مصاحبهی اختصاصی با عاطفه دادرس بانوی ایرانگرد/ سفر مثل یک کلاس درس است
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵
مصاحبهی اختصاصی با عاطفه دادرس بانوی ایرانگرد/ سفر مثل یک کلاس درس است
دیدار با عاطفه دادرس حادثهی بسیار جالبی بود تلفنی با هم صحبت کردیم و دربارهی مصاحبه به او چیزهایی گفتم و از آنجائی که اهل کرمان نبود گفت میآیم تا هم دفتر روزنامه را ببینم و هم بیشتر دربارهی سرویس سفر پیامما به من توضیح بدهید و… خلاصه آدرس را دادیم و نیم ساعت بعد بدون دوباره آدرس پرسیدن و یا اینکه تماسی بگیرد که من سر کوچهام یا پشت در دفترم و غیره خودش را به دفتر رساند و یکی از همکارها صدایم کرد که خانمی با شما کار دارد، از تحریریه که بیرون آمدم دختری را دیدم که سه عدد نان تازه در دست راستش بود و با دست دیگرش هم یک پنیر و یک جعبهی شکلات را حمل میکرد، باخودم گفتم قاعدتا برای اولین بار که به جائی میروی شکلات کافیاست و نان و پنیر دیگر قضیه را خیلی صمیمی میکند، اما به روی مبارک نیاوردم و بعد از سلام و احوال پرسی و تعارف کردن شکلاتها بین اهالی تحریریه، اولین جملهی دادرس این بود:
من سیزده روز از آخرین نان گرمی که خوردم میگذرد اشکال ندارد با هم نان و پنیر بخوریم و صحبت کنیم؟
ته لهجهی رشتی داشت و به هیچ وجه متکلف نبود و سعی هم نمیکرد تا لهجهاش را پنهان کند و چند جا هم در طول بحث با افتخار از شهر محل تولدش و فرهنگ آن منطقه میگفت که حسرتش را خیلی از همشهریان روی دل ما گذاشتهاند. خلاصه در حال خوردن نان و پنیر و چایی در دفتر بودیم که صفحات قبلی سرویس تازه تاسیس سفر را به او دادم و گفتم نیم نگاهی به این نوشتهها بیاندازد، بسیار از مطالب خوشش آمد و گفت یک مورد خیلی خوب در کرمان دارید که من در سفرم کشف کردم و ما هم قول دادیم که آن را هم به زودی در خواهیم یافت.(دربارهی دختری اروپائی که با شنیدن یک موسیقی شیفتهی فرهنگ و هنر ایران می شود و در حال حاضر در کرمان به همراه همسر کرمانیاش زندگی میکند)
این بانوی ایرانگرد خودش را اینگونه معرفی کرد: من عاطفه دادرس هستم ۳۲ ساله و اهل رشت از کودکی آرزو داشتم که ایران و بعد هم جهان را بگردم و وقتم را در سفر بگذرانم، همیشه آرزو داشتم که یک ماشین بگیرم و با آن تمام ایران را بگردم خوب طبیعتا به واسطهی اینکه دختر هستم و میخواستم تنها سفر کنم تا بتوانم همه جا را ببینم و با جامعهی مقصد بیشتر در ارتباط باشم تا با همسفرم( چرا که وقتی که با کسی به سفر میروم تمام توجهام را ماطوف آن فرد مثلا مادرم میکردم و در نتیجه از سفر چیزی دستگیرم نمیشد انگار فقط یک مسافت را رفته بودم و هدف من دیدن صرف نبود میخواستم آن منطقه را درست درک کنم با فرهنگ آنها آشنا بشوم و از زندگی آنها بدانم و …) در نتیجه آرزوی من داشتن یک ماشین شخصی بود که وسایلم را در آن تلنبار کنم و شروع کنم به ایرانگردی و این آرزو آنقدر عمیق بود که حتی وقتی که در کودکی از تلویزیون کارتون میدیدم خودم را جای شخصیت جهانگرد در انیمیشن “ممل” میگذاشتم و آرزو داشتم مثل او به سفر بروم اما خوب عدهی زیادی آرزوهای کودکی را فراموش میکنند ولی سفر چیزی نبود که از سر من برود.
قبل از توضیح ادامهی ماجرا، بگویم که پدر من در جنگ تحمیلی ۸ ساله شهید شد و من حتی یکبار روی پدرم را هم ندیدم و درنتیجهی مسائلی که در ادامهی زندگی ما پیش آمد، همیشه با خودم میگفتم باید زودتر درس را تمام کنم و سر کاری بروم تا بتوانم برای خودم ماشین بخرم و مادرم و برادرم را ببرم و تمام ایران را با هم بگردیم.
از سال ۹۰ که ماشین خریدم، با سفرهای خانوادگی شروع کردم و بخاطر اینکه مادرم و خواهرم رانندگی نمیکنند تمام مسیرها را خودم رانندگی کردم. آن زمان ۲۶ ساله بودم و سفرهای ۴ روزه و کوتاه میرفتیم در واقع من بیشتر در پائیز و بهار سفر میکنم چرا که تابستان خیلی گرم میشود و عید هم خیلی شلوغاست و زمستان هم طبیعتا سرد است و فقط همین دو فصل میماند منهای اوائل فروردین که همانطورکه گفتم بواسطهی تعطیلات عید شلوغی بیداد میکند. خلاصه چند سالی به همین وضعیت گذشت تا من توانستم آذربایجان غربی و شرقی زنجان، کاشان، همدان، قزوین،مازندران و کل گیلان را کامل بگردم و الآن تمام ییلاقهای گیلان را خوب میشناسم و تمام این مناطق را با ماشین خودم رفتهام و در نتیجه هم شناختی که از منطقه و مردم داشتم افزایش پیدا کرد و هم راهها و ترفندهای مختلف سفر را هم یاد گرفتم و از تعمیر اتوموبیل گرفته تا انواع روشهای پخت غذا در طبیعت و زنده ماندن در شرایط سخت همه چیز را آرام آرام با تجربه و مطالعه آموختم و امروز نه تنها خودم که خانودهام نیز تمام گیلان را با جزئیات میشناسند.
اما به این نتیجه رسیدم که این سفرها مرا راضی نمیکند و شروع کردم به مسافرتهای اندکی دورتر، مثلا صبح میرفتم تهران برای دیدن یک تاتر و عصر هم برمیگشتم و برای یک تاتر ۷ ساعت رانندگی میکردم و هیجانی که سفر تنهایی برای من داشت با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست، گاهی هم پیش میآمد که باعث تعجب دیگران میشدم مثلا یکبار که از تهران به سمت گیلان به راه افتاده بودم نیمههای شب به پلیسراه رسیدم و آنها هم تمام ماشین را با دقت گشتند چرا که مامورشان برای اولین بار دختری را میدید که به تنهایی و با اتوموبیل شخصی در سفر هستند.
اما خوب همینها هستند که شخصیت انسان را آبدیده میکنند و آرام به انسان شکل میدهند سختیهایی که درسفر پیش میآید هرکدام مثل یک کلاس درس است.
اینگونه بود که من قبل از عید تصمیم گرفتم و با خودم گفتم بعد از اتمام تعطیلات نوروز میزنم به جاده و بخاطر همین تصمیم بود که ناچار شدم کل تعطیلات عید را سر کارم بمانم و جای همکارانی که به مسافرت نوروز رفتهاند را به گونهای پر کنم و تازه قول دادم که در طول سفر هم اگر مشکلی پیش آمد در اولین مکانی که به اینترنت دسترسی داشتم توقف کنم و کارها را انجام بدهم که همینطور هم شد.
مسالهی دیگری که مرا به سفر کردن تشویق میکرد دوستان بودند که مثلا میگفتند قشم رفتهای؟کرمان را دیدهای؟
و با خودم فک میکردم واقعا چقدر دردناک است که من و عدهی زیادی از هموطنانم کشور خودمان را ندیدهایم و نقاط زیادی از وطن خودمان هست که ما کاملا از آنها بیخبریم اما ترکیه و ارمنستان را بهتر از کشور خودمان میشناسیم و بیشتر از وطنمان، در مناطق تفریحی ترکیه اوقات فراغت گذراندهایم.
این بود که شروع کردم و از گیلان به سمت جنوب به راه افتادم و یکی یکی دوستان و آشنایان و فامیل میزبان من شدند تا امروز که در کرمان بسرمیبرم، متاسفانه برخی از زنان کشور من فکر میکنند که برای انجام هرکاری باید حتما مرد باشی و یا با همراهی یک مرد آن کار را انجام بدهی، اما باید بگویم که این دوستان خودشان را فراموش کردهاند و مهربانی و خوبی مردم کشورعزیزمان را نیز از خاطر بردهاند. سفر نه تنها یک تفریح لوکس نیست بلکه راهی است برای رشد و شناخت خود و مردمی که بین ایشان زندگی میکنیم، شاید تا پیش از این سفر با نگاه دیگری به مردم نگاه میکردم اما امروز کاملا نگاه من به مردم تغییر کرده امروز میدانم که مردم قبل از هرچیزی میخواهند به یکدیگر کمک کنند و مهربانی و مهماننوازی خصوصیتهائی است که از مردم ما جداشدنی نیست، هرچند در تمام شهرهایی که توقف کردم دوستان و آشنایانی بودند که برخورد گرم و صمیمی ایشان همیشه این حس را برایم ایجاد میکرد که انگار در خانهی خودم هستم و با مادر و خواهر خودم مشغول چای نوشیدن و حرف زدن هستم و کوچکترین احساس غربتی هم به من دست نداد وعلاوه بر دوستان و آشنایانی که پیش از این در شهرهای مختلف ایران داشتیم دوستان جدیدیتری هم پیدا کردهام و گویی در هر شهری که رفتهام خانوادهای جدید پیدا کردهام و مثلا مادر کرمانشاهیام غذایی همراهم کرده که در راه دیدن خواهر لرم اگر گرسنه شدم آن غذا را بخورم و همین الآن هم مادر کرمانیام دائم زنگ میزند که کجایی؟ نکند که شام را بیرون از خانه بخوری! و ما غذا نمیخوریم تا تو بیایی و همه دور یک سفره غذا را صرف کنیم.
از تمام لذتها و خوبیهای سفر و دیدن مکانهای تاریخی و آشنایی با فرهنگ و رسوم مردم که بگذریم زیباترین چیزی که سفر را برایم خاطره انگیز کرده این بود که به طور اتفاقی در یافتم حالا که ایران را میگردم میتوانم به درد مردم بخورم و مثلا شما را که در کرمان دیدهام و فعال کودکانکار هستید با دوستانی که در شهرهای دیگر دقیقا در همین زمینه فعالیت میکنند آشنا کنم و باعث ارتباطی بشوم که شاید به نفع این کودکان باشد.
ما باید موقعیت خودمان را بهتر بشناسیم و یاد بگیریم که کمتر بترسیم من واقعا سفرم را با ترس و لرز شروع کردم اما باوجود تمام داستانهایی که باعث ترس و وحشت ما میشود به هیچ وجه کوچکترین خاطرهی بدی را تجربه نکردم و حتی وقتی که ماشین خراب شد و مجبور شدم چهار ساعت کنار جاده وسط بیابان منتظر خودروی امداد بمانم حتی مزاحمت کوچکی را هم تجربه نکردم و واقعا آنقدر امنیت داریم که خود من باورم نمیشد.
برچسب ها:
پیشنهاد سردبیر
مسافران قطار مرگ
مطالب مرتبط
اسم پدر من طاهر است
بارش برف و باران امروز ادامه دارد
۲۲ استان کشور تا پایان هفته بارش برف و باران سنگین را تجربه میکنند
انسداد راه دسترسی ۱۶۰ روستای لرستان
به یاد استاد آزادهام خانم دکتر امیربانو کریمی
جای تو خالی است در وحشتسرای آب و گل
گزارش «پیام ما» از نشست بررسی کاربرد فناوریهای نوین در صنایع خلاق
اکوسیستم استارتاپی عامل آشتی کسبوکاری مردم و نوآوران
گروهی از زنان مکزیک جان خود را برای رساندن غذا به مهاجران به خطر میاندازند
مسافران قطار مرگ
دود نیشکرهای سوخته هوای خوزستان را آلوده کرد
چتر سیاه بر آسمان اهواز
کشمکش بین ارگانهای دولتی و تولیدکنندگان کمبود شیرخشک را تشدید کرد
مداخلهٔ بینتیجهٔ دولت در بازار شیرخشک
وزیر نیرو و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست با معاون رئیسالوزرای طالبان دیدار کردند
موضعگیری دوگانه دربارهٔ حقابهٔ هیرمند
فعالان جهانی هشدار میدهند
میراث «غزه» زیر بمباران
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- 8 نمایندگی تعمیر پکیج ایران رادیاتور در تهران + اطلاعات تماس
- اسپیکر بلوتوثی ارزان و باکیفیت: کدام مدلها را بخریم
- کیفیت و زیبایی را با خدمات دندانپزشکی دکترتو کلینیک تجربه کنید
- علائم دندان آسیاب درآوردن کودکان چیست؟ 5 علائم + راه تسکین
- اجاق گازهای ﺧﺎﻧﮕﯽ بدون ترموکوپل توقیف و جمعآوری میشود
- معرفی تورهای خارجی ارزان
- آلبوم جدید مُجال ظرفیت جدی و جدیدی از موسیقی را فریاد میزند!
- آیا مشاوره حقوقی تلفنی کاربردی است؟
- برونشیت کودکان چیست و چه علائمی دارد؟
- برگزیدگان اجلاس توسعه نرمافزار ایران (۲۰۲۴) معرفی شدند بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید