پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ارز خانگی موجود است

ارز خانگی موجود است





۱۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵

ارز خانگی موجود است

یاسر سیستانی نژاد

طنزیماتچی

روزنامه ایران نوشت:«سقوط و ریزش نرخ دلار با هجوم ارز خانگی آغاز شد.» 

طنزیماتچی اسکناس یک دلاری اش را به طرف افق گرفت. شاهد عینکی را از پشت اسکناس دید که از افق به سمت تغارنیوز سرازیر می شد. فوراً اسکناس را در جیب شلوارش فرو کرد. شاهد عینکی سر رسید. سلام کرد و گفت:«جناب طنزیماتچی! عجب یک دلاری برّاق و تا نخورده ای دارین!» طنزیماتچی پرسید:«کدام یک دلاری؟» گفت:«همون که الآن توی جیب سمت راست شلوارتونه.» طنزیماتچی با غر و لند گفت:«تو آدم دو متری را از فاصله یک قدمی نمی بینی. اون وقت اسکناس نیم وجبی را از فراسوی افق دید می زنی؟ من همیشه می گفتم تو کور مصلحتی هستی. هیچ کس قبول نکرد که نکرد.» شاهد عینکی گفت:«آخه چشمای من دوربینه. می دونین که…» طنزیماتچی رو به تغارنیوز قدم برداشت و زیر لب گفت:«حتماً از دور هم فقط این چندرغاز اسکناس حقیر را می بینی.»

تغار و تغارناز گوشه تغارنیوز نشسته بودند و برای عروسی برنامه ریزی می کردند. تغارناز گفت:«دوستای من حتماً باید توی مَلاسِم باشن! اونا هم فقط کشک خالِجی می‌خولَن. شام علوسیمون رو باید از خالِج بیالیم.» تغار تحلیلگر گفت:«فقط جوری باید سفارش بدیم که کسی متوجه نشه. آخه ما همه اش به مخاطبان خود سفارش می کنیم که کالای ایرانی بخرن. اگر بفهمن که ما خودمون کشک خارجی می خوریم به ما بی اعتماد میشن.» تغارناز گفت:«مخاطب؟ من که شنیدم شما یه مخاطب بیشتر ندالین. اونم مخاطب خاصّه. مخاطب خاصم که از خودمونه. نگَلان نباش.»

طنزیماتچی؛ اسکناس یک دلاری را از جیبش بیرون آورد و به تغار تحلیلگر داد و گفت:«روی تغارنیوز آگهی بزن دلار خانگی موجود است. صد در صد ارگانیک.» تغار تحلیلگر گفت:«ارگانیک؟! مگه بادمجونه؟» طنزیماتچی سر در گوش تغار گذاشت و گفت:«فضولی موقوف! جلوی نامزدت هیچی بهت نمی گم، پر رو نشو دیگه!» تغار گفت:«دلار خانگی رو می فهمم. ارگانیک رو نمی فهمم.» طنزیماتچی گفت:«قرار هم نیست کسی بفهمه. مگه اونایی که هی درباره (اِف.اِی.تی.اف) نظر میدن و پیامک تهدید می فرستن می فهمن که چی هست؟ تو آگهی بزن مشتری پیدا کن!»

مخاطب خاص دستی به تنه درخت گلابی کشید و پاشنه بلند کفشش را روی پله تغارنیوز گذاشت. با خود آواز می‌خواند:«اول آشناییمون یادم میاد. یادم میاد…» چشمش به طنزیماتچی افتاد. گفت:«سلام جناب طنزیماتچی! پارسال دوست، امسال آشنا… از وقتی که بازار ارز متلاطم شده شما رو ندیدیم. نکنه شما هم برای تعدیل بازار در تلاش بودین؟» تغار پوزخندی زد و گفت:«در حال تولید دلار ارگانیک بودن!» مخاطب خاص گفت:«وای خدای من! من دلار ارگانیک دوست دارم. من همه چیز ارگانیکش رو دوست دارم!» تغارناز گفت:«منم دوست دالم!» طنزیماتچی زیر لب غر زد:«یکی بودن دو تا شدن!» شاهد عینکی از پشت دیوار گردن کشید و گفت:«قربان! یکی از وظایف من شهادت دادن درباره احتکارکنندگان دلار و اخلالگران بازار ارز می باشد. ارگانیک و غیر ارگانیک هم نمی شناسه.» طنزیماتچی ترسید. اسکناس یک دلاری را در دهانه تغارناز گذاشت و گفت:«خانم تغارناز من پیشاپیش پیوند شما را با تغار تحلیلگر تبریک عرض نموده و این اسکناس را به شما تقدیم می نمایم. باشد که به پای هم کهنسال شوید!» مخاطب خاص بالا و پایین پرید. کف زد و خواند:«دست شما درد نکنه. ما که راضی نبودیم…»

شاهد عینکی پشت کل اش را خاراند و به سمت افق فرار کرد.

 

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *