پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | روزگاری که گذشت

روزگاری که گذشت





۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱:۱۳

روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتی زاده
بخش صد و نوزده
هنگام مراجعتم چنان نسیمی وزیدن گرفت و آن در پای آتشین و گرمای جانگداز را به هوایی ملایم و نوازش دهنده تبدیل ساخت که گویی بهار بود نه قلب الاسد تابستان و کسی در عقب سر من صحبت می کرد ومی شنیدم که می‌گفت حالا که به این زن و بچه ها ترحم کردی از خانه ات خیر می بری.
چون روی خود را برگردانیدم تا گوینده این سخنان را بشناسم به جز بیابان برهوت و تنها بودن خودم کسی دیده نمی شد و از آن جا تا محلی که آن زن و بچه ها نشسته بودند مسافت زیادی فاصله بود به نوعی که نمی شد تصور کرد که این سخنان را آن زن گفت.
چند روز از این واقعه نگذشته بود که انتشار یافت قسمتی از آب رودخانه کرج را برای شرب طهران می آورند و این خبر موجب این شد که قیمت زمین خانه ام بیست برابر ترقی کرد و آن محل بی آب و آبادانی بهترین محلات طهران شد.
به تدریج به کار معاملات و داد و ستدها توسعه می دادم و چون تمام سعی و کوششم در این بود که معاملاتم منحصر به مصنوعات ایران بوده باشد خرید و فروش قالی های کرمان را هم جزو کار وارد کردم و در رشته قالی شناسی وارد شدم.
شنیده بودم کسانی که قالی به خارج ایران برای فروش صادر نمایند منافع خوبی می برند. از این جهت درصدد پیدا کردن روابطی با ممالک خارجه از قبیل فرانسه و سوییس و آمریکا برآمدم. اما چون این کار سرمایه زیادی می خواست میدانی برای پیشرفت کار خود نمی یافتم. در نتیجه آگهی های مختلفی که در جراید و مجلات خارجی کردم مراجعینی پیدا شد؛ اما چون در آگهی ها خود را کمیسیونر و حق العمل کار معرفی کرده بودم. مراجعه کنندگان سعی داشتند به وسیله من مصنوعات مملکت خودشان را در ایران به فروش برسانند. در صورتی که این عمل با نظریه من مباینت داشت و درست برعکس عقیده و مرامی که داشتم بود. اما بعداً متوجه این مطلب شدم که هیچ کس نمی تواند بگوید که تمام احتیاجات خودمان را نمی توانیم تهیه و تدارک کنیم. بلکه معمول مردم دنیا این است که بعضی اجناس و مصنوعات را از خارج به مملکت خود وارد می نمایند و در مقابل هم امتعه خود را با آن ها می‌فروشند.
پس از آن که بر این عقیده معتقد شدم، در انتخاب مال التجاره ای که بایستی به مملکت خود وارد کنم نظرم این شد که از وارد کردن اجناس بی حاصل کم دوام و زرق برق دار که موجب گول خوردن و به هدر رفتن سرمایه مردم ساده خوش باور می شود. هرچند هم که منافع آن معاملات زیاد باشد صرف نظر کنم و تنها به فکر استفاده خودم نباشم واردات خود را به احتیاجات خانم ها از قبیل پارچه هایی که از ابریشم مصنوعی بافته می شود و به قول کسبه غلط انداز است اختصاص دهم. صدی صد از آن چه سرمایه گذاری کرده ام فایده خواهم برد. اما اقدام به چنین معاملاتی در نظر من خلاف و گناه می آمد و می دانستم چگونه زن های ساده لوح اموال خود و شوهرانشان را جاهلانه روی تقلید از آن و از این به باد می دهند.
بنابراین تصمیم گرفتم وسیله و واسطه وارد کردن اجناسی باشم که از وارد کردن آن متاع فوایدی حاصل گردد و عده ای به کسب و کار برسند.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *