سایت خبری پیام ما آنلاین | دریافت تغارنامه

دریافت تغارنامه





۳۰ دی ۱۳۹۷، ۱۴:۱۵

دریافت تغارنامه

یاسر سیستانی نژاد

طنزیماتچی

تغارجان و تغارناز به اداره امور تغاریه رفتند.

_سلام، ما اومدیم برای ادامه روند دریافت تغارنامه

_خوبه یارو! یالا صد بار بشین و پاشو رو برو!

_چشم، یک، دو، سه… نود و هشت، نود و نه،…

کشک از دهانه تغار سرازیر شده بود. هر چه کرد نتوانست برای بار صدم از جا برخیزد. تغارناز؛ کف می زد:

_پاشو تغار جان! پاشو تغارجان!

کارمند امور تغاریه به تندی گفت:

_تغارخانم! تا زمانی که این یارو تغارنامه نگرفته حق ندارید اونو به اسم صدا کنین.

_چشم! پاشو یارو!

تغارجان به سختی از جا بلند شد. کشک در چشمهایش حلقه زد. اندکی در خود فرو رفت. تغارناز؛ دهانه اش را دم گوش تغارجان برد.

_تغار جان! تغارجان!

تغار جان از خود بیرون آمد. کارمند امور تغاریه به کشکدارخانه اشاره کرد.

_یالا یه لیوان کشک برای من بیار!

_ببخشید با من بودین؟

_بله با تو بودم یارو، یالا

تغارجان همان طور که به طرف کشکدارخانه می رفت، سر و گردنش در کتف هایش پنهان می شد. تغارناز نگران بود. تغارجان لیوان کشک را روی میز گذاشت.

کارمند چوب درخت کشک را برداشت و نوک آن را روی کاغذ گذاشت و پرسید:

_اسم؟

تغارناز با هیجان گفت:

_تغارجان!

_نام پدر؟

تغارناز؛ نگاه نگرانی به تغارجان انداخت و رو به کارمند گفت:

_اسم پدر منو بنویسین؟

_یعنی به جای اسم پدر بنویسم اسم پدر زن؟

_بله!

_مگه میشه؟

_حالا شما یه کاریش بکنین. تو رو خدا اسم پدرش رو بنویسین تغارخان!

_تغارخان؟ تغارخان، کدخدای تغارستان؟ چشم نوشتم نام پدر زن…

کارمند؛ سریع تغارنامه را نوشت و دو دستی تقدیم تغارجان کرد. از روی صندلی پایین پرید.

_به تغارخان سلام برسونین.

_چشم. فقط یه کار کوچولوی دیگه هم داشتیم.

_بفرمایید. ده تا کار بگین.

_ما یک مجوز در خود فرو رفتگی هم نیاز داریم.

_برای کی؟

_برای تغارجان

_همین یارو؟ ببخشید همین تغارجان؟

_بله

_نیازی نیست. ایشون بدون مجوز اجازه دارن در خودشون فرو برن.

تغارجان و تغارناز شاد و سرخوش از اداره امور تغاریه بیرون آمدند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *