کیک مدیریت

عضو ناظر مجلس گفت:«سهم زنان از کیک مدیریت تا دو سال آینده 30 درصد می شود.» 

مخاطب خاص جیغ ریزی کشید. بالا پرید. دستهایش را به هم زد و گفت:«جونمی جون! من کیک دوست دارم. کیک مدیریت تا حالا نشنیدم. حتما جدیده! برم واسه جشن تولدم از همین کیک سفارش بدم. قبل از اینکه شهین و مهین و مینا و سینا بفهمن! حتماً  کیک باقابلیتیه که عضو ناظر مجلس ازش حرف می زنه!» و دوید و رفت. تغار؛ سری به نشانه تأسف تکان داد. خمیازه ای کشید و خوابید. صدای خر و پفش فضای تغار نیوز را پر کرد. شاهد عینکی پشت کله اش را خاراند. نگاهی به تغار کرد. عینکش را روی پیشانی گذاشت و کنار تغار دراز کشید. طنزیماتچی کشان کشان خود را به تغار نیوز رساند. نگاهی به تغار و شاهد عینکی انداخت. خمیازه درازی کشید و در سمت چپ تغار دراز کشید. تغار نیوز به حالت نیمه تعطیل درآمد. هیچ خبری مخابره نمی شد. هیچ تحلیلی نبود. مخاطب خاص در قنادی ها به دنبال «کیک مدیریت» می گشت. خسته و کوفته به تغارنیوز برگشت. همه از صدای پاشنه کفش مخاطب خاص بیدار شدند. طنزیماتچی تغار را سر و ته کرد و روی آن نشست. شاهد عینکی، عینکش را مرتب کرد تا مخاطب خاص را بهتر ببیند. عرق پیشانی مخاطب خاص روی صورتش لیز خورد. آرایش صورتش را شست و پایین آورد. شاهد عینکی پوزخندی زد. پشت کله اش را خاراند و گفت:«آب و روغن قاطی کردید.» طنزیماتچی با کف دست، محکم به پشت کله شاهد عینکی کوبید و فریاد زد:«برو گمشو! برو تا تحویل کشک ارشاد ندادمت! یالا! یالا تا جزو آن 230 هزار نفر بازداشتی نشدی. حالا دیگه کارت به جایی رسیده که به مخاطب خاص متلک میگی؟» شاهد عینکی کفش هایش را زیر بغل زد و در افق محو شد. مخاطب خاص دستی بر پیشانی کشید و گفت:«جناب طنزیماتچی! من یه آگهی دارم برای تغار نیوز.» طنزیماتچی که با شنیدن کلمه آگهی، زبانش بند آمده بود گفت:«چی دد دارین خاخا خانم ممم خا…» مخاطب خاص لب برچید و با بی خیالی گفت:«آگهی!» طنزیماتچی خودش را روی تغار رها کرد و پرسید:«م م متن آآ آگهه…» مخاطب خاص گفت:«به دو کیلو کیک مدیریت نیازمندیم. ترجیحاً دو طبقه.»

صدای قهقهه تغار از زیر نشیمنگاه طنزیماتچی به هوا رفت. طنزیماتچی دستها را بر سر زانوانش زد و به همان افقی خیره شد که شاهد عینکی در آن محو شده بود.