پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گفت و گوی علی اصغر مظهری کرمانی با «پیام ما»: خاطرات کاخ رادیو

گفت و گوی علی اصغر مظهری کرمانی با «پیام ما»: خاطرات کاخ رادیو





۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۲۲:۵۵

گفت و گوی علی اصغر مظهری کرمانی با «پیام ما»:
خاطرات کاخ رادیو

سی سال است که جلای وطن کرده و در «ونکوور» کانادا روزگار می گذراند. نه این که کرمان را فراموش کرده باشد. خودش می گوید که در طول این سی سال کمتر روزی بوده که به یاد ایران و کرمان نباشم. نویسنده است و کتاب های«حدیث عشق» ، « شاهین کویر، چاپ اول و دوم» ، خاک دُردآلود» ، ترانه های خیام» ، «گشت و گذاری در ایران ترجمه از انگلیسی» و «آوای پرندگان» – که چاپ سوم آن هم نایاب است – را تقدیم جامعه فرهنگی کرده است. از او می توان به عنوان الگوی یک انسان پرکار، یک مدیر توانمند و یک وکیل شجاع یاد کرد.
علی اصغر مظهری کرمانی متولد نهم آبان ماه 1314 خورشیدی است. وی اولین گوینده رادیو کرمان بوده است. گوینده ای که سال ها ریاست رادیوهای کرمان و تهران را عهده دار بوه و در استان های بلوچستان و سیستان و خراسان به عنوان مدیرکل اطلاعات و رادیو – ارشاد کنونی – انجام وظیفه کرده است. مظهری علاوه بر گویندگی، قلمی زیبا و دلنشین نیز دارد. همین ویژگی باعث شد که سال ها در کسوت دبیر شورای عالی نویسندگان رادیو ایران نیز ایفای نقش کند و از استادان به نام اعضای شورای عالی نویسندگان بیاموزد.
این نویسنده و هنرمند کرمانی در سال 1350 به مجلس شورای ملی راه یافت و تا 7 سال بعد به عنوان نماینده مردم کرمان، کرسی مجلس را در اختیار داشت. مظهری همان نماینده شجاعی است که پس از فاجعه 17 شهریور علیه دولت شریف امامی سخنرانی معروفی کرد که چون مستقیم از رادیو تلویزیون پخش شد او را شهره خاص و عام کرد.
مظهری در کانادا نیز دست از کار فرهنگی برنداشت و در یک موسسه فرهنگی و بنیاد خیریه ای که اقدمات نیکوکارانه اش تنها در ایران انجام می شد تا سن هفتاد و پنج سالگی هم مدیریت کرد و هم قلم زد.
گفت و گوی من با این نویسنده و هنرمند را در این شماره پیام ما بخوانید؛

رادیو کرمان اولین بار در سال1336 پخش خود را به صورت آزمایشی آغاز کرد. از آن سال قریب 60 سال می گذرد. یک فرستنده یک کیلوواتی در جلال آباد نصب کرده بودند. استودیوی کوچکی هم در اداره پست و تلگراف کنونی در خیابان عدالت(جنب فرمانداری) داشتیم. البته در این محل باغ پست و تلگراف وجود داشت و استودیو کوچکی داخل این باغ بود. مهندس پوریوسفی مسوول فنی بود صدای خوبی هم داشت. ایشان اعلام می کرد:«این جا کرمان است؛ پخش آزمایشی رادیو کرمان.»
برنامه های رادیویی در زمان پخش آزمایشی وجود نداشت. این طور نبود که بیست و چهار ساعت برنامه داشته باشد. روزی ده، دوازده ساعت موزیک پخش می شد. رادیو کرمان هنوز کار را شروع نکرده مشهور خاص و عام شد. دلیلش هم این بود که صدایش به گوش همه شهروندان می رسید.
استاندار کرمان در دوران پخش آزمایشی، آقای«دادور» بود. دادور؛ عاشق تبلیغات بود. من آن وقت ها کارمند اداره عمران- که زیر نظر استانداری اداره می شد- بودم.
کرمان؛ دو روزنامه محلی داشت. بخش اعظم این روزنامه ها را آگهی تشکیل می داد. من نویسنده یکی از این روزنامه ها بودم. آقای دادور نوشته هایم را می خواند. یک روز من را به استانداری دعوت کرد و خواست که برای رادیو برنامه بسازم. بخش فنی رادیو زیر نظر پست و تلگراف بود. من و مهندس پوریوسفی و دختر رییس پست و تلگراف که گویندگی را بر عهده گرفته بود، یک برنامه یک ساعته ساختیم. اخبار استانداری را هم پخش می کردیم. چون رادیو به صورت آزمایشی کار می کرد، هیچ کدام از این برنامه ها رسمیت نداشت.
وزارت اطلاعات(اداره کل انتشارات و رادیو قبلی) خبر شدند که رادیو کرمان در حال ساخت و پخش برنامه است. آقای داوود فخر راوری را برای تاسیس اداره اطلاعات و رادیو به کرمان فرستادند. آن زمان رادیو بخش مهم اداره اطلاعات بود. به هر حال با اقداماتی که انجام گرفت، رادیو کرمان رسمی شد. بنده هم به عنوان گوینده استخدام شدم. دستمزد من برای هر جلسه اجرا 50 ریال بود. من اولین کسی بودم که به صورت رسمی در رادیو کرمان این جمله را گفتم:«این جا کرمان است رادیو کرمان»
من در رادیو کرمان همه کار انجام می دادم. از گویندگی گرفته تا تنظیم خبر، برنامه نویسی، پخش خبر و تهیه کنندگی و… انجام می دادم.
روزگاری که رادیو کرمان به صورت آزمایشی کار می کرد، «فائقه آتشین» به کرمان آمده بود و همراه پدرش در سینما درخشان(میدان مشتاق) برنامه اجرا می کرد. 6 سال سن داشت. یک کلاه مخملی روی سر و یک کت هم روی دوشش می گذاشت و غزل می خواند. به پدرش پیشنهاد دادم که دختر خود را برای مصاحبه به ساختمان رادیو بیاورد. این اولین مصاحبه فائقه آتشین بود که بعداً در خاطراتش هم ماجرا را گفته است.
خبرنگاری که با دوچرخه راه می رفت!
آقای محمد دانشور اولین کسی بود که به عنوان خبرنگار در رادیو کرمان استخدام شد.
مطلبی درباره ایشان نوشته ام تحت عنوان«خبرنگاری که با دوچرخه راه می رفت!» دانشور یک دوچرخه داشت. فرمان دوچرخه را به دست می گرفت و در خیابان و بازار و… راه می رفت. البته اگر گاهی شتاب داشت دوچرخه را سوار می شد.
بعد از دادور، عبدالوهاب اقبال استاندار شد. اقبال بیش از استاندار قبلی به رادیو علاقه داشت. صدای رادیو ایران هم به همه جا نمی رسید. من به عنوان رییس روابط عمومی استانداری هم به اداره اطلاعات(رادیو) منصوب شدم. استاندار اختیارات زیادی داشت. از طرف وزیر کشور اجازه امضا داشت. ایشان من را به استانداری منتقل کرد. اما چون استانداری نمی توانست ردیف حقوقی برای من تعیین کند، شهرداری حقوق من را می داد.
بعد از مدتی داوود فخر از کرمان رفت. علی یاسایی، فرهنگی و سیاست پیشه باتجربه، سرپرست رادیو شد. قلم نسبتاً خوبی هم داشت. در دوران او رئیس رادیو بودم. اما چون از نظر شخصیتی، صبغه سیاسی داشت؛ او را کنار گذاشتند.
دبیر شورای عالی نویسندگان رادیو
در همان ایام پس از ماجراها رسماً از استانداری به اداره اطلاعات(رادیو) منتقل شدم. تا سال 1342 در اداره اطلاعات و رادیو کرمان کار کردم. سپس به انگیزه ادامه تحصیل دانشگاهی در خواست انتقال به تهران دادم. فقط شهرهای تهران و تبریز و اصفهان، هر کدام یک دانشگاه داشتند. به سختی با انتقال من به تهران موافقت شد. در رادیو تهران گفتند که ما برای تو شغل نداریم. باید به عنوان بایگان حسابداری انجام وظیفه کنی. قبول کردم و گفتم اشکالی ندارد. ابلاغ مرا برای امضا نزد وزیر بردند. وزیر با فعالیت های من در کرمان آشنایی داشت. برای همین با شغل جدیدم مخالفت کرده و گفته بود که بایگانی برای ایشان جای مناسبی نیست. بنابراین دبیر شورای عالی نویسندگان رادیو ایران شدم که نه تنها مرا که مقامات رادیو هم بهت زده شدند و گمان بردند واسطه ای داشته ام در حالی که یک نفر را هم در وزارتخانه نمی شناختم.
بعد از مدتی با حفظ سمت ریاست امور اداری را هم به من دادند. دو، سه ماه گذشت. رییس رادیو تهران به مشهد منتقل شد. قاعدتاً باید شخص دیگری جانشین او می شد. فردی که دکترای ادبیات فارسی داشت جزو گزینه ها بود. اما در نهایت ایشان را برای مدیریت مناسب ندیدند و از من خواستند که با حفظ دو سمت قبلی رییس رادیو تهران شوم. در ابتدا نپذیرفتم. استدلالم این بود که نمی توانم هم زمان به چند کار بپردازم. آن روز به مهندس عاطفی- رییس شبکه- گفتم:«من صبح اولین کسی هستم که در محل کار حاضر می شوم و پشت میز کارم می نشینم. ساعت یازده شب هم به خانه ام می رسم. فرزندانم اغلب، تعطیلات مرا می بینند.»
صبح که سر کار می رفتم بچه هایم خواب بودند. شب، هنگام بازگشت، باز هم خواب بودند. همسرم برای بچه ها هم پدر و هم مادر بود.
رادیوی فرا مرزی
در سال 1344 که تیمساران به وزارت خانه ما آمدند محترمانه به زاهدان تبعید شدم. رادیو زاهدان دورترین و پرمسوولیت ترین و قوی ترین رادیو در ایران بود. رادیوهای دیگر استان ها یک کیلووات قدرت داشتند؛ اما رادیو زاهدان دارای 100 کیلووات، قدرت بود. رادیو زاهدان برای پاکستان، افغانستان و هندوستان برنامه پخش می کرد. 2 ساعت برنامه به زبان اردو، یک و نیم ساعت بلوچی، یک ساعت فارسی دری ویژه افغانستان پخش می شد. بیش تر آهنگ پخش می شد. اما من شب ها یک برنامه تحت عنوان در قلمرو زبان فارسی می نوشتم. استقبال بسیار بالایی از این برنامه شد. پنج سال از بهترین سال های عمرم در رادیو زاهدان گذشت. خیلی زحمت کشیدم؛ اما از نظر کاری بهترین ایام عمرم بود. ساختمانی برای رادیو ساختیم که به کاخ رادیو معروف شد. حتما آن ساختمان در برابر کاخ های امروزی جلوه ای ندارد؛ اما در زمان خودش ساختمان جذابی بود.
رادیو زاهدان یکی از موفق ترین رادیوها بود. یکی از مقامات کشوری با اتومبیل از خراسان به افغانستان و سپس به پاکستان رفته بود و از راه کویته به زاهدان و از آن جا به تهران رسیده بود. وی پس از بازگشت به تهران گزارشی که داده و در آن عنوان کرده بود که:«در مسیرم به هر قهوه خانه ای که سر می زدم، صدای رادیو زاهدان را می شنیدم.»
این رادیو نمی توانست همه کشور هندوستان را پوشش دهد. اما چون فرستنده برد زیادی داشت، نیمی از هند را تحت پوشش خود گرفته بود. همه نقاط پاکستان و افغانستان از برنامه های ما استفاده می کردند. شنوندگان از این دو کشور نامه می فرستادند. نامه هایی به زبان های اردو، بلوچی و فارسی دری. کتاب شعر می فرستادند و ما هم در تولید برنامه از آن ها استفاده می کردیم.
پدر کُشتی و تخم کین کاشتی
سال 1349 به خراسان منتقل شدم. ترک زاهدان خیلی برایم سخت بود. وقتی به زاهدان رفتم، رادیو زاهدان، یک اداره کوچک بود در ساختمانی استیجاری که در عرض 5 سال تبدیل به اداره کل شده بود. به خراسان رفتم و یک کرمانی جانشین من در زاهدان شد.
یک سال در خراسان بودم. در سال 1350 نماینده مردم کرمان در مجلس شورای ملی شدم. هفت سال نماینده مجلس بودم. سال 1357 قبل از روی کار آمدن شاپور بختیار استعفا کردم.
یکی از نطق های به یاد ماندنی که در مجلس انجام دادم، نطق پس از حوادث 17 شهریور(میدان ژاله) بود. حادثه در زمان نخست وزیری شریف امامی رخ داد. بنده در آن نطق خطاب به نخست وزیر گفتم:«پدر کُشتی و تخم کین کاشتی/ پدر کُشته را کی بود آشتی؟» این نطق به صورت مستقیم از تلویزیون پخش شد. در طول سال های اخیر هم بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است. هنوز برخی از سلطنت طلبان دو آتشه می گویند مظهری یکی از پایه های رژیم شاه را سست کرد. تهدیدم هم کردند.
سال ها بعد به کانادا مهاجرت کردم چون بعد از دو سال که از بازنشستگی من می گذشت و مستمری بازنشستگی دریافت کرده بودم پاک سازی شده و از حقوق اجتماعی محروم شده بودم. بعد از مدتی زندگی در کانادا به واسطه یکی از دوستانم کاری پیدا کردم که مورد علاقه ام بود. برای این دوست قدیمی در کانادا یک موسسه خیریه تاسیس کردم و در موطن او شهر اراک یک مرکز قلب مجهز ساختیم و تا من مسئول بودم هر سال بیش از هزار دست لباس در ایام نوروز به فرزندان خانواده های بی بضاعت هدیه دادیم. بیست سال در آن خیریه، کار فرهنگی می کردم چون نشریه ای هم به فارسی و انگلیسی داشتیم که خودم کارهایش را انجام می دادم. سرانجام در سن 75 سالگی اعلام بازنشستگی دوم را کردم و قلم را بر زمین گذاشتم. به خصوص که فاصله خانه تا محل کارم 25 کیلومتر فاصله داشت و نمی توانستم رانندگی مناسبی داشته باشم. به همین دلیل از رفتن به موسسه امتناع کردم. در حال حاضر با مختصر حقوق بازنشستگی که در کانادا می گیرم زندگی ام را می گذرانم.
توطئه کشک و بادمجان
عضو هیأت امنای جنگل قائم نبودم؛ اما تا جایی که می توانستم در جهت پیشرفت جنگل قائم تلاش می کردم. نخست وزیر وقت را برای بازدید به جنگل قائم بردم. نخست وزیر گفت:«جنگل دکتر بقایی است؟» گفتم:«جنگل مال مردم کرمان است.» همان جا قضیه حل شد و درخواست 300 هزار تومان پول برای حفر چاه آب مطرح شد و پایان ساختمان قهوه خانه که به سرانجام رسید.
در قضیه مهمانی کشک و بادمجان که به مناسبت سالگرد مشروطیت برگزار شده بود، جزو بازداشت شدگان بودم. این قضیه صد در صد توطئه بود که از جانب بنی صدر هدایت می شد. بنی صدر از بقایی کینه داشت و قصد مشکل تراشی برای او داشت. روحانیت از جمله آقای فهیم کرمانی مردانگی کردند و جلوی بنی صدر ایستادند و با او همکاری نکردند.
کرمانی ها مردمی نجیب و مهربان
روزی یک دوست قدیمی ایرانی در کانادا می خواست به منزل ما بیاید. گفتم خودم دنبالت می آیم. با یک ماشین که ده سال از تولید آن می گذشت دنبال آن شخص رفتم. با تعجب نگاهی به ماشین انداخت و گفت:«ماشینت همین است؟» گفتم:«بله!» حرکت کردیم. به خیابانی که خانه مان در آن بود پیچیدم. پرسید:«خانه تان از این طرف است؟» جواب دادم:«بله!» وقتی که به خانه رسیدیم، با تعجب بیش تری پرسید:«خانه تان همین است؟» گفتم:«بله، همین است!» اما همچنان برایش غیر قابل باور بود. داخل خانه آمد. همسر و بچه های من را دید و باور کرد خانه من همین است. دوستم ادامه داد که وقتی به میزبانم گفتم سراغ مظهری می روم گفتند «تو را با پولدارها چه کار؟» پاسخ دادم او هم ژورنالیست بی پولی مثل خود ماست اما قبول نکرد. ناچار برای دوست روزنامه نگارم توضیح دادم یک نفر دیگر هم با نام فامیل مظهری در شهر«ونکوور» زندگی می کند که بسیار پولدار است. دوستم فوری گفت چیزی به فامیلت اضافه کن، من هم استقبال کردم و گفتم برای این که از آن شخص تشخیص داده شوم یک پسوند برای نام خانوادگی ام انتخاب می کنم. دوستم پیشنهاد داد که پسوند«کرمانی» را بر فامیل خود بیفزایم. زیرا هم یادآور شهر و زادگاهم است و هم در همه جا کرمانی ها را به عنوان مردمی نجیب و مهربان و صدیق می شناسند.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

مطالب مرتبط

کارگروه پژوهشی‌ـ‌کاربردی شبیه‌سازی شورای امنیت ملل متحد برگزار می‌شود

با حضور محمدجواد ظریف وزیر خارجه سابق ایران

کارگروه پژوهشی‌ـ‌کاربردی شبیه‌سازی شورای امنیت ملل متحد برگزار می‌شود

اعزام سفیر ایران به سوئد متوقف شده است

وزیر امور خارجه:

اعزام سفیر ایران به سوئد متوقف شده است

شاخ و شانه کشیدن برای خاورمیانه

اسرائیل و ایالات متحده امریکا در حال برگزاری رزمایش مشترک هستند

شاخ و شانه کشیدن برای خاورمیانه

سهم ناچیز زنان از بودجه 1402

رئیس فراکسیون زنان مجلس اعلام کرد:

سهم ناچیز زنان از بودجه 1402

وعده افزایش رابطه با روسیه از زبان قالیباف

دولت و مجلس برای افزایش روابط همسایگی در شمال تلاش می‌کنند

وعده افزایش رابطه با روسیه از زبان قالیباف

سلاح هسته ای امنیت‌آفرین نیست

کمال خرازی، رئیس شورای راهبردی روابط خارجی:

سلاح هسته ای امنیت‌آفرین نیست

رهبران چند کشور اروپایی نگاه‌های افراطی و شتابزده دارند

همزمان با سفر وزیر خارجه بلاروس به تهران، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و رئیس رژیم صهیونیستی با وزیر خارجه آمریکا دیدار کردند

رهبران چند کشور اروپایی نگاه‌های افراطی و شتابزده دارند

«اژدهای هفت‌سر» بهترین تعریف فساد سیستمی است

گفت‌وگو با محمود صادقی، حقوقدان و نماینده پیشین مجلس

«اژدهای هفت‌سر» بهترین تعریف فساد سیستمی است

آقای قالیباف وظایف مجلس چه می‌شود ؟

آقای قالیباف وظایف مجلس چه می‌شود ؟

بازی با شفافیت

نمایندگان مجلس قبل از به سرانجام رساندن طرح شفافیت آرا نمایندگان کلیات یک طرح جدید را تصویب کردند

بازی با شفافیت

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *