جایزهای که در دستانم آتش گرفت
۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۰۱
جایزهای که در دستانم آتش گرفت
احسان محمدی
نزدیک به 20 سال است که در حوزه محیط زیست کار می کنم، بخشی از تحصیلاتم در این حوزه است و یک دهه میشود که به عنوان فعال رسانهای محیط زیست و منابع طبیعی کارهای کوچکی انجام دادهام که به واسطه آن در سال 93 به عنوان چهره ملی محیط زیست انتخاب شدم. خرداد ماه بود و برای دریافت جایزه به سالن همایشهای پارک پردیسان رفته بودم. رییس جمهور روحانی که برای اهدای جوایز به برگزیدگان آمده بود سخنرانی پرشوری کرد و بعد اسامی برندگان تندیس را خواندند. برای دریافت جایزه ای که شبیه سیمرغ بلورین فیلم فجر طراحی شده روی سن رفتم، جایزه را گرفتم و سرجایم نشستم. جایزه گرفتن همیشه حس خوبی دارد. احساس میکردم بعد از چندسال شب نخوابی، کار بی وقفه، دادگاه رفتن، تهدید شدن و تلخی دیدن، از استراحت و سفر زدن و … خستگیام در رفته است. به چند برنده دیگر نگاه میکردم که برای دریافت جایزه شان روی سن رفتند. تا اینکه چشمم به صلاحالدین میرانی افتاد. جوان خوش قد و قامتی که موهای پرپُشتی داشت و قبلاً با او گفتوگو کرده بودم. در کنارش مظفر عبدی هم بود. اهل کرمانشاه و قربانی آتش سوزی جنگل. از چند قدمیام رد شدند. به انگشتهای دو دست صلاح الدین که به هم چسبیده بودند نگاه کردم، به دست های سوخته اش و به صورتش که آتش بخشی از آن را بلعیده بود. به گوش مظفر که چسبیده بود به شقیقه اش… صلاح الدین سال 86 وقتی تنها 17سال داشت برای خاموش کردن آتش در جنگلهای پاوه که در نتیجه سهل انگاری یک هموطن مشتاق جوجه کباب پدیده آمده بود به شدت دچار سوختگی شد. خودش می گوید وقتی درخواست کمک کردند من هم حسب وظیفهای که داشتم رفتم. تقریباً 40 کیلومتر را با ماشین طی کردیم تا به منطقه آتشسوزی رسیدیم. از ساعت 11 شب تا 9 صبح فردای آن روز برای مهار آتش تلاش کردیم دفعه اول موفق شدیم آتش را مهار کنیم. اما وقتی به خانه رسیدیم دوباره خبر دادند که آتش شروع شده، به خاطر شیبی که منطقه داشت کندههای سوخته غلت خورده و پایین آمده بودند. با وجود خستگی دوباره بدون هیچ امکاناتی برای مهار آتش رفتیم. نزدیکیهای عصر بود که ناگهان گفتند فرار کنید چون آتش مثل گردباد داشت به سمت ما میآمد. چارهای نداشتم محاصره شده بودم و مجبور شدم بالای درخت بروم ولی آتش من و درخت را با هم بلعید. به زمین افتادم و بلند شدم دیدم کل بدنم آتش است هر چه تلاش کردم دیدم خاموش نمیشوم و حتی سه بار شهادتین خودم را گفتم و شلوارم را در آوردم که به پاهایم نچسبد. دوباره بالای درخت رفتم ولی دیدم لباسها و دستانم آتش گرفته، به زمین افتادم و این بار آرنج دست چپم دچار شکستگی شد و هنوز هم بعد از 12سال وضعیت بدی دارد…. رفت روی صحنه جایزهاش را گرفت و آمد نشست. هر دوی ما به خاطر کار برای محیط زیست برگزیده شده بودیم اما حالا آن سیمرغ فلزی توی دست هایم گُر گرفته بود، احساس می کردم اگر من و آن استاد دانشگاه که فقط مقاله تولید کرده سزاوار این جایزه ایم صلح الدین سزاوار چه جایزه ای است؟ ظلم نیست که ما مثل هم تحسین شویم؟ سالهاست جنگلهای ایران آتش میگیرند، سالهاست انسانهای فداکاری در این حوزه به دل جنگل و مرتع میزنند و خاموشش می کنند. بیشتر اوقات با بیل و دبه آب! آتش سوزی جنگل پدیده وحشتناکی است، از دور خاموش کردنش آسان است! مردم میگویند همه چیز با هلی کوپتر آب پاش حل می شود. البته که موثر است اما حتی وقتی جنگل های کانادا و آمریکا هم دچار حریق می شوند خاموش کردن آنها به همه تجهیزات فوق پیشرفته زمان می برد، خسارت مالی و جانی به جا میگذارد و … سالهاست جنگلهای ایران آتش میگیرند، درختان به کندههای سوخته تبدیل میشوند و جانهای عزیزی در میان شعله ها پرپر می زنند. فرقی نمیکند گلستان باشد یا کرمانشاه، کهکیلویه و بویراحمد باشد یا کردستان… آتش میسوزاند، میبلعد و انسانهای ارزشمندی که فداکارانه و گاه بیمزد و منت و داوطلبانه به کمک میآیند به خاطره تبدیل میشوند. به افسانه. بیشتر اوقات افسانههای محلی. گم شده زیر نام پررنگ سلبریتی های پرسرو صدا و پرمدعا…
یاد حرفهای صلاح الدین می افتم: من قبلاً نوازنده فلوت بودم اما حالا با این دستان هیچ کاری نمیتوانم بکنم، وقتی در آتش سوختم دانشآموز دبیرستانی و شاگرد دوم مدرسه بودم، اما جراحت سنگین و وضعیت بد روحی به مدت دو سال مرا زمینگیر کرد و دیگر نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. اینقدر از دستانم سعی میکنم کار بکشم که گاهی زخم شده و خونریزی و عفونت میکند چون کاملاً پوست به استخوان چسبیده است و خشک شده است حتی لقمه غذا را با دو انگشتم که تقریباً حرکت دارد میگیرم. از طرفی نمیتوانم حتی براحتی توی خیابان راه بروم چون مردم وقتی مرا میبینند احساس وحشت میکنند و واقعاً دلخورم از مسوولانی که توجه نمیکنند….
روز شنبه در آتش سوزی جنگلهای مریوان محمد پژوهی، رحمت حکیمی نیا، شریف باجور و امید حسین زاده جان باختند. گفتنش ساده است، اما سوختن در میان حلقه آتش … تصورش دشوار است. باورنکردنی. روح شان در آرامش. آنها که جنگل را به آتش می کشند شب ها آرام میخوابند؟/ عصر ایران
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت
- 8 نمایندگی تعمیر پکیج ایران رادیاتور در تهران + اطلاعات تماس
- اسپیکر بلوتوثی ارزان و باکیفیت: کدام مدلها را بخریم
- کیفیت و زیبایی را با خدمات دندانپزشکی دکترتو کلینیک تجربه کنید بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید