جواز در خود فرو رفتگی

یاسر سیستانی نژاد

طنزیماتچی

تغارجان؛ آخرین جرعه کشکوچینو را سرکشید.

-چه قدر خوشمزه بود!

-فضولی نکن یارو! در تغارستان همه چیز خوشمزه است.

-خُب! منم همین رو گفتم جناب تغارخان!

-گفتی، اما حرفت این معنی رو داشت که ممکنه در تغارستان چیزای بدمزه ای هم وجود داشته باشه. در حالی که اصلاً این طور نیست. 

در تغارستان همه چیز خوشمزه است. فهمیدی یارو!

-بله، فهمیدم.

تغارجان؛ از پنجره به تغارکوه چشم دوخت. زیر لب گفت:

-چه کوه زیبایی!

تغارخان دست بر زانویش زد. خودش را جلو کشید.

-چی گفتی؟ زیر لب فضولی می کنی، خیال می کنی ما نمی شنویم؟ در تغارستان همه چیز زیباست! این رو بفهم یارو!

-چشم فهمیدم!

تغارجان؛ می خواست سر صحبت را با تغارخان باز کند. اما نمی دانست چه طوری! از پنجره، حیاط را دید زد.

-همه جای تغارستان سفیده! من رنگ سفید رو خیلی دوست دارم.

تغارخان؛ از جا پرید.

-دوباره فضولی کردی؟ یعنی من اگر فردا دستور بدم تغارستان رو سیاه کنن. اون وقت تو میایی و میگی که رنگ سیاه رو دوست نداری؟

تغارجان مانده بود که با چه زبانی تغارخان را از خودش راضی نگه دارد. دستش را زیر چانه اش گذاشت و در خود فرو رفت. تغارناز از پنجره کشکدارخانه با نگرانی نامزدش را نگاه می کرد.

تغارجان؛ بیشتر و بیشتر در خود فرو رفت. فریاد تغارخان، لرزه ای در بدنه اش انداخت.

-در خود فرو نرو یارو! در سرزمین تغارستان هیچ کس حق نداره بدون مجوز کتبی من در خود فرو بره!

-مجوز کتبی؟!

-بله، حتماً باید مجوز «در خود فرو رفتگی» داشته باشی و گرنه هرگونه در خود فرو رفتگی بدون مجوز سه تا شش ماه وارونگی به دنبال خواهد داشت.

-وارونگی؟!

-بله یارو! وارونگی. تا حالا نشنیدی؟

-نه

تغارخان؛ پاهایش را تا وسط اتاق تغاردان کِش داد.

-تغارناز! تغار ناز! یه «هات کشک» برای من بیار!

تغارناز؛ هات کشک را جلوی تغارخان گذاشت. زیر چشمی به تغارجان نگاه کرد و به کشکدار خانه رفت. تغارخان؛ هات کشک را سرکشید.

-ببین یارو وارونگی یعنی این که مجرم را وسط میدان اصلی تغارستان به شاخه درخت کشک آویزان کنند. فهمیدی؟!

تغارجان؛ بی اختیار در خود فرو رفت. تغارخان؛هات کشک را به زمین کوبید. از جا برخاست و فریاد زد:

-بدون مجوز؟ بدون مجوز؟