پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | به بهانه 72مین سالگرد تولد خالق «قصه‌های مجید» هوشنگ مرادی کرمانی: هر چه دل تنگم می‌خواهد روی کاغذ می‌آورم

به بهانه 72مین سالگرد تولد خالق «قصه‌های مجید» هوشنگ مرادی کرمانی: هر چه دل تنگم می‌خواهد روی کاغذ می‌آورم





۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۲۳:۵۷

به بهانه 72مین سالگرد تولد خالق «قصه‌های مجید»
هوشنگ مرادی کرمانی:
هر چه دل تنگم می‌خواهد روی کاغذ می‌آورم

هوشنگ مرادی کرمانی در سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان متولد شد. تا کلاس پنجم ابتدایی در آن روستا درس خواند و همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد. مادرش از دنیا رفته بود و پدرش دچار نوعی ناراحتی روانی-عصبی شده بود و قادر به مراقبت از فرزندش نبود. از همان سنین کودکی به خواندن علاقه خاص داشت و عموی جوانش که معلم روستا بود در این علاقه بی‌تاثیر نبود. پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت و تا دیپلم در آن جا زندگی کرد و در این دوره بود که شیفته سینما هم شد.
دبیرستان را در یکی از دبیرستان‌های کرمان گذراند. وی پس از مهاجرت به تهران دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را گذراند و در همین مدت در رشته ترجمه زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.
از سال ۱۳۳۹ در کرمان و همکاری با رادیو محلی کرمان نویسندگی را آغاز کرد، و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتی اش را گسترش داد.
اولین داستان وی به نام «کوچه ما خوشبخت‌ها» در مجله خوشه (به سردبیری شاملو) منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت. در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیده‌ای هستم» به چاپ رسیدند.
در سال ۱۳۵۳ داستان «قصه‌های مجید» را خلق می‌کند. این قصه‌ها، جایزه «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیب وی ساخت.
اما اولین جایزه نویسندگی اش به خاطر «بچه‌های قالیبافخانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد. این داستان سرگذشت کودکانی را بیان می‌کند که به خاطر وضع نابسامان زندگی خانواده مجبور بودند در سنین کودکی به قالیبافخانه‌ها بروند و در بدترین شرایط به کار بپردازند. در مورد نوشتن این داستان می‌گوید:«برای نوشتن این داستان ماه‌ها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آنها را به خوبی درک کنم». درک و لمس آنچه که می‌نویسد از خصوصیات نویسندگی کرمانی است که در تمام داستان‌های او می‌توان احساس کرد. می‌توان گفت مرادی با تمام وجود می‌نویسد.
آثار او به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شده است. اما اولین اثری که از او به زبان انگلیسی ترجمه شده بود داستان «سماور» از «قصه‌های مجید» بود که برای یونیسف فرستاده شد.
مرادی کرمانی در سال ۱۹۹۲ از سوی داوران جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن برلین به‌دلیل تأثیر عمیق و گسترده‌اش در ادبیات کودکان جهان به عنوان نویسنده برگزیده سال انتخاب شد و برنده جایزه جهانی برلین شد. وی هم‌چنین جایزه«خوزه مارتینی»(نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) را در کشور کاستاریکا از آن خود کرد.
او برای جلد دوم قصه‌های مجید در سال ۱۳۶۰ لوح تقدیر شورای کتاب کودک را دریافت کرد. مرادی کرمانی درباره اثر پذیری‌اش از نویسندگان مطرح و علایقش به آثار سینمایی گفته است، عامیانه ‌نویسی را از «صادق چوبک»، شاعرانه ‌نویسی را از «ابراهیم گلستان»، ایجاز را از «ارنست همینگوی» و «گلستان» سعدی، احساس را از «صادق هدایت» و طنز را از «چخوف» و «دهخدا» آموخته ام.
استفاده از ضرب‌المثل‌ها و آداب و رسوم عامه، کاربرد واژگان محاوره‌ای و آمیختگی نظم و نثر، از دیگر ویژگی‌های آثار هوشنگ مرادی کرمانی هستند که در آخرین آثارش مانند «ماه شب چهارده» و «نه تر و نه خشک» هم دیده می‌شوند.
اقتباس «داریوش مهرجویی» از «مهمان مامان» در سال ۱۳۸۲، فصل تازه‌ای را در روند اقتباس‌های سینمایی از روی آثار مرادی کرمانی گشود، این فیلم گرچه متعلق به سینمای کودک نبود، ولی به وضوح در نمایش شخصیت‌های فقیر معصومش، فضای خاص توأمان کودکانه، تلخ و طنزآمیز آثار کرمانی را بازتاب می‌داد (خود مرادی کرمانی گفته‌است که سرسختی پیرمرد در رمان «پیرمرد و دریا! همینگوی و لایه‌های درونی‌اش برای او این را تداعی می‌کند که پیرمرد، یک «مجید» آمریکایی است و از این جمله می‌توان چنین نتیجه گرفت که در داستان‌های وی نوعی روح کودکانه حضور دارند. هرچند در بعضی از آن‌ها-دست‌کم-شخصیت‌های محوری کودک نباشند.» این فیلم هم توانست نظر قاطبه منتقدان و انبوه تماشاگران را به‌سوی خود جلب کند.«مربای شیرین» تنها اثر اقتباش‌شده از روی داستان‌های مرادی کرمانی است که مطلقاً فاقد جنبه‌های عام‌پسند و هم‌چنین خاص‌پسند است. فیلم با دستمایه قراردادن داستانی واقع‌گرایانه از مرادی کرمانی-به‌عنوان ویژگی ثابت آثار او- فضا را به سوی موزیکال و فانتزی کودکانه برده‌است و این تناقص اساسی باعث شده که به اثری کم‌مایه تبدیل شود.
آخرین آثار سینمایی به نمایش درآمده از روی داستان‌های مرادی کرمانی، «تک‌درخت ها» (سعید ابراهیمی‌فر) و «گوشواره» (وحید موسویان) هستند که هر یک با آمیزش با جهان‌بینی خاص فیلمسازان خود رنگ‌ و بویی متفاوت به خود گرفته‌اند؛ اما هم‌چنان می‌توان ردپای آن کودکانگی تلخ طنزآمیز را مثلاً در شخصیت شاعر کرمانی فیلم تک‌درخت‌ها بازیافت که شعرهای نه‌چندان قاعده‌مند ولی باارزشش درنظر انجمن شاعران کرمان، برای خود شاعر سالخورده چون جواهری بی‌بهاست چراکه روایتگر دوران کودکی فرزندانش بوده و همچون آینه‌ای در مقابل کودک‌صفتی بی‌بغض و کینه اما پردرد خودش قرار می‌گیرند.
شاید مهم‌ترین عللی را که در چرایی این‌همه توجه فیلمسازان به آثار این نویسنده جهت اقتباس بتوان جست و جو کرد- که به‌طور مسلم مجموعه این رویکردها هرازچندگاهی توانست رنگ و لعابی به سینمای کودک و نوجوان با سینمای کودکانه ما بدهد-به وضوح در اظهارات خود نویسنده بیان گردند که ممکن است بتوانند برای تمامی سینماگران و نویسندگان شکست‌خورده عرصه کودک و نوجوان هم مفید واقع شوند:
«هنگام نوشتن داستان به جنبه‌های سینمای آن فکر می‌کنم؛ در واقع داستان را به صورت تصویری می‌بینم و به‌همین دلیل در رابطه با آثاری که از روی داستان‌هایم ساخته‌شده‌اند، کم‌ترین مشکل را دارم».
«بشر اولیه قبل از این‌که نویسنده شود سینماگر بوده و تصاویر روی دیواره غارها، مجسمه‌ها و ظروف سفالی گواه این امر است. بشر از ابتدا دوست داشته که ذهنش تصویرگر باشد و این امر امروزه با استفاده از ابزار و تجهیزات در قالب سینما و تصویر امکان‌پذیر شده‌است. هرکس که کتابی
می‌خواند، به‌دلیل نوع برداشت و تصویرسازی ذهنی‌اش از داستان، به نوعی نویسنده‌است.»
«من وارد ادبیات کودک نشده‌ام، بلکه ادبیات کودک در من شکل گرفته‌است. قبل از نوشتن برای کودکان، برای رادیو متن می‌نوشتم. یکی از شته‌هایم که خوب هم جواب داد و قرار بود ۱۳ روز طول بکشد، قصه‌های مجید بود که ۴ سال طول کشید. فکر می‌کنم که
بازتاب کودکی در من مانده است؛ من در کودکی مانده‌ام و هر چه بگذرد، کودکی از ذهنم نمی‌رود. هرکسی‌که کودکی‌اش را ازدست بدهد، جانش را از دست می‌دهد و می‌میرد».
«هرگز سعی نمی‌کنم برای کودکان بنویسم، موقع نوشتن هم پایه واژگانی خوانندگان را در نظر نمی‌گیرم؛ هر چه دل تنگم می‌خواهد روی کاغذ می‌ آورم و می‌بینم بچه‌ها دورم جمع شده‌اند. من در نوشتن نه به پیام و نه به روانشناسی توجه نمی‌کنم. نوشتن برای من یک حادثه درونی است که یک مطلب که به ذهنم آمده و تمام مواقع در ذهنم وجود دارد، در من درونی می‌شود و روی کاغذ می‌آید.»

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *