صداقت خنده دار

یاسر سیستانی نژاد/طنزیماتچی

سفیر آمریکا در سازمان ملل گفت:«رهبران جهان به سخنان ترامپ خندیدند، چون عاشق صداقت او هستند.»

تغار دستش را روی شکم گنده اش گذاشته بود و می خندید. طنزیماتچی انگشت اشاره اش را مقابل چشمان او گرفت و با صدای بلند گفت:«ما آمده ایم که طرحی نو در تکنولوژی تغار ایجاد کنیم، به گونه ای که تغارهای جهان پیش پایش لُنگ پهن کنند.» شاهد عینکی کله اش را از پشت دیوار منتهی به افق بیرون آورد و قهقهه زد. طنزیماتچی ادامه داد:«ما کاری می کنیم که کشک، زیر قیمت کارشناسی به ونوس و مریخ صادر شود.» مخاطب خاص یک دست به کمر و یک دست به تنه درخت گلابی، ریز خندید و گفت:«جناب طنزیماتچی! از این که بعد از یک غیبت طولانی شما رو سرشار از انرژی می بینم، خیلی خوشحالم. خواهش میشه کشک رو پای ونوسیا ارزون تر حساب کنین…» تغار وسط حرف مخاطب خاص پرید و با خنده گفت:«جناب طنزیماتچی این کارو انجام میدن، اما یه شرط داره. اینکه شما هم به تعهداتتون در قبال تغارنیوز عمل کنین.» مخاطب خاص؛ دستش را از روی کمرش برداشت. شالش را پشت گوش انداخت و گفت:«من متعهدترین مخاطب خاص دنیا هستم. در جریان هستین که تغار جون؟!» شاهد عینکی دوباره از پشت دیوار گردن کشید و گفت:«من در پیشگاه تاریخ شهادت میدم که…» و بلند بلند قهقهه زد. مخاطب خاص گفت:«اِ، وا شاهد جون! چرا می خندی؟!» شاهد عینکی وسط خنده هایش گفت:«چون عاشق صداقت شما هستم.» مخاطب خاص گفت:«آخی! عزیزم، من صداقت رو خیلی دوست دارم. نامزدم هم صداقت دوست داره!»

شاهد عینکی گفت:«شهادت میدم که شما صداقت دارین.» طنزیماتچی با عصبانیت گفت:«لازم نکرده که تو شهادت بدی. برو و در همان افق همیشگی ناپدید بشو تا حلقه تحریم ها را تنگ تر نکردم.» ناگهان مخاطب خاص زد زیر خنده و به طنزیماتچی گفت:«عاشقتم کمپوت صداقت!» شکم تغار از شدت خنده بالا و پایین می شد. شاهد عینکی یواش یواش در افق محو می شد. هر چند قدمی که برمی داشت. خم می شد. دست هایش را محکم بر سر زانوهایش می کوبید و غش غش می خندید. مخاطب خاص تنه درخت گلابی را بغل کرده بود و از خنده ریسه می رفت. طنزیماتچی به فکر یافتن راه جدیدی برای بالا بردن ضریب صداقت بود.