پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | شعر طنز

شعر طنز





۲۳ دی ۱۳۹۴، ۱۴:۰۷

نوستالژی‌های
جیبوتی و مدرسه

به امید بازگشت جیبوتی
سعید طلایی
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای؟
عشقم تو را جانم تو را نفتم تو را نانم تو را
شیراز و تهرانم تو را از من چرا رنجیده ای؟
از فتنه پندت داده ام، سد بلندت داده ام
حتی سمندت داده ام از من چرا رنجیده ای؟
ما باده در خم داشتیم سجاده در قم داشتیم
ما که تفاهم داشتیم از من چرا رنجیده ای؟
قربان روی ماه تو آن نصفه دانشگاه تو
هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای؟
من پارلمانت ساختم، حتی فلانت ساختم
من رایگانت ساختم، از من چرا رنجیده ای؟
من با سفارت خانه ات کردم مگر کاری غلط؟
انداختی خود را وسط از من چرا رنجیده ای؟
بودی کجاهای پیاز ای کشور ناز و نیاز
ما بین تهران و ریاض از من چرا رنجیده ای؟
حق نمک بر گردنت فردا بگیرد دامنت
هم دامن خود هم زنت، از من چرا رنجیده ای؟

خیلی رشید و خوش قد و بالا، جیبوتی!
سجاد شاکری
خییییلی رشید و خوش قد و بالا، جیبوتی!
دنیا تماماً «رعیت» و «آقا» جیبوتی
اصلاً یه حالی میشه آدم تا میفهمه
برچیده شد همکاری ما با جیبوتی
حالم خرابه! خیلی‌ام ! اصلاً یه وضعی
آخه چرا؟ آخه چرا بابا جیبوتی!؟
ایرانم آخه کشوره؟! «با این نوناشون»
ایران شبیه «قطره» و «دریا» جیبوتی
با اقتصادی مبتنی بر شمش و الماس
بالاتر از آلمان و امریکا جیبوتی
بازیگرای کشورش توو هالیوودن
پسوند فامیلیِ «آماندا» جیبوتی
هر جای نقشه اسمشو دارم میبینم
اینجا و اونجا، هر طرف هر جا جیبوتی
***
عاقا خلاصه اینکه حیفه تو بِبُرّی
پامونو از اقلیم خوبی‌ها، جیبوتی!

شعر نخستین تروریست
حسین گلچین (شکلات‌الشعرا)
بوده قابیل نخستین تروریست
دارد آوازه ی دیرین تروریست
در تن زار و نزار دنیا
شده یک غدّه ی چرکین تروریست
چه فراوان شده است و ارزان
نکند آمده از چین تروریست
هر چه دنیا بکشاند بالا
می کشد باز به پایین تروریست
غایت اصلی اگر منفعت است
هست سازنده ی ماشین تروریست
شاید او با تو برادر باشد
مثل رستم وَ شغاد این تروریست
وای از آن روز که اقدام کند
طبق برداشتش از دین تروریست
روی اسکندر و چنگیز سفید
شده از حمله ی چندین تروریست
تا مبادا سر ما را ببرد
هست شایسته ی تحسین تروریست
من دعا می کنم انشاء الله
برود زیر گیوتین تروریست

در دبستان های غیر دولتی
امیرحسین خوش حال «کولی»
در دبستان های غیردولتی
می زدم هی چرخ چندین ساعتی
تا کنم فرزند خود را ثبت نام
تا نباشد مثل بابایش عوام!
بعد کلی جستجوی بی امان
یافتم یک مدرسه نزدیکمان
وارد دفتر شدم گفتم: « سلام
آمدم این جا برای ثبت نام »
گفت آقای مدیر از پشت میز:
« پر کنید این فرم را، لطفا تمیز!»
با غرور و با تفاخر مثل شیر
فرم را پر کردم و دادم مدیر
ناگهان دیدم مدیر محترم
می نویسد مطلبی را با قلم
گفت: « از صرف زمان پرهیز کن
ابتدا این فیش را واریز کن!»
تا که دیدم فیش را حیران شدم
مثل یک مرغابی بریان شدم!
مثل آن فنچی که باشد در قفس
رو به ایشان کردم و گفتم سپس:
مبلغ فیش شما جانکاه بود
قیمتش هم نرخ دانشگاه بود!
بچه ام را با چنین پول خفن
میبرم دانشگهی در «منهتن»
آمدم از مدرسه بی جنب و جوش
شیر بودم اول و گشتم چو موش!

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *