پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | تفلیس قدیم

تفلیس قدیم





۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۹:۳۹

تفلیس قدیم

ماجرای سفر پیام‌مایی را تا قصد خروج از ارمنستان روایت کردیم و طبق برنامه‌ با خروج از ارمنستان به سرزمین زیبای گرجستان رسیدم، قبل از هرچیز باید به این نکته اشاره کنم که از این پس تا آخر عمر از هر مرزی که بخواهم عبور کنم حتما با دوچرخه این کار را می‌کنم چرا که نه تنها از کنترل خبری نیست بلکه مردم و مامورین هم به شدت مهربان و خوش رفتار می‌شوند و اصرار می‌کنند که: توی صف نمان و بدون نوبت پاس را مهر کن و برو.
به محض خارج شدن از ایستگاه مرزی تا چند کیلومتری از یکی دو روستا عبور کردم که هیچ فرقی با ارمنستان نداشتند و حتی تعداد زیادی از مردم هم ارمنی صحبت می‌کردند و وضعیت ساخت و ساز هم هیچ فرقی با ارمنستان نداشت و خانه‌ها کهنه و معماری آپارتمان‌ها هم بوی اتحاد جماهیر شوروی می‌داد و خلاصه روحیه‌ی من هم به شدت خراب شد و با خودم گفتم ای وای که دوست‌داران پوتین و استالین اینجا هم حضور خواهند داشت و چیزی در سطح ارمنستان انتظارم را می‌کشد و در بهترین حالت، پایتختی آباد و شهرها و شهرستان‌هایی ویران خواهم دید( هرگونه شباهت این جمله با وطن تصادفی‌است) صحبت از تصادف شد اوائل در جریان نبودم اما هرچه بیشتر در گرجستان رکاب زدم بیشتر دریافتم که دولت گرجستان باید بین الکل و راننده‌ها فاصله‌ی بیشتری بیاندازد هر چند تصادفات جاده‌ای زیادی را به چشم ندیدم اما راننده‌هایی را دیدم که نباید می‌دیدم و دریافتم برخی از همشهری‌ها و هم‌وطنان آنقدرها هم رانندگان بدی نیستند و ما زیادی مسائل را بزرگ‌ می‌کردیم.
به تفلیس که وارد شدم باران می‌بارید و برای من که اهل کویرم تصویر خوشایندی را درست کرده بود هرچند که دوچرخه سواری زیر باران و با آن راننده‌ها کمی سخت و پیچیده می‌شد اما تفلیس ارزش تمام خطرات و سختی‌های راه را دارد رودخانه‌ای بزرگ شهر را به دو بخش تقسیم کرده و پل‌های زیبایی هم روی آن ساخته‌اند اما این نکته‌ی جالب تفلیس نیست مهم‌ترین دانستنی درباره‌ی تفلیس این است که به نظر من این شهر از معماری گرفته تا فرهنگ و برخورد مردم بیشتر اروپائی است تا آسیایی و این کیفیتی است که باید ببینید و لمس کنید، برای مثال کتاب‌فروشی‌های زیادی در ایروان وجود داشت اما مشکل این‌جا بود که همه‌چیز بوی نو بودن می‌دادن و به قول کتاب‌فروش‌ها پر از هدایای دوران نامزدی بود، این مغازه‌ها پر بود از کتاب‌های گران و پلاستیک پوشیده چیزی شبیه به شهرفرهنگ خودمان اما مشکل اینجاست که هیچ‌کتاب‌سرایی برای کتاب‌های دست‌دوم نمی‌بینید و حتی گوشه و کنار خیابان‌ها هم خبری از دست‌فروشی که کتاب بفروشد نیست. انگار کسی می‌خواهد به شما بفهماند من اهل کتابم و شما باید بگویید اما از ظواهر امر پیداست که حتی اگر باشید هم تازه‌کار تشریف دارید.
اما داستان دیگری در تفلیس انتظار شما را می‌کشد، تقریبا در هر خیابان حداقل یکی دو نفر بساط کتاب‌فروشی دارند و در برخی از آنها حتی کتاب‌هایی به فارسی پیدا‌می‌شود که گویا زمانی در شوروی سابق به چاپ می‌رسیده‌اند و مردم زیادی می‌توانند انگلیسی صحبت کنند در نتیجه سفر لذت‌بخش‌تر می‌شود، وقتی از کیفیت دیدنی و لمس کردنی نوشتم منظورم چیزهایی در این زمینه بود، هرچند به قول دوستی آلمانی که در تفلیس با هم آشنا شدیم گرجی‌ها دو مشکل بزرگ دارند اول اینکه این عادت نوشیدن و رانندگی کردن کل چهره‌ی کشور را خراب می‌کند و مشکل دیگر زیادی مرسدس‌بنزها در خیابان‌هاست تقریبا اکثر تاکسی‌ها بنز هستند.
از او که پلیس باز نشسته‌ای بود پرسیدم مگر زیادی بنز هم مشکل است؟ گفت: تو هیچ‌کجای این شهر نمایندگی فروش بنز یا بی‌ام‌دبلیو دیده‌ای؟ ندیده‌ای چون نیست و از من که کارم این بوده بپذیر گرجی‌ها بهترین سازماندهی را در زمینه‌ی سرقت و خارج کردن اتومبیل از اروپا را دارند به هر حال منطقی نیست که راننده‌ی تاکسی با بنزمدل بالایی تو را جابجا کند و بعد هم ۳لاری ناقابل بیشتر طلب نکند. بگذریم باران که بند آمد و من هم که خودم را به حمام گرم و لباس تمیز رساندم کشف کردن تفلیس شروع شد و صد البته حسرت خوردن که چقدر راحت می‌توانیم همین کارها را در کرمان انجام بدهیم و توریسم جانی بگیرد البته با هزار اگر و کاشکی و غیره برای مثال معروف‌ترین محله‌ی تفلیس اولدتبلیسی یا همان تفلیس قدیمی نام دارد و همان‌طور که از اسمش پیداست محله‌ای است قدیمی که گویا سال‌هاست به همین شکل مانده و کسی هم پاساژی در آن نساخته و حالا از سراسر جهان توریست‌ها برای دیدنش صف می‌کشند و در پیاده‌روهای باریکش آرام آرام راه می‌روند و صنایع دستی و خوراکی‌های محلی وغیره می‌خرند و کافه‌های کوچک و بزرگی در هر گوشه‌ وکنار تفلیس قدیم انتظار شما را می‌کشند که لحظه‌ای نفسی تازه کنید و شاید هم لبی تر و سپس به گشت و گذار ادامه بدهید.
دقیقا در نزدیکی همین محله اگر از روی رودخانه بگذرید به تله‌کابینی می‌رسید که شما را تا کنار مجسمه‌ی مادرگرجستان می‌برد که بر فراز کوهی مشرف بر تفلیس ایستاده و شمشیری در دست دارد و همزمان نماد مهربانی مادر و شجاعت و فداکاری اوست و گویا مشغول پاسداری از تفلیس است. از کنار این مجسمه می‌توانید تمام تفلیس را از زیر چشم بگذرانید و با خود بگویید کشوری به این کوچکی و با جمعیتی کم‌تر از ۵ میلیون‌نفرچطور می‌تواند میزبان این‌همه توریست باشد؟
تفلیس صاحب بزرگ‌ترین کلیسای اورتودکس جهان هم هست و البته نباید حضور دین را در این جامعه نادیده گرفت، به شدت مردم پول به کلیسا تزریق می‌کنند و رسما هم دولت به ایشان کمک‌هایی می‌کند از کمک‌های بزرگ وبحث‌های آنچنانی بگذریم تجربه‌ی شخصی من عجیب بود:
دو روز در نزدیکی کلیسایی کمپ زده‌بودم که ۱۵۰۰ سال قدمت داشت و بر فراز صخره‌ای در منطقه‌ای کوهستانی بنا شده بود اما بخش مهم این است که هر روز صبح کامیونی پر از سرباز آن راه سخت و کوهستانی را می‌آمد و سربازها برای کشیش‌ها و ساکنین آن هیزم خرد می‌کردند و یا تعمیراتی را انجام می‌دادند که برای من واقعا عجیب بود.
شرح تفلیس و زیبایی های آن از حوصله‌ی این مطلب خارج است انشالله در شماره‌ی بعد گزارش را از همینجا پی‌می‌گیرم.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *