پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | نظر احمدی شاعر و نمایشنامه نویس در گفتگوی اختصاصی با پیام ما تئاتر، بدون وجه نقادانه هیچ است

نظر احمدی شاعر و نمایشنامه نویس در گفتگوی اختصاصی با پیام ما تئاتر، بدون وجه نقادانه هیچ است





۲۳ فروردین ۱۳۹۵، ۲۳:۰۳

نظر احمدی شاعر و نمایشنامه نویس در گفتگوی اختصاصی با پیام ما
تئاتر، بدون وجه نقادانه هیچ است

نظر احمدی متولد جیرفت شاعر، نمایشنامه نویس و دانش آموخته تئاتراست که کارنامه متفاوت و پرباری در حوزه های شعر و تئاتر دارد او اخیرا دو مجموعه شعر و یک کتاب در زمینه تئاتر در دست چاپ و انتشار دارد و همچنین جهت ادامه تحصیل در مقطع دکتری از دانشگاه سوربن جدید در پاریس پذیرش گرفته است آن چه در پی می آید بخش اول پاسخ های او به پرسش های من پیرامون تئاتر و شعر است:

بگذارید از آخر شروع کنیم،پایان نامه شما در مقطع کارشناسی ارشد با موضوع«موانع رشدو توسعه ریختارهای نمایش بومی-سنتی تئاتر ایران»بود که موضوع تازه ای است و تا آنجا که من می دانم استاد ناظرزاده کرمانی به دلیل بدیع بودن و اهمیت موضوع،پیشنهاد چاپ و انتشار آن را داده اند،دلیل انتخاب این موضوع و ضرورت آن چه بود؟موانع عمده رشد تیاتر در ایران چه هستند؟
البته جناب ناظرزاده به من لطف دارند وخواسته اند شاگرد خود را تشویق کنند،از این گذشته به واسطه وسواس بیمارگونه ای که در امر پژوهش دارم از ایشان خواستم اجازه بدهند مدت بیشتری روی این موضوع کار کنم هر چند که این پژوهش به جز سال هایی که به صورت جسته گریخته به آن پرداختم نیز دو سال به شکل مداوم وقت مرا گرفت و برای انجام آن به بسیاری از منابع رجوع کردم به طوری که بخشی از این منابع به بیش از صدوپنجاه سفرنامه تعلق داشت، متاسفانه در حوزه نمایش ایرانی ما به شدت با فقر منابع روبرو هستیم،جالب است بدانید اولین و شاید مهمترین کتاب درباره تاریخ نمایش ایران که توسط مجید رضوانی، به زبان فرانسه و با نام le theatre et la danse en iran نوشته شده است واتفاقا مرجع مهمی برای بیضایی در نگارش کتاب نمایش در ایران و بسیاری دیگر بوده،هنوز در این جا انتشار پیدا نکرده، هر چند که سال هاست ترجمه شده اما به دلایلی نامعلوم به آن مجوز نداده اند،بگذریم… متاسفانه در زمینه آسیب شناسی تئاترسنتی ما وشناخت دلایل عدم بالیدگی آن،هیچ پژوهش موردی، علمی و دقیقی صورت نگرفته و تنها به شکل پراکنده در این کتاب یا در آن مقاله وجستار،افرادی به طور کلی دلایلی برای آن برشمرده اند و از همین دست است به عنوان مثال دلایلی که بیضایی در ابتدای کتاب نمایش در ایران یادآور شده، و این ها همه با وجود آن می باشد که بدون شناخت اصولی ی موانع توسعه تئاتر، نمی توان چشم اندازی برای تئاتر ملی ترسیم کرد یا اصطلاحا دست به تدوین سند تئاتری زد، و تا راهبندان های این حوزه را نیابیم امیدی برای برون رفت از این شرایط رکود و وهن نیست و باید با مرگ افرادی چون استاد سعدی افشار یا مرشد ترابی شاهد پایان عمر آن دسته از ریختارهای نمایش سنتی باشیم که این افراد تنها نمایشگران واستادان آن بوده اند و سال ها این نمایش ها را به تنهایی و با خون دل و بی مزد ومنت اجرا کرده وپیش برده اند،نکته مهم تر این که نمایش ایرانی بدون داشتن هویت بومی و ملی دست آورد چندانی برای ما نخواهد داشت و نیزنمی تواند وارد گفتمان جهانی تئاتر بشود. و اما روش مطالعاتی ام در این پژوهش،این پژوهش بر بنیاد مطالعات شرایط امکان شکل گرفته که پیش از این در حوزه تئاترایران، سابقه چندانی ندارد.این دست از مطالعات که فرنگی ها به آن feasibility study می گویند، بیشتر در حوزه مارکتینگ و مباحث مربوط به بازاریابی کاربرد داشته ودر زمینه تئاتر درخود غرب هم نوپا می باشد،در این گونه از مطالعات شرایطی که موجب شکل گیری یک پدیده شده است و موانع پیش روی آن در جهت رشد و از سویی ظرفیت ها و نقاط قوت آن پدیده به طور جامع و مانع بررسی می شود که ما در پژوهش خود بیشتر به سویه وشق اول توجه کرده ایم که البته در این مجال بیش از این جای پرداختن به آن نیست.
شما در این پژوهش به چه نتایجی رسیدید؟
درباره ی نتایج این پژوهش اگر بخواهم چند گزاره را پشت سر هم ردیف کنم در دام همان کلی گویی ای خواهم افتاد که آن را نقد کرده ام،پس بگذارید به صورت موردی درباره یکی دو تا از این ریختارها و در واقع زیرمجموعه های آنها سخن بگویم،ما در ایران نمایشی به نام پهلوان کچل داشته ایم که به باور تالاسو، یکی ازپژوهش گران غربی تئاتر ما،این نمایش نیای نمایش قره گوز ترکی می باشد که نمایشی معروف و مهم است وهنوزهم در ترکیه وحوزه آسیای مرکزی اجرا می شود،و اما از نمایش پهلوان کچل که روزگاری مرزهای جغرافیایی و زبانی را درمی نوردیده و در همه جا طرفدارانی داشته امروزه هیچ نشانه ای در هیچ نقطه ای از ایران دیده نمی شود، این در صورتی است که شاید بتوان گفت این نمایش عروسکی،انتقادی ترین نمایش سنتی ما بوده و در آن برای اولین بار می بینیم یک شخصیت متظاهر مذهبی که یکی از کاراکترهای اصلی این نمایش است،نقد شده و برعلیه مذهبیون قشری و ریاکار موضع گرفته می شود، خب حالا باید پرسید،چه اتفاقی افتاده که این نمایش بسیار محبوب و فراگیربه کلی از سپهر فرهنگی و هنری جامعه ما رخت بربسته؟یک عامل مهم می تواند همان نقطه قوت این نمایش یعنی انتقادی بودن آن باشد که اصحاب قدرت را خوش نمی آمده است.
دلایل فراموشی یا عدم رشد نمایش های سنتی ما چیست؟
یک سری این دلایل ذاتی و یک سری عرضی هستند،دلایلی بیرونی و درونی، شاید بتوان گفت این نمایش که یکی از گونه‌های ریختاری کلان تر به نام نمایش های عروسکی است مانند بسیاری از ریختارهای نمایش سنتی ما دچار نوعی اوتیسم یا در خود ماندگی شد و در نهایت به خاموشی گرایید، این نمایش ازمشکلات عدیده ساختاری رنج می برد که در این ضیق وارد آن نمی شویم؛ اما در مورد پهلوان کچل نکته تاسف برانگیز دیگر آن است که این نمایش جز معدود نمایش های مناسب کودکان و بیشتر مخاطبانش مربوط به این گروه سنی بوده اند، و یا درباره نمایش سیاه بازی می بینیم در دوران پهلوی اول که این نمایش بسیار فراگیر شده بود و به خانه ها و جشن های خصوصی مردم راه پیدا کرده بود به خاطر زبان تند خود وآن که از قالب طنز بهره می گرفت تا حرف هایی علیه نظام سیاسی بزند، توسط حکومت محدود می شود و نمایشگرانش می بایست طرح نمایشی این نمایش را که برپایه بداهه و بدون متن نمایشی بوده، پیش از اجرا به شهربانی تحویل بدهند و در کشور ما این شاید اولین شکل مدرن سانسوردر باب تئاتر باشد که موجبات سستی و وهن این گونه نمایشی را فراهم کرد،یا درباره تعزیه می بینیم در دوره پادشاهی چون ناصرالدین شاه و به خاطر حمایت های گسترده وی این نمایش به چنان جلال و شوکتی می رسد که فرنگیان عظمت آن را هم پایه اپراهای بزرگ غربی می بینند وهمین نمایش به فاصله کوتاهی از جانب پادشاهی دیگر یعنی رضا شاه نمایشی متحجرانه و بر ضد تجدد خوانده می شود،به طوری که اجرای آن کاملا ممنوع اعلام می شود و درست چند سال بعد این نمایش توسط شاه جدید و فرزند همین پادشاه در جشن هنر شیراز به عنوان یکی از مظاهر فرهنگ و هنر ایرانی با افتخار به جهانیان معرفی می شود و اسباب رشد دوباره اش فراهم می آید، ببینید یک پدیده فرهنگی و هنری که برای پویایی خود نیاز به آرامش و فضای با ثبات دارد وقتی با این گسست ها آن هم تنها در طی یک قرن و نیم مواجه می شود چگونه می توان از آن انتظار رشد و توسعه داشت، فرهنگ و تاریخ جامعه ای که تازه با گسست های بسیار به خاطر هجوم و تسلط بیگانگان نیز روبرو بوده است.
جنبه نوآورانه پژوهش شما چیست؟
آن چه من تلاش کردم در این پژوهش انجام بدهم که متفاوت با کار گذشتگان باشد،این بود که به شکل موردی همه ریختارهای نمایش سنتی و زیر مجموعه های آن را مورد بررسی قرار داده،و دلایل عدم رشد هر کدام از این نمایش ها را بیابیم که در خاتمه به یک سری دلایل مشترک در بین همه آنها رسیدم،مثلا یکی از این دلایل مشترک که کمتر به آن توجه شده فقدان فیزیکی حضور زن در نمایش سنتی ماست مثلا در تعزیه زن حضور فعالی دارد اما نقش آن توسط کودکان ایفا می شده و می شود،و اما در انتها شاید برایتان جالب باشد که بدانید در بخشی از این پژوهش برای اولین بار درمورد ریشه های نمایش در تمدن جیرفت به شکل مفصل صحبت شده که شاید بسیاری از باورهای ما را در حوزه نمایش نیز با تردید روبرو کند، به عنوان مثال یکی از نکات جالب در این باره مهرهای به دست آمده از کنار صندل جنوبی( تمدن جیرفت) است که در آنها صحنه های داستانی و مراسم مذهبی بازنمود یافته،این طور به نظر می رسد،که نمایش هایی بر اساس منظومه هایی که از بین النهرین به دست ما رسیده و تمدن جیرفت با آن ارتباط داشته،دراین ناحیه اجرا می شده،منظومه های معروفی که یاکوبسن آنها را نمایش مذهبی نامیده و از آنها سخن گفته ویا چند پیکره میمون از حفاری ها به دست آمده که شبیه عروسک و دارای دست های متحرکی هستند مانند پیکره های دره سند که عروسک نامیده می شوند، واینها می تواند دلیلی بر وجود نمایش عروسکی باشد خاصه به واسطه شکل و نوع این عروسک ها، ویا بر روی بسیاری از ظروف و اشیا به دست آمده از این منطقه، تصاویری از،افرادی در حال نواختن ساز، نمایشگری و رقص و یا انجام نوعی مراسم مذهبی دیده می شوند.
اخیرا تئاتر کرمان در سطح ملی با کارهای متفاوت و خلاق جریان ساز شده است وموج تازه ای را در مطبوعات و رسانه ها آغاز نموده است، آیا شما به وجود جریانی به نام تئاتر کرمان باور دارید؟در این مورد چگونه فکر می کنید؟
متاسفانه به جریانی که شما می گویید اعتقاد ندارم، بهتر است بگویم ما شاهد تحرکات و اگر درست تر بگویم بروزعلائمی حیاتی در مورد تئاتر هستیم که در نتیجه روی کار آمدن دولت جدید به وجود آمده چنان که می دانیم تئاتر در دولت قبلی دچار نوعی مرگ مغزی شد و آنچه امروز شاهد آن هستیم شاید به نسبت خاموشی چند ساله تئاتر در سال های گذشته خیلی ارزشمند وبزرگ به نظر برسد، که البته بیشتر تحت تاثیر جو امیدبخش حاصل از این تغییراست تا لزوما سیاست های دولت جدید، چون در دولت جدید هم انگارشاهد برنامه خاصی برای فرهنگ و هنر نیستیم ومسئولان مربوطه اتفاقا سعی می کنند به شکلی رندانه از زیر بار مسئولیت های خود شانه خالی کنند وبا فرافکنی،کم کاری را به چیزهای دیگر نسبت بدهند،و این رویه را ما در باب تلاش برای واگذاری مسئولیت ممیزی کتاب به خود ناشران وهمچنین سکوت در قبال لغو کنسرت های موسیقی، شاهد بودیم، ببینید اصولا تئاتر هنری به شدت وابسته به دولت است و نیازمند حمایت آن و این به واسطه ذات این هنر است چرا که تئاتر بر عکس شعر،نقاشی و بسیاری از هنرها به شکل گروهی تولید می شود که همین تولید آن را هزینه بر می کند و اما این وابستگی تئاتر به حمایت های دولتی از همان ابتدای شکل گیری این هنر مشهود است آن چنان که در یونان باستان این حکومت است که به شکلی جدی پشتیبان تئاتربود و موجب توسعه این هنر و بالیدگی آن می شود، واما نکته مهم آن که به قول فیلسوف معاصر آلن بدیو تیاتر از شدت وابستگی به دولت چیزی ندارد که درباره آن بگوید و اما در این جا ما عکس آن را می بینیم و دولت در قبال حمایت خود به دنبال تئاتری است که در خدمت تعاریف وارزش های آن بوده و نیز مطیع و منقاد باشد و نه نقادانه و تئاتربدون وجه نقادانه خود هیچ است، چرا که وجه با اهمیت و ممیزه تیاتراز دیگر هنرها همین ماهیت آن است وخب ببینید چنین تئاتر بی یال وکوپال و اشکمی چه از آب در می آید و اما تئاتر متعهد هم به واسطه عدم برخورداری از حمایت های دولتی به محاق رفته و هنرمندانش بی تفاوت و خاموش می شوندو چنین است که هویت اندیش ترین وشاید ایرانی نویس ترین نویسنده تئاترش مجبور به مهاجرت می شود،اما برسیم به تئاتر کرمان که از این قائده مستثنا نیست به اضافه یک بدبختی افزون تر که البته مهم ترین مشکل تئاترهمه شهرستان های ماست،مشکلی آشنا به نام تمرکزگرایی،و این را همه می دانیم که توجه و تجمیع بودجه مربوط به پایتخت است و نبود عد الت درتقسیم امکانات فاجعه به بار آورده، این امکانات هم سخت افزاری و هم نرم افزاری است،عدم وجود رشته های نمایشی دراکثر دانشگاه ها در شهرستان وفقدان آموزش حرفه ای و از سویی کمبود اماکنی برای تمرین و اجرا،مشکلات برآمده از سیاست تمرکزگرایی و دیگر سیاست های ناکارآمد هستند، و چنین تئاتری غیر حرفه ای محسوب می شود،بگذارید از تجربه خودم در کرمان بگویم من وقتی که پس از اتمام تحصیلات کارشناسی به کرمان برگشتم با تشویق و توصیه دوستان تصمیم گرفتم با دوستم اقای نیستانی برای اولین بار در کرمان تئاتری به صحنه ببرم،دردسرتان ندهم،خلاصه بعد از گذشتن از هفت خان وعبور از سد مشکلاتی چون اخذ مجوز و گرفتن پلاتو که ماه ها طول کشید، بالاخره به مرحله انتخاب بازیگررسیدم،پس از گذشت هفته ها دو تن کاربلدترین و متعهد ترین بازیگران کرمان را انتخاب کردیم،واما در اولین جلسه تمرین با ناباوری دیدم خبری از این دنیرو و الپاچینوی کرمان نیست خلاصه پس از چند روز عدم پاسخ گویی دوستان، فهمیدم یکی از آنها در زندان جیرفت کاری فرهنگی به پستش خورده و اتفاقا کاری هم در زندان کرمان به آن یکی بازیگر و پارتنرخود در نمایش ناکام من پیشنهاد کرده تا لااقل در خارج نمایش من هم شده مشارکتی داشته باشند،شما نمی دانید من تنها برای جور کردن پلاتو در ساعت های بدموقع و خاصی که این دو می توانستند حضور به هم برسانند چه بدبختی ها که کشیدم، واما چرا این اتفاق افتاد؟آیا مقصر دوستان بازیگر بودند؟باید بگویم خیر این مشکل به وجود آمد چون تئاتر ما حرفه ای نیست و معلوم است خرج زن و بچه از هر تعهدی برای بازی در نمایش من مهم تراست،می دانید همه جای دنیا تعریف تئاتر حرفه ای به آن تئاتری اطلاق می شود که عواملش از طریق تئاتر زندگی خود را تامین کنند یعنی مکانیک بازیگر،بنا نویسنده،دستفروش کارگردان نباشند و با این مشخصه که گفتیم حتا تئاتر پایتخت هم حرفه ای نیست چه برسد به تئاتر کوچک و معصومانه کرمان واما نبریدن تئاتری ها و ادامه دادن آنها واقعا نشان دهنده نجابت این طایفه هنری می باشد و تنها با تعبیر کار آنها به عشق خالصانه و بلاعوض قابل توجیه هست، در اخر امیدوارم آن چه را که شما جریان تئاتر کرمان می نامید مانند جریان یک رودخانه فصلی نبوده و ما شاهد تداومش باشم.
امروزه گفته می شود تئاتر هنری است بسیار خاص که مخاطبان محدودی دارد و تقریبا در جهان به موزه‌ها سپرده می شود،اخیرا شما از دانشگاه سوربن جدید برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری پذیرش گرفته‌اید، چه انگیزه ای شما را برای ادامه تحصیل در این مقطع متقاعد کرده است؟
درباره بخش اول سوال شما باید گفت به هیچ وجه این گونه نیست و بگذارید بگویم چنین نگاهی ازکجا آب می خورد، این درست است که گسترش رسانه های جمعی و خاصه سینما و تلوزیون باعث کمتر شدن مخاطب تئاتر شده اما در این نگاه فقط وجه سرگرم کننده این هنر لحاظ شده وهمین جا در پرانتز بگویم حتی با اندکی اغماض می توان گفت سینما و تلوزیون فرزندان تئاتر هستند ودرنگاهی که شما اشاره کردید نیز به تغییر و عوض شدن کارکرد تئاتراز گذشته تا امروز، به روز شدن آن و شکل گیری این همه فرم های اجرایی از تئاتر بیومکانیک گرفته تا پرفورمنس آرت توجه نشده،درهمان گذشته ای هم که تئاتر کارکردی آیینی داشته و هدف غایی و اصلی آن کاتارسیس یا تزکیه بوده نیز می بینیم که مثلا در یونان باستان آریستوفان سقراط را به عنوان مهم ترین فیلسوف به بوته نقد می کشد و اصولا تئاتر کمدی وی به شدت انتقادی است و شاید از همین جاست که کمدی توسط سقراط و افلاطون هنری دون پایه تلقی می شود ونازل تر از تراژدی، نیز این نکته مهم را فراموش نکنیم که تئاتر تنها هنری هست که به شکل کاملا مستقیم با تماشاگر خود ارتباط دارد و این خصیصه به شدت آن را تاثیرگذار و اثر بخش می کند،و همچنین در این باور نومیدانه نقش تئاتر به عنوان یکی از مهم ترین ارکان تمدن وبسط دهنده مفهوم دموکراسی نادیده گرفته شده،تئاتر همیشه مهم و تاثیر گذار بوده و این به خاطرمهم ترین کارویژه آن یعنی دیالوگ می باشد واین را هم نباید فراموش کرد که تئاتر اصیل عموما متعلق به طبقه الیت یک جامعه است وآنها قادر به کشف معانی مستتر در آن هستند، و اتفاقا باید گفت امروزه کارکردهای تئاتر پررنگ تر هم شده،چرا راه دوری برویم چند روز پیش گزارشی می دیدم که از کاربرد تئاترتوسط هنرمندان سوری در جهت آموزش، ودرمان مشکلات روحی کودکان متولد شده در کمپ های پناه جویان و میزان تاثیرگذاری آن سخن می گفت،امروزه تئاتر حتی به کمک روانشناسی آمده ومسائل مربوط به پسیکودرام در این رابطه بسار جالب است، بگذارید از گفتمانی مهم تحت عنوان theatre for development ( تئاتر برای توسعه TFD) یاد کنم،این گفتمان از اندیشه های پائولو فریره اخذ شده، وی روش هایی آموزشی، مشارکتی و ابداعی برای آموزش سواد به بزرگسالان برزیل به کار گرفت و هم وطنش آگوستو بوال قالب های کاربردی نمایش را دراین مسیر مورد آزمون قرار داد،باری دیدگاه های فریره به عنوان ابزاری برای ارتباطات توسعه و تغییر در جامعه زمینه ساز تی اف دی شد،بررسی ارتباطات مشارکتی ثابت می کند که گفنگو اساس پیشبرد و توسعه است؛ در بطن نمایش آموزش غیر رسمی وجود دارد،و نمایش می تواند صدا را به گروه های خاموش درجامعه بدهد و آنها را از حاشیه به متن بکشاند، از تئاترهایی که تی اف دی(TFD ) را به کار گرفته اند می توان به تیاتر لافراگوا در هندوراس یا تئاتر ترونو در لاپاز بولیوی اشاره کرد و یا ما در دیگر،سبک ها و شیوه های اجرای جدید هم چون تئاتر روایی برشت، پرفورمانس آرت و یا هپنینگ شاهد تاثیرگذاری های زیادی هستیم و موضوعاتی از طریق آنها مطرح می شود که حساس هستند مثل مسائل مربوط به مهاجران، مشکلات نژادی و…،ضمنا در مورد تی اف دی می توان به مقاله ای ازهادی خانیکی و لیدا کاووسی در فصلنامه علمی-پژوهشی علوم اجتماعی، رجوع کرد ودر همین فرانسه مهم ترین فیلسوف آنها الن بدیوازفرم نمایش نامه برای مطرح کردن اندیشه هایش استفاده می کند و چندین نمایش نامه نوشت که نشان می دهد هنوز تئاتر به شدت اهمیت دارد و یا ژان پل سارتر درباره یکی از نمایش نامه نویسان معاصر که بارها حتا به خاطر دزدی و خلاف زندان افتاده کتابی تحت عنوان « ژنه قدیس» می نویسد، و اصلا این که فیلسوفان فرانسوی نمایش بنویسند یک سنت است انگار ژان ژاک روسو،دیدرو و سارتر همه نمایش نامه نویس هم بوده اند، چرا راه دوری بروم در ایران و در دوران مشروطه روشنفکران ما آن قدر به اهمیت تئاتر پی بردند و نقش آن را در توسعه دموکراسی پررنگ دیدند که خود دست به نگارش نمایش نامه زدند و جالب این که مهم ترین پیشگامان مشروطه مثل آخوندزاده یا میرزا آقا تبریزی نمایش نامه نوشتند،،اتفاقا من بیشتر به واسطه اهمیت تئاتر و کارآمدی آن در جهان امروز این رشته را انتخاب و دنبال کرده و می کنم پس با این تفاسیر من وقتی پایانی برای تئاتر متصورم که انسانیت به پایان رسیده باشد
شما بیش از یک دهه است که به سرودن شعر آزاد مبادرت می ورزید و کارهای متفاوتی را از شما خوانده ایم،در یاداشتی که به تازگی منتشر کرده اید به محدودیت های ذاتی شعر اشاره کردید، در این مورد بیشتر توضیح دهید،و بگویید اصولا شعردر جامعه ما چه کارکردی دارد؟
کارکرد شعر در جامعه ما با همه جای دنیا فرق می کند،ما شیره جان شعر را کشیده ایم ما شعر را به غلط کردم انداخته یم،ما ایرانی ها بدجور به شعر اعتیاد داریم،شعر افیون ایرانیان است، حتما این قول معروف را شنیده اید که هر ایرانی لااقل یکبار در عمرش شعری سروده یا دیوان حافظ در کنارکتاب آسمانی در خانه‌های ماست، بگذارید روشن‌تر بگویم وابستگی تاریخی ما به شعر باعث ایجاد مشکلات بزرگی برای ما شده، من بارها هرچند به شوخی، گفته ام ما سه بلای سیاه داریم تریاک یا به طور کلی مواد مخدرالبته شاید بعضی ها فقط زرد رنگش را دیده باشند دیگری نفت وبلایای بی شمار مختص به آن و سومی شعر البته اگردوست عزیزم آقای منشی زاده به عنوان سراینده شعرهای رنگی ازمن رنجیده خاطر نشود،واما از گذشته تا امروز اکثر روشن فکران تاثیرگذار ما شاعر بوده اند و جهان را با شعر تفسیر کرده اند، جهانی که با شعر تفسیر شود چندان قابل اعتماد نیست،ما دامان کسانی را چسبیده ایم که افلاطون آنها را از مدینه فاضله بیرون کرد چون معتقد بود شاعران با سیرعقلی دیالکتیک به شعرنمی رسند و بنده ی الهامند،آفت اصلی شعر این بوده که جلوی تفکر فلسفی را گرفته است،و اگر ما به قدر یک صدم شاعرانمان نمایش نامه نویس داشتیم وضعمان بهتر از این ها بود،چرا که نمایشنامه چنان که قبلا هم گفتم فرهنگ گفتگو را به جامعه انتقال می دهد و یکی از مظاهر اصلی تمدن و دموکراسی است،واما من آنجا که می گویم شعر به شدت فرم محدود شده ای دارد،منظور من بیشترمحدودیت های شعر به نسبت هنرهای دیگر است مثل رمان،نمایش نامه یا سینما،تصور می کنم انتظار ما از شعر زیاد است، ما قله های فتح نشده بسیاری داریم،دو هزار و پانصد سال از عمر درام می گذرد و ما حتا نمایش نامه نویسی به قدرت نمایش نامه نویسان درجه سوم غرب نداریم،یا همه داشته های ما از رمان مربوط به بوف کور هدایت است،ما کدام رمان نویس برجسته را داریم که دنیا او را بشناسد و جدی بگیرد، واما باز ول کن شعر نیستیم و به جای آن که زور بزنیم و به حساب شعرهای چند صدایی بنویسیم وبه دنبال تجربه های عجیب و غریب و دوختن وصله های ناجور بر قامت فرمی باشیم که بسیار محدود است، چرا سراغ فرم های دیگر نرویم،شعر عرصه حضور دیگری نیست شعر حدیث نفس است و اما من نمی دانم ما چه اصراری داریم شعرهایی که در آن دیالوگ بشود بنویسیم،این که می شود نمایش نامه چرا همان را نمی نویسند؟،تازه این ها کار آدم های کتاب خوان و باسواد است و فاجعه آن جاست که بسیاری هنوز در پی کشف ظرفیت های غزل هستند،تازه عده ای غزل های پست مدرن می گویند آدم دوست دارد از دست این دسته سرش را به دیوار بکوبد، اما در جهان امروز آیا شعر در مقابل سینما یا رمان قدرتی دارد؟ متاسفانه خیر،شعر کلام بنیاد است و رمان و درام کنش بنیاد، ما باید هنرهای هفتگانه از زیر سایه شعر بیرون بکشیم،آخر مگر ما چقدر شاعر می خواهیم؟ لطفا دقت کنید من نمی گویم شعر نگوییم،شعر بگویید،بگویید تا جانتان در بیاید اما از این امامزاده انتظار شفا نداشته باشید،
حرف هایتان مرا یاد این جمله سارترانداخت، که می گوید: «شاعر موجودی است که از قبل شکست خورده، زیرا با امر ناممکن در افتاده است»(نقل به مضمون) به نظر شما شعر و شاعر چقدر می تواند جهان را جای بهتری برای زندگی بکند؟
پس بگذارید من هم جوابم را مثل سوال شما با نقل قولی آغاز کنم،تئودور آدرنو فیلسوف آلمانی می گوید«پس از آشویتس سرودن شعر کاری وحشیانه است» در این گزاره جز صادر کردن یک حکم برپایان زیبایی، چیز دیگری نیز مستتر است و آن اینکه آدرنوقدرتی برای شعر در نظر نمی گیرد و به نحو دردناکی ازعاجز بودن شعرسخن می گوید که انگار کارش تنها بازتاب زیبایی ها و انسانیت بوده،و گرنه شاعران را به شورش علیه زشتی ها دعوت می کرد،آخر چطور با وجود این همه شعرهلوکاست ر قم می خورد؟یاد قاتل لورکا افتادم که می گفت فرزندانم با ترانه های تو به خواب می روند، و اما از سویی دیگر، در دوران جدید انگار هنر در رابطه با امر سیاسی معنا پیدا می کند و این میراث اندیشه چپ است که شاید از شعر انتظار زیادی دارد اینجا بیشتر همان،امروزهم برد گلوله در سوریه با برد شعر آدونیس قابل مقایسه نیست،باز هم جا دارد بگویم اصولا شعر در تاثیر گذاری هم محدود است وبنیان های فکری را درگیر نمی کند برای آن که وقتش بسیار کم است مثلا مهمترین شعری که این سال ها سروصدا کرد،سروده گونترگراس بود بر ضد جنایت های رژیم اسرائیل خب چه اثری گذاشت؟ واما مارکس راجع به رمان باباگوریو می گوید هر آنچه تا به حال فلاسفه نوشته اند یک طرف این رمان هم یک طرف(نقل به مضمون) راجع به این که آیا شعر جهان را جای بهتری می کند باید گفت تنها آن را به قول نیچه قابل تحمل می کند نه متحول، درباره ما هم همین است که بیشترین کاربرد کتاب حافظ مربوط به فال گیری می شود، در گذشته شعر ما انقلابی ترین و سیاسی ترین مصراع هایش از این دست بوده، در میخانه ببستند خدیا مپسند یا بود از بهر خدا بگشایند و شاعر ما اهل درگیر شدن نبوده اما در عصر جدید،در جامعه ما هم شعربیشتر تحت تاثیر اندیشه چپ سیاسی قرار می گیرد، مخصوصا پس از نیما شاعرانی چون شاملو، اخوان،گلسرخی تا آنجا که شاملوبه شاعری چون سهراب که اتفاقا سبک شعری خاص خودش را داشته با زبان تحقیر می گوید چطور وقتی لب جو سر ادم ها را می برند تو می گویی آب را گل نکنیم و خلاصه این که شاعران نیمایی می گفتند با شعربه جنگ خود سلطه بروید و آنها که می نوشتند چرا دیگر شاعری نیمایی نیستیم می گفتند با شعر به جنگ زبان سلطه بروید و اما کسی از صلح، امید و فردا نمی گفت …..
ادامه دارد

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *