سایت خبری پیام ما آنلاین | شعر

شعر





۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱:۲۳

آتش بر آب
محمد علی ثانی
چه دیر می گذرد شب
بر این مدار خسته ی تنهایی
دنیا غبار حزن می پاشد
به مرگ نزدیکم
و ستارها
در عبور چشمانم
خاموش می شوند
یک پیاله آه
آتش بر آب می افشانم
در لحظه ای که نفس دور می زند
صدای کهنه ی بادی
جان می گیرد از شکاف روح
بخار برمی خیزد از منتهای تنم
میان ظلمت شب
مرور می کنم خودم را
و مرگ
در گلویم می پیچد

بر شانه آسمان
تا حفظ گردد
چشمانت از تلاطم این همه شب
تکه ابر سپیدی
در هق هق مداوم بارانم
بقچه بندی از نگاه و اشک
بر دوش آسمان می مانم

آخرین پله
بر لبان تو کیستم؟
پرسشی بی جواب
چونان ستاره ای
که از آخرین پله نردبان صبح
فرو می غلتد

سجاد جهانشاهی
1
کجایی؟
کجای خودکار
که هرچه می نویسم
نامت را نمی نویسد!
2
بی فایده ست
به فرض فکرت از سرم پریده باشد
کبوتر جلدی است که باز به لانه برمی گردد!
3
چشمان ات تشبیه تخته نرد است
طوری
مردمک هایت را بباز
که دلم را ببری

آواز دهل
مجید رفعتی
تحمل نزدیک‌ات را ندارم
دور
دور
آواز دهل
از پیراهن فرشتگان می آید

عید
از سبزه و آینه هم کاری ساخته نیست
همه ی تنگ های ماهی
بوی مرگ می دهند

صلح
صلح
صلح
صلح
می نویسم
و کاغذ هم چنان سفید می ماند

در روشنایی
آفتاب به آسمان بر می گردد
اگر کمی
صندلی ات را به من نزدیک تر کنی
تا لااقل
در روشنایی هلا ک شوم

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *