اندر حکایات کافه الظرفا
۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۲۲:۴۸
اندر حکایات کافه الظرفا
عرفان زارعی
خوب در حکایت پیش نقل نمودیم که خواجه ی قهوه چیان امر به کشیدن چک نمود و حق و الزحمه طلب کرد و من هم چونان یکی کابوی نیمه شب قلم و دسته چک برکشیدم و برای وی به مبلغ دلخواهش چکی نوشتم و پیش کش خاک پای انور و با سعادتش کردم هرچند که هیچ باشد این مبلغ در مقابل زحمات شبانه روزی استاد که اصلا جای آرنج نحیف شان روی متکا مدتهاست باقی مانده و نگرانی عظیمی برای من و منزل فراهم شده بود که مبادا روی تشکچه ما ریشه دوانده باشد باسن شان، که روزهای دراز بود حتی برای اجابت مزاج تکان مختصری نمی خوردند و موجبات این تردید فراهم شده بود که الحمدالله پس از اخذ چک و اظهار نمودن که قابل شمارا ندارد و اصلا لازم نبود و حالا شتابی هم نیست و شنیدن جواب ما که ای آقا خواهش می کنم این مبلغ نا چیز از من بستانید. خواجه از مخدعه کنده شد و حرکات موزونی سر داد و گفت باشد که یکی از بهترین و به نام ترین کافه های شهر را افتتاح کنی و چنان نامت در کنار بزرگان و مشاهیر استان بیاید که خلق تفاوتی بین عرفان الرعایا که تو باشی و فرمانفرما که او باشد ندانند. خواجه این بگفت و سلانه سلانه به سمت در منزل من رهنمون شد و افزود ای دوست حال برو و ملکی پیدا کن که شایسته کافی شاپ باشد و دکوری در آن بزن و آماده شو تا من میز و صندلی و قهوه جوش دیگر مخلفات به حساب تو بخرم و برایت بفرستم . و از بنده منزل به در شد و من از خود به در شدم و به قلمرو خیال و رویا وارد گشتم و درآن میانه دیدم چهار ملک مرا بر دوش می بردند گفتم چه می کنید ؟گفتند تورا به دوش می کشیم چو قدح و می بریم تورا به پابوس سلطان الکافه داران. پرسیدم او کیست؟ گفتند بزرگ کافه داری است اهل فرهنگ و هنر که برنامه هایی عجیب اجرا نمود در کافه اش و از تاتر گرفته تا داستان خوانی در آن مکان برگزار کرد و شهره شهر شد به عشق ورزیدن. به ناگاه گفتم این ها که برنامه های من است او از کجا می دانست؟هر چهار ملک بالها گشودند و پرکشیدند و در آسمان به من رو کردند و گفتند او خود تو باشد در آینده نزدیک. که صدایی بس بلند و هراسناک مرا از جای پراند و تا مرز قبض روح برد ، آری منزل بود و می گفت برو و هرچه سریعتر ملکی اجاره کن که به جمله خواهرانم خبر دادم که تو کافه ای افتتاح نموده ای بزرگ و با عظمت در محله های بالای شهر و با حضور بزرگان من که توان بحث و جدل نداشتم و در عین حال در همین فکر هم بودم بدون فوت وقت به سمت مشاور املاک های بالای شهر راهی شدم. این داستان به طرز غم انگیزی ادامه دارد.
مطالب مرتبط
مرمت و بازسازی «خانه شهر» کرمان به کجا میرسد؟
مجرمان در کرمان به جای زندان، درخت میکارند
محیط زیست کرمان: غازهای وحشی تلف شده در رفسنجان نمونهگیری میشود
آخرین وضعیت سفر در تعطیلات ۲۲ بهمن
ترافیک سنگین در قشم و گیلان و کمبود جا در بوشهر
۲۷ روز پس از حمله تروریستی کرمان
تعداد مجروحان بستری در بیمارستان به ۷ نفر رسید
شهادت نازنین آچکزهی یکی دیگر از مجروحان حادثه کرمان
۱۷ روز بعد از حادثه تروریستی کرمان
ترکشهایی که امکان خارج کردن آنها نیست
افزایش ۲۶ درصدی مرگهای منتسب به آلودگی هوا در ۱۴۰۱
۲۵ مجروح حادثه تروریستی کرمان همچنان بستریاند
وزیران گردشگری ۳۵ کشور آسیایی در راه یزد
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید