پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | مهاجرت به تغارستان

مهاجرت به تغارستان





۹ دی ۱۳۹۷، ۱۳:۴۲

مهاجرت به تغارستان

یاسر سیستانی نژاد

طنزیماتچی

تغارجان و تغارناز از تپه سرازیر شدند. تغارستان؛ سفیدِ سفید بود. انگار گرد کشک پاشیده باشند. «تغارچه» ها در «تغار راه» ها بازی می کردند. تغارناز؛ روبانش را روی پیشانی جا به جا کرد. 

-تغارجان! از تغارستان خوشت میاد؟

تغارجان؛ دهانه اش را باز کرد. خمیازه کوتاهی کشید.

-باید بیش تر گردش کنیم تغارناز! بازی تغارچه ها در تغارراه ها برام خیلی جالبه. توی دنیای آدما هیچ بچه ای از چاردیواری آپارتمان بیرون نمیاد. سفیدیِ تغارستان هم برام جالبه.

تغارناز؛ لبخند زد.

-خوشحالم از این که تغارستان رو دوست داری عزیزم!

و به تغارراه دیگری پیچیدند. تغارچه ها وسط تغارراه بعدی، کشک بازی می کردند. مادران شان دم در «تغاردان» ها نشسته بودند و با هم حرف می زدند. یکی از تغارچه ها گلوله کشکی برداشت و به هوا پراند. کشک جلوی پای تغارجان و تغارناز افتاد. تغارچه به طرف کشک دوید. ناگهان چشمش به تغارناز افتاد.

-تغارناز تو این جا چه می کنی؟ مگه تصمیم نگرفته بودی که در سرزمین آدما بمونی؟

تغارناز؛ تغارچه را در بغل فشرد و در هوا چرخاند.

– حالت چه طوره «ته تغاری!» عزیزم، دلم برات تنگ شده بود.

ته تغاری؛ دهانه اش را کج کرد و با چشم های گرد گفت:

-این یارو کیه؟!

تغارناز لب دهانه اش را گاز گرفت. کف دستش را روی گونه گذاشت.خجالت زده گفت:

-شوهرم هستن ایشون، جناب تغارجان.

دست ته تغاری را گرفت و به تغارجان نزدیک کرد.

-این داداش کوچیکه است. 

تغارجان؛ دستی به سر ته تغاری کشید. تغارناز دست تغارجان را در دست گرفت.

-تغارجان! تغاردان ما همین نزدیکیاست. بریم زودتر برسیم.

آن ها رفتند و رفتند تا به تغاردانِ تغارخان رسیدند.

-تغارناز در تغاردان بازه!

-آره، این جا در همه تغاردان ها بازه. امنیت کامل در تغارستان برقراره.

تغارجان؛ به حیاط تغاردان قدم گذاشت. درخت سفیدی دید که شاخه هایش فضا را گرفته بود. میوه های سفیدرنگی هم به شاخه ها آویزان بود.

-تغارناز! ای جا برف اومده؟ این درخت قندیل بسته.

-نه عزیزم، این درخت کشکه!

-درخت کشک؟ کشک که از شیر چهارپایان به عمل میاد.

-میومد. در سالیان بسیار دور…

صدایی از مقابل در اتاق بلند شد.

-بله میومد. اما با تمهیداتی که من اندیشیدم، کشک از منبع حیوانی خود به گیاه تغییر موضع داد. فهمیدی یارو؟

تغارخان بود. پدر تغارناز!

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *