مصاحبهی اختصاصی پیامما با عرفان محمود شاعر و مترجم: بر دیوار غار
۳۱ فروردین ۱۳۹۵، ۲۱:۲۰
مصاحبهی اختصاصی پیامما با عرفان محمود شاعر و مترجم:
بر دیوار غار
امروز با عرفان محمود (رعایی) حرف زدم، شاعر و مترجمی که نه تنها بواسطهی شعر و هنرش بلکه بخاطر سبک زندگی و شاعرانه زیستناش همیشه مورد توجه و مهر و علاقهی جامعهی شعر و ادب کرمان بوده، به یاد میآورم که منصور علیمرادی به یکی از دوستان میگفت”چطور عرفان را نمیشناسی؟ او چشم روشنفکری کرمان است” و واقعا از مهربانی و لطف و از همهچیز مهمتر هنرمندانه زیستن واقعا چشم اهل ادب کرمان است. جذابیت این مصاحبه از آن جهت است که نه تنها عرفان شاعری است کرمانی واهل ادب بلکه او بواسطه برونگراییاش به گونهای موتور محرکهی شعرها و داستانهای زیادی بوده و زمانی بود که اگر به خانهی او میرفتی میدیدی که فلان شاعر مهمان است و فلان داستان نویس در راه خانهاش (و البته بیچاره همسرش و مهماننوازی کرمانیها) او در حال حاضر مشغول ترجمهی شاهکاری است از «ابی هافمن» به نام «این کتاب را بدزدید» که راه و رسم زنده ماندن در جامعهی سرمایهداری را درس میدهدو به قول ادروارد آلبی نمایشنامه نویس معروف :آدمها در جامعهی سرمایهداری به دو دسته تقسیم میشوند کسانی که این اثر را خواندهاند و کسانی که نخواندهاند. این کتاب اثری در شناخت جامعه و قوانین سرمایه که از دانش نهفته در آن هرچه بگویم کم است.
بگذریم، حوالی سال هشتاد بود که از مدرسه فرار میکردم و دزدکی خودم را به کتابسرایی میرساندم که فقط کتابهای خوب ادبیات را میآورد و به هیچوجه کتابی با رنگ و سلیقهی کوچه و بازار در آن کتابسرا پیدا نمیشد و حتی یک کتاب درسی هم نداشتند و واقعا جایی برای فرار از مدرسه ساخته بود که میتوانستی گوشهای از مغازه روی یک صندلی بنشینی و اگر مثل من تمام درآمدن پول توجیبی اندکی بود که کفاف کرایهی تاکسی از خانه تا مدرسه را هم نمیداد، راحت و بدون دغدغهی نگاه معنیدار و چشمغرهی کتابفروش تا دلت میخواست کتابی را بخوانی و حتی اگر مدارک شناسایی داشتی میتوانستی همان کتابهای کتابفروشی را به امانت ببری و به ازای هرشب که کتاب را پیش خودت نگهمیداری ۵۰ تومان ناقابل به صندوق کتابفروشی بیاندازی و اگر خدایناکرده کتابرا خراب کردی و به قول عرفان از غذایت به کتابهم دادی، دیگر به ناچار باید کتاب را میخریدی وگرنه ممکن بود کتابی که دیروز آن را خواندی امروز کسی برای خودش بخرد و خلاصه حضور در این کتابسرا یکی از بهترین خاطرات هر کتابخوان کرمانی در آن دوره بود و عرفان به گونهای با نسلی از اهل کتابهای کرمان که من هم یکی از بچههای همان نسل هستم مستقیما در ارتباط بود و بسیار هم تاثیر گذار، بهانهی صحبت امروز چاپ گزیدهای از غزلیات عرفانمحمود به نام “بر دیوار غار” بود که نشر نون وظیفهی انتشار این اثر را به عهده گرفته و بزودی شاهد حضور این کتاب در کتابفروشیهای معتبر خواهیم بود. طبیعتا حرفهای ما از کتاب و غزل شروع شد و با جامعه و غیره به پایان رسید، متنی که پیش روی شماست خلاصهای از مصاحبهی اختصاصی پیامماست با عرفان محمود:
پیش از هرچیز چرا بر دیوار غار؟
خوب این اولین مجموعهی شعری است از من که منتشر میشود و تلاشمان هم این بوده که به نمایشگاه کتاب امسال برسد و تا چند روز آینده مرحلهی چاپ هم سپری میشود اما این سوال جالبی است، در واقع این مجموعه شامل شعرهاییاست که متعلق به دورههای مختلف زندگی من است و دنبال اسمی بودم که نخ تسبیحی باشد بین این دانهها که هر کدام متعلق به دورهای از زندگی من است و خواستم آن حس مشترکی را که در کارهای مختلف دارم را با این اسم تداعی کرده باشم و حوزهی معنایی ایجاد کرده باشم و در آن حوزه همهی این کارها جا گرفته باشد.
من فکر میکنم نگاه جامعهی ما به ادبیات اینگونه است که اهالی ادبیات مردمان منزوی هستند که مواجه شدن با تولیدات ایشان هم مثل خواندن کلماتی است بر دیوارغاری آیا در مورد این کار همینطور است؟
بله من یک حوزهی معنایی را در نظر داشتم و هرچند خیلی هم علاقه ندارم با تکیه کردن به یکی از معناها بقیهی معناها را حذف کنم ولی خوب این هم میتواند یکی از معانیباشد این نام منتقل میکند، مبحث انسان اولیه که چیزی برای گفتن دارد ولی زبانی ندارد و حوزههای معنایی دیگر…
چرا حالا که از کرمان رفتی و ساکن تهران شدی کتابت را منتشر کردی؟
(بین خیلی از اهالی ادبیات من این مهاجرت را دیدهام و به گونهای این احساس هم القا میشود که باید بروی تا کار حرفهای بکنی افرادی مثل منصور علیمرادی و محمدعلی علومی و بسیاری دیگر که از کرمان رفتند و سپس رشد ایشان در جهان چاپ و نشر آثار شروع شد و بهگونهای تازه بعد از مهاجرت جدی شدند.) تقریبا همیشه جملاتی شبیه به اینها که گفتی از خیلی از اهالی ادبیات شنیدهام برای من به هیچوجه اینگونه نبود و تغییراتی که من در زندگیام دادم از کرمان آغاز شد و اگر کامل بخواهم شرح بدهم، من روش زندگیام را تغییر دادم و شغلم را رها کردم و تصمیم گرفتم بعد از این تمام تمرکزم را روی مقولهی ادبیات و نوشتن بگذارم و این یک پروسه بود که در کرمان آغاز شد و انتشار مجموعه هم بخشی از این پروسه بود و عوض کردن شهر چنان تاثیری در این پروسه نداشت حداقل دربارهی من اینگونه نبود.
پس ترک کرمان برای چه بود؟ همان کرمان هم میتوانستید همهی اینکارها را بکنید.
مقداری از تصمیم به گردن نزدیک بودن به مراکز اندیشه در پایتخت بود،هرچه بیشتر دیده شدن و شناخته شدن و حضور در جلسات بسیار زیاد و آشنایی با آدمهایی که از شهرستان احساس میکنی که آنها با تو بسیار متفاوت هستند و اما وقتی که از نزدیک با ایشان برخورد میکنی تازه درمییابی که ایشان هم انسانهایی هستند شبیه به خود تو و از طرفی بار حسی کار کردن که در تهران هست، یعنی همین که میبینی کنار دستیات و یا آن دوستت و کلا با هرکسی که در ادبیات به سرعت مشغول کار کردن است و همین که اصطلاحا همه مشغول دویدن هستند و پایتخت جوی بسیار فعال و پویا دارد و همهی اینها دست به دست هم میدهد تا به قول عدهای که میگویند: اگرمثلا سیگار را ترک کردی حتی مسیری که از آن میگذشتی را باید تغییر بدی ، خوب من هم داشتم تغییر بزرگی در زندگی میدادم و این تغییر جا به نفع نزدیکی به مراکزی بود که اتفاقات فرهنگی در هجم گسترده در نزدیکی تو حادث میشوند و به فاصلهی نیم ساعت تا یکساعت هرکسی را که بخواهی میتوانی ببینی و گاهی یک تماس با مهمترین انسان مثلا در فلان زمینه فاصله داری و اگر از این امکانات استفاده نکنی اشتباه خود توست. اگربه یاد داشته باشی وقتی که دربارهی موسسهی فرهنگی حرف میزدیم میگفتیم که حتی میشود از شخصی مثل مراد فرهادپور دعوت کرد که هر ۶ ماه یکبار به کرمان بیاید و سخنرانی بگذارد و یا درسگفتاری برگزار کند، حال آنکه برای مثال من اینجا هر لحظه که اراده کنم میتوانم مراد را ببینم.
پس به عنوان یک شاعر از کرمان رفتن را پیشنهاد میکنی به کسانی که میخواهند کار حرفهای انجام بدهند؟
اینها حسنهای این شهر ما کسانی را داریم که خیلی هم جدی در ادبیات ایران فعالیت میکنند و تهران زندگی نمیکنند و در عینحال توانستهاند با شیوههای دیگری کار خود را پیشببرندامثال بیژن نجدی و ابوتراب خسروی. اما مهمترین بخش ماجرا ایناست که این انتخاب خیلی انتخاب شخصیاست و هر حالتی امکان دارد که اتفاق بیافتد و درکل تهران برای کسی که میتواند از مزایای تهران استفاده کند مفید است اما اگر نتواند از این مزایا استفاده کند واقعا کار اشتباهیاست و اصلا جای زندگی نیست.
حالا که به عنوان یک شاعر از کرمان رفتی آیا این آینده را پیشروی خود میبینی که از ایران هم روزی بروی؟
به هیچ وجه ، به نظر من دور شدن از جغرافیایی که در آن و یا دربارهی آن مینویسی دقیقا برابر است با از دست دادن آنچه که می نویسی و اگر در ارتباط نباشی و حضور فیزیکی نداشته باشی ذخیرهی احساسی تو پایان مییابد و از تجربهی زیستن تهی میشوی و قاعدتا دیگر چه میخواهی بنویسی؟
برویم به روزهای کتابفروشی،مخاطب کتابسرای تو از چه طبقهای بودند؟
از آنجایی که میدانی کتابسرای من جائی بود که فقط یکسری کتاب خاص از نویسندگان و مولفان و مترجمان خاصی برای فروش گذاشته میشد و قاعدتا با همهی کتابفروشیهای کرمان فرق داشت چرا که در نتیجهی این کتابهایی که انتخاب میکردم و میآوردم قاعدتا فقط کسانی به کتابسرای من میآمدند که مخاطب چنین کتابهایی بودند…
قاعدتا کتابفروشی واقعی اینجاست و آنجا که از فلان نویسندهی کوچهو بازار و فلان کتاب کنکور و بهمان روانشناسی ماه تولد کنار هم جمع کردهاند بقالی کلمات است و کتابفروشی نیست.
دقیقا این میشود مخاطب حرفهای کتاب و عمدتا خود کسانی که دستی در هنرهای مختلف در کرمان داشتند و شاید بتوانم بگویم که ۲۰۰ مشتری ثابت داشتم و همینها میآمدند و میرفتند و فقط طیف خاصی مخاطب بودند و رمان خوان و دیگران همه اهالی رستهای از هنر بودند و جامعهای بسته و کوچک را درست میکردند و از نظر اقتصادی هم پائین و ضعیف بودند،منظورم فقیر نیست منظورم کسانیاست که برایایشان مهم بود که قیمت این کتاب چند است و مامیدانیم که در کرمان مردمی داریم که برایشان قیمت ماشین و یا حتی خونههم مهم نیست اما مشتریهای من معمولا قبل از خرید کتاب باید فکر میکردند که مشغول خرج کردن از پول کدام نیاز روزمره هستند و بخصوص در کرمان که انقدر اختلاف طبقاتی هست کمتر کسانی را دیدم از طبقات فرا دست که حداقل به کتابسرای من بیایند و به نظر من این فاصله در این سالها هرچه بیشتر و بدتر هم شده. و البته در پایان هم بواسطهی مشکلات مالی در سال ۸۳ کتابسرا بسته شد.
اگر دوباره آن موقعیت را داشته باشی بازهم در کرمان کتابفروشی تاسیس میکنی؟
بله صد در صد، از لحظهای که کتابسرا را بستم همیشه آرزوی بازگشایی آن را داشت، چون به نظرم این کار واقعا کار تاثیر گذاری بود و با نگاهی که من در زمینهی فرهنگی داشتم کتابفروشی این حس را به من میداد و فکر میکنم که کرمان هم به چنین فضاهایی نیاز دارد همانطور که میدانی اعتبار یک کتابفروشی به کتابفروش است که بتواند با مشتری حرف بزند و کتاب به او معرفی کند و خودش کتابخوان حرفهای باشد و مثلا بتواند از مشتری بپرسد چه چیزهایی خواندی؟ خوب حالا این کتابها را من پیشنهاد میکنم که به گنجینهات اضافه کنی… کاری که متاسفانه من در کرمان کمتر دیدهام کسی انجام بدهد و صرفا میگویند قفسهی تاریخ آنجاست، و یا به تازگی صاحب نرمافزار هم شدهاند و در آن فقط اسم کتاب را جستو جو میکنند تا ببینند که کتابرا موجود دارند یا خیر. در حالی که توی بوتیک میروید فروشنده ساعتها دربارهی کالاهای خود صحبت میکند و ای کاش تمام کتابفروشهای ما مثل بوتیکداران اجناسشان را میشناختند.
برچسب ها:
مطالب مرتبط
رئیس هیئتمدیرۀ جامعۀ انجمنهای حرفهای راهنمایان گردشگری در گفتوگو با «پیام ما»:
راهنمایان گردشگری بیکار شدهاند
«زرهبافی» یکی از قدیمیترین هنرهای بشر است و در ایران هشت قرن قدمت دارد
آیین تعزیه، تنها مخاطب هنر زرهبافی
نامزدهای ریاست جمهوری چقدر به صنعت گردشگری توجه کردند؟
رفع «ایران هراسی»ماموریت دولت آینده
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:
کنسرت تخت جمشید استاندارد برگزار میشود
فضای مجازی هم به مصائب فرش ایرانی اضافه شد
گرۀ قلابی فرش!
قائم مقام وزیر میراثفرهنگی:
۳۰ مسجد تاریخی ایران واجد شرایط ثبت جهانی یونسکو است
کشف گونهای از بندپایان در غارهای ایران
کاوش دهم آغاز شد
جستوجوی هویت ماناها
واکنش «علیرضا قربانی» به حواشی کنسرت تخت جمشید
تمام سیستم صوتی ما پشت به این ابنیه تاریخی هستند
مدیرکل میراث فرهنگی لرستان:
چهارمین همایش بینالمللی معماری دستکند برگزار میشود
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- کدام شاخص اقتصادی بیشترین تاثیر را روی پیشبینی قیمت انس طلا دارد؟
- محبوبترین تورهای ترکیه کدامند؟
- حداقل سرمایه برای واردات از دبی: آنچه باید بدانید
- چطور زودتر از همه از پیش فروش قطارها مطلع شویم؟
- چه کسانی نمی توانند مهاجرت کنند؟
- تفاوت رهگیری مالیاتی و کد مالیاتی چیست؟
- نوآوریهای جدید تتر در ارائه خدمات مالی دیجیتال
- عمر باتری آیفون 15 پرو مکس در مقابل سامسونگ اس 24 اولترا
- دوره mba و dba مرکز آموزش های آزاد دانشگاه تهران
- آینده واردات عروسک و اسباب بازی از چین به ایران، پیشبینی و ترندها بیشتر
بیشترین نظر کاربران
«آفاق آزادی در سپهر تاریخ» در غیاب زیباکلام
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
آشکارشدن گورهای ماقبلتاریخ هنگام ساخت بزرگراه
4
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
5
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
دیدگاهتان را بنویسید