پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی

چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی





۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۲۱:۰۴

چهره درخشان
سید علی اکبر صنعتی

بخش 21
پرورشگاه صنعتی کرمان که به همت حاج اکبر صنعتی در سال 1295 تاسیس شده، بزرگانی را در دامان خود پرورده است. یکی از این بزرگان«سیدعلی اکبر صنعتی» است. سید علی اکبر صنعتی نقاش و مجسمه ساز معروف ایران است. کتاب«چهره های درخشان» نوشته حبیب یوسف زاده به روایت زندگی این هنرمند شهیر پرداخته است؛
کم کم بی قراری و اشفتگی سیدعلی اکبر، زبانزد شاگردان و استادان مدرسه شده بود. همه می دیدند که گاهی سراغ مجسمه سازی می رود، گاهی گوشه ای ساکت می نشیند و تابلوهایی از آدم هایی مثل: پینه دوز سرگذر و سایر آدم های معمولی کوچه و بازار می کشد. سید، علاقه چندانی به حضور در جمع هم کلاسی هایش نداشت. تا سهمیه رنگ و روغن نقاشی را به او می دادند، غیبش می زد. بعد با دوستان فقیر و تنگدست خود که مدل او هم بودند، پیدایش می شد. با آنها زندگی می کرد، آنها را سرسفره محقر خودش می نشاند و حتی بعضی اوقات شب را با آنها در اتاقک گوشه مدرسه به صبح می رساند.
«چه روزهای خوبی بود! چه شوری بر سرم بود! افتاده بودم به شور و شوق مجسمه سازی و نقاشی. صبح تا غروب مجسمه می ساختم. گاهی شب تا صبح نقاشی می کردم، اصلا خستگی به سراغم نمی آمد».
همه استادان مدرسه، علی اکبر را دوست داشتند. از این که می دیدند با چه علاقه ای کار می کند، لذت می بردند و هرکدام سعی می کردند چیزی به او یاد بدهند. استاد علی محمد حیدریان، استاد حسین خان شیخ، استاد اسماعیل آشتیانی و حسنعلی خان وزیری، او را درکشیدن تابلوهایش راهنمایی می کردند. استاد صدرالدین شایسته- که خیلی مهربان و صمیمی بود. او که اهل شیراز بود، همیشه لهجه کرمانی سیدعلی اکبر را بهانه قرار می داد و سربه سر او می گذاشت. سید هم با تقلید لهجه شیرازی او سعی می کرد تلافی کند- و استاد علی رخساز که در مدرسه عالم دیگری داشت و کارش ساختن تابلوهای موزائیک از سنگ بود و اسمش را گذاشته بودند «فرهاد کوه کن مدرسه» او را در مجسمه سازی آموزش می دادند. «در گوشه ای از مدرسه، اتاقکی را به او[علی رخساز] سپرده بودند. او هم با عشق و علاقه و ذوق از صبح تا غروب توی این اتاقک کوچک می نشست، سنگ قطعه قطعه می کرد و بعد با چرخ دستی به دشواری و سختی بسیار، قطعات سنگ را می تراشید و کنار هم می گذاشت. هنرمندی ساده دل و با صفا بود. من ساختن تابلوهای موزائیک با سنگ را از او آموختم».
آن روزها هرچند که سیدعلی اکبر دائم مشغول ساختن مجسمه و کشیدن تابلو بود، اما هیچ وقت از یاد بی بی و بچه های یتیم خانه کرمان غافل نبود. هر چند پول توجیبی او را روزی پنج ریال کرده بودند، اما آن قدر نبود که بتواند سری به کرمان بزند و دیداری تازه کند. گاهی این پول را هم خرج خرید گچ و تهیه بوم و رنگ می کرد و مجبور می شد شب ها گرسنه بخوابد. تنها دلخوشی او مسافرانی بودند که گاهی از کرمان می آمدند و پیغامی و کیسه کشمشی از بی بی می آوردند و یا نامه ای از حاجی که سراسر دلواپسی و هشدار بود.
«آقا سید علی اکبر! مراقب خودت باش. مبادا سر به هوا شوی. خیالت را دل مشغولی های پایتخت ندزدد! یادت باشد، خانه تو یتیم خانه است. همه اینجا انتظار بازگشت تو را می کشند!…»

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر