راه بی پایان
۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۲۲:۰۰
راه بی پایان
دم در ورودی گوشیم رو تحویل دادم و به سمت دادگاه خانواده به راه افتادم سالن انتظار خلوت بود و یکی دو نفر پشت در یکی از اتاق های نشسته بودند، صدای پاشنه کفشی من رو متوجه خودش کرد دختر جوانی با ظاهری آراسته حدودا 25 ساله وارد سالن شد. از جلوی من که گذشت به صورت واضح بوی عطرش را احساس کردم. دو صندلی بعد از من نشست و آنقدر آرام وآراسته بود که خیلی سخت می تونستم به خودم بقبولانم که یکی از طرفین دعوا باشد.
کنجکاو شده و تصمیم گرفتم منتظر فرصت نباشم دو صندلی رو رد کردم و کنارش نشستم. اصلا توجه ای نکرد. تمام جسارتم را جمع کردم و گفتم شما هم دادخواست داشتید، به صورتم خیره شد، زیبا بود و نگاه آرامی داشت. جواب داد. بله، خیلی سریع پرسیدم امروز مشاوره دارید یا دادگاه؟ نگاهی بهم انداخت و گفت من فکر نمی کنم که مشاوره هیچ تاثیری داشته باشه است. چون ما هر دو هم نظرهستیم که نمی تونیم با هم زندگی کنیم. گقتم شما خیلی جوانید چند ساله که ازدواج کردید؟
گفت: ما فقط یک ساله که ازدواج کردیم. قرار بود و ادامه داد کارشناس ارشد مترجمی زبان هستمتوی دانشگاه خواستگار های زیادی داشتم ولی هیچ وقت برام جدی نبودند تا اینکه یک روز اول ترم یه دانشجوی انتقالی از همدان وارد کلاس ما شد همون ساعت اول رفت جلوی کلاس خودش رو معرفی کرد و گفت به دلیل موقیبت شغلی کرمان آمده است. توی همون لحظه باشوخی وخنده خیلی ها رو مجذوب خود کرد تمام کلاس ها با وجود او به خیلی خو ش می گذشت، حتی استاد ها هم حضورش رو تو کلاس دوست داشتند پایان همون ترم اومد خواستگاریم. تنها مادرش رو داشت و با او هم اومد، مادری که توی 30سالگی بیوه میشه و تنهایی پسرش رو بزرگ می کنه آرش اونقدر شخصیت جذابی داشت که انگار پدر سخت گیر من هم، شیفته اش شده بود. یک ماه بعد عقد کردیم از همون اول می دونستم که حضور مادر شوهرم رو همیشه توی، تک تک لحظه هام باید داشته باشم. اما فکر نمی کردم قابل تحمل باشه. اما سخت بود, مادر شوهرم زن مهربونی بود ولی اونقدر توی زندگی آرش پررنگ بود که فکر نمی کنم هیچ وقت اونقدر دیده می شدم. البته که کار بزرگی در حق پسرش کرده است.
ولی من قرار نیست تمام لحظات عمرم قدردان این موضوع باشم. از همون ماه اول اعتراض های من و بی توجهی آرش شروع شد و هر روز هم که میگذشت مشکلمون بزرگتر میشد. آرش به من گفته بود که نمی تونه بی مادرش زندگی کنه واز این نظر گله ای نمی تونم داشته باشم.
اما من نمی تونستم این طوری ادامه بدم موضوع حضور مادر شوهرم آنقدر بزرگ شده بود که همه ی حرمت های هم روشکستیم و من شرایطی پیدا کرده بودم که احساس تنفر بزرگی به مادر شوهرم پیدا کرده بودم یک سال تمام هر دو با احساسات هم جنگیدیم ,اما در آخر به این نتیجه رسیدیم که اونقدر عاقل هستیم که به هم و احساس هم احترام بگذاریم من تحمل دیده نشدن رانداشتم و این راه پایانی نداشت …
برچسب ها:
پیشنهاد سردبیر
مسافران قطار مرگ
مطالب مرتبط
اداره کل میراث فرهنگی سمنان موضوع فروش دو کاروانسرای «آهوان» را تایید کرد
حراج میراث جهانی
مقایسهٔ ظرفیت یک تجربهٔ جهانی موفق با شهرهای تاریخی ایران
«گرنویل» داستان موفق یک احیا
بهبهانهٔ دیده شدن کرکس ریشدار در بلندیهای البرز کوه
پرواز «همای سعادت» از «کُنار صندل» تا «کاخ سفید»
رئیس جامعهٔ اقامتگاههای بومگردی به «پیام ما» خبر داد
مُهر تعطیلی بر پیشانی ۵۰۰ بومگردی
گفتوگوی «پیام ما» با رئیس موزهٔ ملی ایران
بازدید از موزهها در سبد تفریح ایرانیها جایی ندارد
فرونشستهای محوطه تاریخی مرودشت به ۲۰ سانتیمتر رسید
فرونشست زیر پای آثار تاریخی
با حضور کارشناسان انجام شد
بررسی ابعاد تدوین سند ملی موزهداری
عملیات یکماههٔ احداث جادهٔ ترانزیتی یک شهرک صنعتی حریم منظر محوطهٔ باستانی «ویگل» را زیر و رو میکند
جادهکشی علیه میراث فرهنگی
مردی که سرنوشتش الواح شد
اقوام ایرانی برای تزئین لباسهای خود هنری داشتند که در این دوران جایی ندارد
خداحافظی با زیور زنان عشایر سنگسر
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- 8 نمایندگی تعمیر پکیج ایران رادیاتور در تهران + اطلاعات تماس
- اسپیکر بلوتوثی ارزان و باکیفیت: کدام مدلها را بخریم
- کیفیت و زیبایی را با خدمات دندانپزشکی دکترتو کلینیک تجربه کنید
- علائم دندان آسیاب درآوردن کودکان چیست؟ 5 علائم + راه تسکین
- اجاق گازهای ﺧﺎﻧﮕﯽ بدون ترموکوپل توقیف و جمعآوری میشود
- معرفی تورهای خارجی ارزان
- آلبوم جدید مُجال ظرفیت جدی و جدیدی از موسیقی را فریاد میزند!
- آیا مشاوره حقوقی تلفنی کاربردی است؟
- برونشیت کودکان چیست و چه علائمی دارد؟
- برگزیدگان اجلاس توسعه نرمافزار ایران (۲۰۲۴) معرفی شدند بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید