سایت خبری پیام ما آنلاین | لطفاً به آسمان چشم ندوزید!

لطفاً به آسمان چشم ندوزید!





۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹

لطفاً به آسمان چشم ندوزید!

یاسر سیستانی نژاد

طنزیماتچی

رییس جمهور گفت:«در شمال و جنوب کشور آب داریم. چرا چشم به آسمان دوخته ایم؟»

دهانه تغار تحلیل گر از دو طرف باز شد. باز شد. باز شد. باز شد. تغارناز پرید و دو طرف دهانه اش را گرفت.

-اِ وا خدا مرگم بده! ایها الناس بیایین!

تحلیل جون سندرم دهانه گرفت. کمک! کمک!

دهانه تغار؛ همچنان در حال باز شدن بود. باز شد. باز شد. باز شد. تا جایی که دیگر در دست های تغارناز جا نمی شد.

-کمک! کمک!

مخاطب خاص؛ به آسمان چشم دوخته بود. با خودش شعر «ببار ای بارون ببار!» را می خواند. صدای تغارناز را شنید.

-کمک! کمک!

مخاطب خاص؛ دو طرف شالش را محکم به دست گرفت و به طرف تغارنیوز دوید.

-وای! چی شده تغارناز؟ اِ وا چرا دهانه تغاری بیش از حد مجاز باز شده؟ الآنه که از وسط نصف بشه.

-والا چی بگم مخاطی! وقتی من اومدم تحلیل جون داشت یه ویدئو نگاه می کرد. فکر کنم صدای رییس جمهور بود. یه دفعه دهان تحلیل جون باز شد و… بیا دستاتو بذار دو طرف دهانه تحلیل جون، فشار بدیم شاید به هم بیاد.

مخاطب خاص؛ دست هایش را دو طرف دهانه تغار گذاشت.

-یک… دو… سه… فشار بده تغارناز! فشار! یه بار دیگه…

دهانه تغار به سختی به هم آمد. اما دوباره نعره ای زد و دهانه اش باز شد. تغارناز و مخاطب خاص

دوباره تلاش کردند تا دهانه تغار را به هم بیاورند.

-یک… دو… سه…

دهانه تغار به هم آمد. دوباره در حال باز شدن بود که مخاطب خاص کمربند مانتویش را باز کرد و دور دهانه تغار انداخت و محکم بست. کشک از چشم های تغار سرازیر شد. مخاطب خاص؛ تغار را از روی میز برداشت و رو به روی تخته سفید تغارنیوز گذاشت. ماژیکی به دستش داد.

-تغاری! نمیخواد حرف بزنی! بنویس… بنویس چی شد که به این روز افتادی.

تغار؛ ماژیک را برداشت و نوشت:«رییس جمهور گفته که در شمال و جنوب کشور آب داریم. چرا چشم به آسمان دوخته ایم؟»

-اِ وا تغاری! جناب رییس جمهور از کجا می دونست که من چشم به آسمان دوختم. به نظرم ایشون حواسشون به همه مردم هست.

تغارناز؛ دستی به دهانه تغار کشید. کشک از گوشه چشمش پاک کرد.

-بیچاره تحلیل جون! چند روزی همین جوری تحمل کن. خوب میشی!

مخاطب خاص؛ دوباره نوشته های روی تخته سفید را خواند.

-خُب راست میگه رییس جمهور محبوب! چرا من هی روسریمو سفت ببندم و به امید چند تا قطره بارون به آسمون چشم بدوزم؟ خُب آب دریای مازندران و عمان رو منتقل کنین مشکل حل میشه. ارتباط موهای من با ابرها هم از بین میره… اون وقت ابرا برای نباریدن، موهای منو بهانه نمی کنن.

مخاطب خاص؛ انگشت های اشاره اش را توی قلاب کمربند مانتویش فرو کرد. لی لی کنان از در بیرون رفت. با خودش حرف می زد:

-حالا اگر لودرهایی که می خوان کانال آب حفر کنن با موهای من لج کنن چی؟ اگه آب دریا به خاطر من افقی حرکت نکنه چی؟

دستش را به درخت گلابی تکیه داد و به آسمان چشم دوخت.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *