پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | چند شعر از دکتر محمد رضا مظاهری از مجموعه شعر «یک هجا تا هیچ» زندگی تقسیم مرگ است

چند شعر از دکتر محمد رضا مظاهری از مجموعه شعر «یک هجا تا هیچ» زندگی تقسیم مرگ است





۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۲۲:۰۲

چند شعر از دکتر محمد رضا مظاهری از مجموعه شعر «یک هجا تا هیچ»
زندگی تقسیم مرگ است

عشق
عشق
رهگذری غریب است
پرنده‌ی کوچکی است
وقتی می آید
هر خنده اش میله ای است
از قفسی عظیم
که دریا را در آن قربانی می کنند

زمان داس
اگر!
زمان داس رسیده است
رسیده ایم
سالهاست!
گوسفندان را فروخته ایم
و زنهای خود را
آتش می زنیم…

آزادی
اگر یک برگ بر درخت باشد
حق نداری به زمستان نظر کنی
با این همه، حرفی نیست
زندگی تقسیم مرگ است
ولی آزادی
سهم برگهائی ست
که بر پای پائیز می پیچند

نگاه سگ ها
همه چیز برچسب خورده بود
همه چیز زمین!
در بازار
برچسب خورده بود.
رویا ها
چکه، چکه
از چشم قلم ها فرو ریختند
در نگاه سگ ها بوی نان تازه می پیچد
و کولیان در کوچه های پیچ پیچ
داس و عشوه می فروختند
به ارواح گندم احترام می گذاشتند!
داس‌های بی دست!
تبرهای از دسته رمیده!
که تنها سوگندشان جان جنگل بود.
عقابان مغرور
گروه، گروه
با فرسایش قله ها اعدام شدند.
خورشید
از پشت نخلستان
خون و
خرما قی می کرد.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر