پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | زیر و بم های زندگی ناصر محمدخانی ادامه دارد پس از قتل «لاله» و اعدام «شهلا» این بار «ناصر» را ربودند

زیر و بم های زندگی ناصر محمدخانی ادامه دارد پس از قتل «لاله» و اعدام «شهلا» این بار «ناصر» را ربودند





۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۲۳:۳۱

زیر و بم های زندگی ناصر محمدخانی ادامه دارد
پس از قتل «لاله» و اعدام «شهلا» این بار «ناصر» را ربودند

ناصر محمدخانی متولد ۱۶ شهریور ۱۳۳۶ بازیکن سابق تیم پرسپولیس و تیم ملی فوتبال ایران است. وی در نیمه اول دهه ۶۰، در ۱۵۲ بازی موفق به زدن ۵۹ گل برای تیم پرسپولیس شد و به یکی از بهترین بازیکنان آن دوران تیم ملی و پرسپولیس تبدیل شد اما زندگی شخصی او همواره با اتفاقات ریز و درشتی همراه بود.
ساعت 14 بعدازظهر چهارشنبه 17 مهرماه سال 81 جسد کاردآجین زنی جوان در خانه شماره 46 خیابان گل‌نبی در نزدیکی میدان کتابی در حوالی منطقه میرداماد تهران کشف شد و به این ترتیب گره‌گشایی از یک معمای جنایی پیچیده‌ که مربوط به قتل زن 32 ساله‌ای به نام «لاله» در غیاب دو پسر کوچک او بود، در دستور کار قاضی کشیک قتل و ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.
در اولین اقدامات، “حسینی کوه کمره‌ای” ـ قاضی وقت کشیک قتل تهران ـ در صحنه کشف جسد حضور یافت و در اجرای دستورات این مقام قضایی، مشخص شد که مقتول با 27 ضربه چاقو به قتل رسیده است.
از سوی دیگر، تحقیقات ابتدایی نشان داد که قربانی این جنایت، همسر «ناصر محمدخانی» فوتبالیست سرشناس سال‌های دهه 60 بوده و این شخص در زمان وقوع حادثه، به همراه تیم پرسپولیس در آلمان به‌سر می‌برده است.
اعتراف تلخ!
با بررسی روابط همسر مقتول، ردپای زنی 32 ساله به نام شهلا (خدیجه) جاهد به عنوان همسر موقت ناصر محمدخانی به‌دست آمد که این زن پرستار پس از بازداشت در تاریخ 17 تیرماه سال 81 مدعی شد چهار سال با ناصر زندگی پنهانی داشته است. پس از این ملاقات بود که در بهار سال 82 و در آستانه سالمرگ لاله، تنها متهم این پرونده یعنی “شهلا جاهد” لب به اعتراف گشود و در حضور مقام قضایی گفت: «ناصر با پرسپولیس به آلمان رفته بود. من تصمیم گرفتم با استفاده از غیبت او برای همیشه لاله را از زندگیم حذف کنم. شب حادثه با کلیدی که از خانه ناصر داشتم، داخل منزل او رفتم و پشت شوفاژ پنهان شدم. از آنجا دیدم که لاله، دو فرزند و دوستش به خانه آمدند. تا صبح پشت شوفاژ بودم. وقتی فرزندان لاله به مدرسه رفتند و دوستش از خانه خارج شد، لاله روی تخت دراز کشید. من چاقویم را آماده و دستکشم را دست کردم. بعد یک راکت بدمینتون برداشتم و با دسته آن محکم ضربه‌ای به سر لاله زدم. بعد با هم درگیر شدیم و من هم با ضربات چاقو آن‌قدر او را زدم تا جان داد.»
بازسازی صحنه جنایت
پس از اعتراف
شهلا جاهد اولین جلسه محاکمه و در مقام متهم به قتل گفت: مباشرت در قتل فاطمه سحرخیزان و سرقت اموال مقتوله را قبول ندارم اما تهیه دو مورد تریاک برای محمدخانی را می‌پذیرم.
وی سپس به تشریح نحوه‌ آشنایی‌اش با محمدخانی پرداخت و ادامه داد: در 27 خرداد 77 با «ح. د» یکی از دوستان محمدخانی تماس گرفتم و خود را به عنوان یکی از اقوام محمدخانی معرفی کردم و شماره تلفن خود را به او دادم که پس از مدتی شماره تلفنم را به او (محمدخانی) داد و در 2 تیر 77 برای اولین بار ساعت ‌1 بامداد با من تماس گرفت و قرار گذاشتیم، پس از ملاقات با وی از من درخواست کرد که با هم زندگی کنیم.
متهم به مباشرت در قتل لاله سحرخیزان سپس در پاسخ به این پرسش رییس دادگاه که «قبلا گفته بودید در ‌13 سالگی با او ملاقاتی داشتی»، گفت: ناصر در زمین فوتبال بسیار متین و موقر بود و به خاطر علاقه به فوتبال چندین بار از مدرسه به شهرری می‌رفتم تا بالاخره روزی به منزل وی رفتم. او مرا سوار ماشین کرد و پس از نصیحت، شماره تلفن خود را نیز به من داد.
نهایتا پس از سه جلسه محاکمه و انکار قتل توسط شهلا، رییس وقت شعبه 1147 دادگاه جنایی تهران محاکمه و به درخواست بازماندگان لاله سحرخیزان (مقتول حادثه) به قصاص محکوم شد و این رای به تایید شعبه‌ 26 دیوان عالی کشور رسید.
شهلا در بازدید خبرنگاران از زندان اوین در روز 12 بهمن سال 83 در پاسخ به سوال برخی از آنان مبنی بر این‌که با توجه به تایید حکم از سوی دیوان عالی کشور، چه احساسی دارد؟ ابراز عقیده کرد: من مطمئنم درباره‌ من عدالت اجرا نشد.
اجرای قصاص
سرانجام پس از 8 سال جنجال و بالا و پایین شدن یکی از طولانی‌ترین پرونده‌های جنایی تهران و تاخیر چندباره در اجرای مجازات “شهلا جاهد” او ساعت 5 صبح روز 10 آذر 89 در زندان اوین به دار آویخته شد.
گروگان گرفتن ناصر
پس از 6 سال
در حالی که به نظر می رسید با اعدام شهلا زندگی این فوتبالیست جنجالی به آرامش برسد اما بامداد چهارشنبه هفته گذشته ناصر محمد خانی برای خانواده‌اش پیامکی فرستاد و عنوان کرد که بستگان همسرصیغه اش او را با تهدید ربوده و قصد دارند به خانه‌ای در جنوب پایتخت ببرند.
در چنین شرایطی خانواده این فوتبالیست راهی اداره پلیس شدند و به طرح شکایت پرداختند. آنها عنوان کردند که جان او در خطر است و به‌دلیل اختلافاتی که این بازیکن با همسرصیغه اش دارد، ممکن است بستگان همسرش بلایی سر او بیاورند.
با ثبت این شکایت پرونده‌ای تشکیل شد و تیمی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت راهی مخفیگاه آدم‌ربایان در جنوب تهران شدند. آدرسی که فوتبالیست معروف در اختیار خانواده‌اش قرار داده بود متعلق به یکی از بستگان همسرصیغه ای او بود. وقتی مأموران به مقابل در خانه رسیدند حدود 4بامداد روز گذشته بود که در نهایت با حکم قضایی وارد خانه شدند و با دستگیری 8 نفر از آدم‌ربایان، گروگان را پس از ساعت‌ها اسارت آزاد کردند.
انگیزه آدم ربایان
با آزاد شدن فوتبالیست مشهور و دستگیری گروگانگیران تحقیقات از آنها در اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران آغاز شد. عامل اصلی آدم‌ربایی به مأموران گفت: ناصرخان مدتی قبل با دختر یکی از بستگان ما به‌صورت موقت ازدواج کرد. مدتی بعد متوجه شدیم که آنها دچار اختلاف شده‌اند. به‌دنبال این ماجرا بزرگان فامیل جمع شدند و با پادرمیانی و وساطت این زوج را آشتی دادند. حتی من هم چندین بار با او صحبت کردم اما این اختلافات ادامه داشت و بحثمان شد.
مدتی که گذشت باردیگر متوجه اختلافات آنها شدم به حدی که زن جوان این بار از خانه‌اش قهر کرد و پیش ما آمد. وقتی از او شنیدم که اختلافات آنها جدی‌تر شده تصمیم گرفتم شخصا این موضوع را حل کنم. چند روزی که گذشت متوجه شدم آقای فوتبالیست به سفر رفته است. در چنین شرایطی با کمک چند نفر از آشنایانمان نقشه کشیدیم تا پس از بازگشت او، به فرودگاه برویم و با کشاندن او به خانه‌ای در جنوب پایتخت هم او را گوشمالی دهیم و هم کاری کنیم که دیگر همسرش را ناراحت نکند.شب حادثه به فرودگاه رفتیم و چون از قبل زمان بازگشت او را می‌دانستیم منتظر ماندیم. وقتی از فرودگاه خارج شد به سمتش رفتیم و به زور او را سوار ماشین کردیم. پس از آن او را به خانه‌ای در جنوب پایتخت بردیم و در آنجا با هم درگیرشدیم؛ غافل از اینکه او به خانواده‌اش اطلاع داده و چند ساعت بعد ماموران به خانه‌ام آمدند و دستگیر شدیم. اصلا فکرش را نمی‌کردم پای پلیس به ماجرا کشیده شود چرا که موضوع کاملا خانوادگی بود.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *