پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | خوابِ نمایندگی

خوابِ نمایندگی





۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۱۶

خوابِ نمایندگی

صدای اصلاحات نوشت:

«نمایندگان مجلس به تعطیلات رفتند.»

تغار ضمن اعتراض به طنزیماتچی مبنی بر این که من 70 روز پیاپی در تغار نیوز زحمت کشیده ام و به تعطیلات نیاز دارم، دهانه اش را باز کرد و فریاد زد:«من به تعطیلات نیاز دارم. خواستم به طنزیماتچی گلایه کنم دیدم که او غیر از خمیازه کشیدن کار دیگری ندارد. خواستم به شاهد عینکی بگویم که در پیشگاه تاریخ از این همه ظلمی که به من می شود، شهادت بدهد، دیدم که از هوش کافی برای چنین مسوولیتی برخوردار نیست. خواستم به مخاطب خاص، خطاب کنم که شما به عنوان یکی از افرادی که افکار عمومی جامعه را تشکیل می دهد به این امر حساسیت نشان بدهید، دیدم که او هم در تغار نیوز به دنبال فال قهوه و طالع بینی می گردد و در مواقع بیکاری در کنسرت های خیابانی بالا و پایین می پرد و پز خواستگارانش را می دهد. خواستم…» که ناگهان طنزیماتچی از در وارد شد. اخم هایش را در هم کشید و گفت:«چرا تغار نیوز را روی سرت گذاشته ای؟ چه خبر است؟» تغار؛ صدایش را پایین آورد و گفت:«من به تعطیلات نیاز دارم. نمایندگان مجلس همه به تعطیلات رفته اند. تازه مخاطب خاص هم در تعطیلات به سر می برد.» طنزیماتچی که از این همه بلاهت غیر قابل انتظار تغار کلافه شده بود، تغار را سر و ته کرد و روی آن نشست. تغار؛ زیر نشیمنگاه طنزیماتچی تکان تکان خورد و گفت:«قربان! چرا روی من نشسته اید؟» طنزیماتچی زانوهایش را به بغل گرفت و با بی خیالی گفت:«تغاری که این قدر قوه تشخیص ندارد، به درد همین کار می خورد.» تغار؛ باد دهانه اش را به اطراف فرستاد و گفت:«مگر من چه کار بدی کرده ام؟» طنزیماتچی گفت:«اولاً جنس کار نمایندگان با تو متفاوت است. یعنی آنها در یک روز سه طرح و لایحه را تصویب کرده اند. می دانی رأی دادن آن هم به صورت الکترونیکی چه انرژی از آدم می گیرد. ثانیاً دستمزد نمایندگان با تو متفاوت است. آنها که به تعطیلات می روند، پول دارند. تفریح می کنند. مسافرت می روند. سینما می روند. زبانم لال سفر خارجی می روند. اما توی بدبخت کمر شکسته چی؟ تو می خواهی در تعطیلات چه غلطی بکنی؟ ها، بگو ببینم؟ تو  همین الآن پول یک گلوله کشک توی جیبت داری که بندازی توی دهانه ات و بجوی؟ تو که نماینده نیستی! تو مردم هستی و مردم هم فقط باید در مقابل ناملایمات، مقاومت کنند. فهمیدی؟…» طنزیماتچی در حال مقایسه زندگی «مردم نجیب» با «نمایندگان مردم نجیب» بود که صدای خرّ و پفی از زیر نشیمنگاهش شنید. تغار به خواب عمیقی فرو رفته بود. نگاه کرد. تغار در خواب لبخند می زد. خواب نمایندگی مردم نجیب را می دید.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *