهان بانوی دیگری که با بی حوصلگی منتظر بود صحبت کند، وسط حرف بانو زهرا پرید، و تقریباً با فریاد گفت: خانم تو را به خدا فریب حرف این آقا را نخورید. این ها انصاف ندارند. اصلاً دلشان برای من و شما که نسوخته، همین طوری دو ماه پیش مرا از سر خود باز کردند. همین آقا گفت برو جواز کسبت را باطل کن تا مشکلت را حل کنیم. 600 هزار تومان فقط برای ابطال یک جواز کسب غیر فعال که فقط گوشه خانه افتاده بود پول داده ام. الان که مراجعه کرده ام همین آقا، درست قبل از شما به من می گوید: خانم دیگه بیمه قالیبافی شما مُرد! بروید بقیه اش را آزاد بریزید و خودتان و ما را راحت کنید.
این مسلمانی است؟ این عدالت است؟ ما باید فریادمان را به کی بزنیم! ای خدا تو به فریاد ما برس! ما داریم زیر این فشار له می شویم. من یک زن کارگر فقیر قالیباف برای ابطال یک جواز کسب غیر فعال باید النگویم را فروخته و 600 هزار تومان بپردازم…
مردی که به جرم کارگری، بیمه قالیبافی اش قطع شده وارد صحبت می شود.«آقا، بنویسید من جد اندر جد کارگر قالیباف بوده ام و این شغل هم هرگز برای ما فقرای قالیباف آب و نانی نداشته. این نقش و نگارهای زیبا را ما بر دار قالی می نشانیم و سودش را دلالان و اربابان سوداگر می برند. از قدیم چنین بوده حالا هم همان است که بوده، ما هم ناچار بوده ایم در کنار قالیبافی دست به کارهای دیگری هم مثل عملگی، باربری، بنایی و کارهای دیگر بزنیم تا چرخ زندگیمان بچرخد. حالا بیمه ما را قطع کرده اند و می گویند شما به کارهای دیگر مشغولید. چندین سال است با بدبختی و قرض و قوله یک دار قالی سر پا کرده ام، آقایان هم آمده و دیده اند. حالا دارند وارونه جوابم را می دهند. آخر مگر می شود با روزی 7 ساعت با دیسک کمر و گردن و انگشتانی که از بس در میان تار و پود قالی دویده اند شکل و شمایل معمول خود را از دست داده اند درآمد کسب کرد و به کار دیگری نپرداخت؟! می گویید چه کار کنم.
مردی که موهای سفید و صورت چروکیده اش، وی را نزدیک به 60 سال نشان می داد، گفت: من از 5 سالگی روی دار قالی بزرگ شدم، تا چهل سالگی شب و روز بر دار قالی شانه کوبیدم تا دست هایم از کار افتاد و دیسک کمر و گردن امانم را برید، بی آنکه بتوانم آینده ای برای خود، همسر و دخترهایم بسازم، ناچار به بنایی رو آوردم، چند سالی گذشت، گفتند، قالیبافان را بیمه می کنند، دوباره با قرض و قوله دار قالی تهیه کردم و با دلی پر امید همراه همسر و بچه ها مشغول بافتن شدیم، بالا و پایین شدن بازار به کارمان لطمه می زد، در کنار بافتن، خودم، پاره ای وقت ها به بنایی هم می پرداختم، نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای برایمان زده که فلانی بنا است؟

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *