تیرماه سیاه
۲ تیر ۱۴۰۱، ۰:۰۰
چهارشنبه دوم تیر ماه 1400، حوالی 5 صبح جمع بزرگی از خبرنگاران محیط زیست به دعوت سازمان حفاظت محیطزیست در فرودگاه مهرآباد حاضر بودند. مقصد ارومیه و بازدید از پروژههای انجام شده برای احیای دریاچه ارومیه بود. آنها با رسیدن به ارومیه اتوبوسی که متعلق به شرکت سیمان بودند سوار شدند، در ردیفهای ابتدایی اتوبوس اعضای ستاد احیا به عنوان میزبانان نشسته بودند. ردیفهای بعدی در اختیار خبرنگاران بود. به گفته میزبانان زمان محدود بود، فرصت صبحانه خوردن در رستوران وجود نداشت، آنها به ساندویچی از سیبزمینی و تخممرغ آبپز اکتفا کردند و در میانه مسیر تا رسیدن به سد کانیسیب هم از یک مغازه بینراهی که سماورش را بیرون گذاشته بود، چای به خبرنگاران دادند. برنامهها به نوبت برگزار میشد و میزبانان که همان اعضا و مدیران ستاد احیا باشند، توضیحات لازم درباره اقدامات انجام شده را به میزبانان ارائه میکردند.
تاکید آنها این بود که تا به حال چنین سفری برگزار نشده و آنها قصد دارند در یک بازدید میدانی نشان دهند که دریاچه با آب باران نیست که احیا شده، بلکه گروهی خون دل خوردهاند تا آن را احیا کنند.
ساعت پنج عصر بود یا اندکی پیش و پس از آن که میزبانان پس از بازدید از تونل زاب، از مهمانان خواستند سوار اتوبوس شرکت سیمان شوند تا به سمت رستورانی که ناهار برایشان تدارک دیده شده بود بروند. خبرنگاران خسته بودند، گروهی از آنها خوابیده بودند، تنها چند نفری با هم سخن میگفتند، اتوبوس هم به آرامی حرکت و از میان دشتها عبور میکرد. به جاده پرپیچ و خم کوهستانی که رسید، اتوبوس شتاب گرفت، سرعتش بیشتر شد، به گاردریل برخورد کرد، دوباره به سمت کوه رفت، شاگرد راننده شرکت سیمان با واهمه از همه خواست کمربندهای ایمنی را ببندد، اعلام او تنها توانست چند نفر که بیدار و هوشیار بودند و میتوانستند در چند ثانیه هم کمربند را بیابند و هم بندند را از خطر جراحت و مرگ نجات دهد. ثانیههایی بعد در میانه راه نقده اتوبوس در گودی کنار جاده افتاده بود. جمعی خود را بیرون کشیده بودند، با چهرههایی پر از خاک و گل و دستهای زخمی. یک نفر سرش شکسته بود و دیگری دست به کتفش داشت، یکی خرده شیشهها را از ماسکش بیرون میریخت و کسی درد دندههایش امانش نمیداد. جوانی زیر اتوبوس مانده بود و عکاسی از بالای تپه تلاش میکرد این ثانیهها را ثبت کند. در اتوبوس دو پیکر جا مانده بودند، دو نوعروس، یکی همان شب قبل گلهای طبیعی به کارت عروسیاش سنجاق کرده بود و دیگری انگیزه خنده و شادی کسی بود.
از این لحظه به بعد نه شرکت سیمانی وجود داشت، نه اداره کل محیط زیست آذربایجان غربی، نه ستاد احیای دریاچه ارومیه و نه سازمان حفاظت محیط زیست. از این لحظه هر کسی اگر کمکی میکرد فراتر از وظایف خود قصد خدمتی داشت و باید همه قدردانش میبودند. دشوار است قرار گرفتن در وضعیتی که جوان از دست داده باشی، عروسی تبدیل به شمارهای شود در قطعهای و بدانی میشد این اتفاق نیفتد، میشد همه به سلامت بروند و بازگردند، میشد عروسی دوشنبه برگزار شود، میشد خنده در خانهای شنیده شود، میشد زخمی بر دلی چنین ناسور نشود و تقصیر تنها به عهده یک نفر باشد؛ راننده.
سالگرد مهشید و ریحانه یادآوری دوباره آن زخم است، زخمی که باز میماند حتی اگر مقصران اصلی هم محاکمه شوند.
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- روغن صنعتی مایعی جادویی برای افزایش عمر مفید ماشین آلات
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید